سرویس فرهنگی خبرگزاری دفاع مقدس: مهدیس میرزایی؛ کتاب "حاجی بخشی" برای اولین بار در سال 1390 روی پیشخوان کتابفروشیها دیده شد. این کتاب به قلم نویسندهای نوشته شده است که بیگانه با جنگ نبوده است، بلکه در سال 1362 رفت و آمدهای وی به جبهه شروع شد.
کار مصاحبه و تدوین کتاب "حاجی بخشی" را محسن مطلق انجام داده و انتشارات عماد فردا آن را به چاپ رسانده است. در لابهلای کتاب عکسهای مربوط به دوران قبل و بعد از انقلاب حاجی بخشی به چشم میخورد. همچنین در پشت جلد کتاب تصویری از صحنه شهادت جانباز نادر نادری (داماد حاج بخشی)، ابوالقاسم دهباشی و امیر هوشنگ رسول زاده با عکاسی احسان رجبی کار شده است.
کتاب با مقدمه نویسنده و اولین دیدار وی با حاجی بخشی شروع میشود."اولین خاطره من از این پیر زنده دل به روزهایی مربوط میشود که لشکر از فتح فاو بر میگشت و ما در دو کوهه استراحت میکردیم. اما بین این دیدار و ملاقاتی که منجر به ثبت و ضبط این خاطرات شد، یعنی زمستان سال 1386 سالها فاصله است".
این کتاب در 6 فصل تنظیم شده است. قلم نویسنده از همان ابتدا آرام و یکدست است و همین یکدستی در تمام صفحات به چشم میخورد. در واقع متن کتاب خالی از آب و تابهای ادبی است که گاهاً این نوع ادبیات خارج از حوصله مخاطب است.
کتاب با کودکی حاجی بخشی و ماجراجوییهای وی از همان دوران آغاز میشود. به حضور متفقین در جنوب کشور اشارهای دارد و سپس به مهاجرت حاجی بخشی به تهران و ورود او به جرگه انقلابیون میپردازد.
ماجراجویی حاج بخشی در کتاب به پیروزی انقلاب ختم نمیشود و به گفته خود در میدان رزم حاضر میشود. "با آنکه گفتند چند ماهی است که در مناطق مرزی درگیری وجود داشته، اما من غافلگیر شده بودم. یک مرتبه سر و صدا شد و چند هواپیما به فرودگاه مهر آباد حمله کردند و آژیر حمله هوایی پخش شد. بعد از آن بود که به فکر رفتن به جبهه افتادم. برای آدمی مثل من که میخواست از همه چیز سر در بیاورد واقعهی بزرگی مانند جنگ شروع شده بود، ماندن در شهر و خانه و کاشانه دیگر معنا نداشت"
آغاز دوران دفاع مقدس، آغاز قصههای جالب و خواندنی حاج بخشی است. البته نویسنده کتاب با روحیهای که حاجی بخشی داشت، میتوانست با استفاده از ذوق هنری خود، متن این کتاب را در صفحاتی از یکدستی خارج سازد.
با این حال نمیتوان نادیده گرفت خاطراتی را که حبیب جبههها به چشم دیده است و آنها را درک کرده است. از شهادت حاج همت تا روزهایی را که برای روحیه دادن به بچهها از آدامس و عطر و ... استفاده میکرد. "به هدایایی که میدادیم، عطر را هم اضافه کرده بودیم. شیشه عطر کوچک. بچهها هم شوخی میکردند و میگفتند عطر گازوئیلی؛ اما خیلی خواهان داشت. میدادم بچهها از شاه عبدالعظیم یا مشهد میآوردند. عطر گل یاس، گل محمدی و شیبر. جانماز و تسبیح هم بود. اگر میدیدید که روی این جانمازها چه کسانی نماز میخواندند و یا موقع مناجات چه کسانی این عطرها را به خود میزدند، حاضر بودید همهی زندگیتان را جانماز و عطر بخرید و بدهید به بچهها. این قضیه آن قدر خاطره انگیز شده بود که بوی عطرها، بچهها را میبرد دو کوهه و کرخه و شب عملیات. حتی تا سالها بعد از جنگ هم این طوری بود".
یکی از شیرین ترین قسمتهای کتاب را در دیدار با روح الله میتوان یافت. در جایی که حاجی بخشی توانسته بود خنده را روی لبهای امام(ره) بیاورد. "امام آمد و سر جای همیشگی، آن بالا نشست. دیگر حال عجیبی پیدا کرده بودیم. فیلمش هست. آقایان شمخانی و رضایی و حاج محمد و ... چون سابقه من را می دانستند، گفته بودند: حاجی یک گندی می زند."
البته من توی دلم نیت کرده بودم، امام را بخندانم. شروع کردم: " ماشاء الله، حزب الله. بسیجیها، حزب الله". بچهها جواب میدادند و حزب الله را با صدای بلند میگفتند. گفتم: "کجا میری؟" جواب دادند: "کربلا" این را دیگر همه حفظ بودند. گفتم "ما را هم ببرید". گفتند : "جا نداریم". دیدم که امام از شدت خنده شانههایش تکان میخورد.
یکی از نقاط قوت کتاب را می توان در پاورقی آن جستوجو کرد که به صورت فصل بندی در انتهای کتاب نوشته شده است.
به هر حال کتاب حاجی بخشی از آن دست کتابهایی است که خاطرات خوبی از جنگ را میتوان در آن یافت. زیرا حاجی بخشی در میدان جنگ، به عنوان یک بمب روحیه عمل میکرد و زمانی که رزمندگان تاب و توان نداشته و نا امیدی بر آنها سایه گسترده بود با شعارها و رفتار حاجی بخشی نور امید در دلشان جوانه میزد.
انتهای پیام/