در دیدار با پدر شهید سرباز «حمید گل‌خو» مطرح شد؛

«شکرانه شهادت» و «دلتنگی فراق» دو همدم پدر شهید «گل‌خو»/ کیف شهید «گل‌خو» پیک شهادتش شد

پدر شهید حمید گل‌خو گفت: یکی از روزها فکر کنم ساعت 10 شب بود که زنگ در زده شد. دو تا جوان پشت در بودند و دو تا هم کیف دستشان بود. بدون اینکه چیزی بگویند فهمیدم که پسرم شهید شده، خدا را شکر کردم.»
کد خبر: ۳۸۳۱۶۱
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۴:۱۹ - 09February 2020

با دیدن کیف جبهه شهادت پسرم را فهمیدمبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در ایام الله دهه مبارک فجر کارکنان سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ارتش و بنیاد شهید با خانواده شهید سرباز «حمید گل‌خو» دیدار کردند.

در این دیدار معنوی که سرهنگ حمیدرضا سهیلی جانشین سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش، حجت الاسلام و المسلمین خاتمی رئیس عقیدتی سیاسی پشتیبانی آجا و حجت الاسلام والمسلمین رضایی مدیر بنیاد شهید منطقه 11 تهران و جمعی از کارکنان حضور داشتند در کنار خانواده معظم شهید گل خو، خاطرات دوران حماسه و جهاد را مرور کردند.

خانه پدری این شهید در خیابان اسکندری جنوبی، از محله‌های قدیمی شهر تهران بود. پدر شهید با چهره‌ای نورانی از ما استقبال کرد. گوش‌هایش اگرچه سنگین بود ولی باطنی روشن و شنوا داشت. خانه کوچکش نشان از ساده زیستی و قناعت او می‌داد. پدر شهید صحبت‌های خود را اینگونه آغاز کرد: «در کارخانه چکمه‌سازی 30 سال کارگری کردم. الان یک حقوق بازنشستگی می‌گیرم که خدا را شکر برای کسی دردسر درست نکردم. بچه‌ها هر روز سر می‎زنند تا اگر کاری دارم برایم انجام دهند.»

شاکر خداوند است که با وجود 85 سال سن محتاج کسی نیست و هنوز دست به عصا نشده، او ادامه داد: «همه بچه‌‎هایم خوب هستند ولی حمید بین آن‍ها تک بود. ناراحت نیستم که رفته، فقط دلم برایش تنگ شده». پدر شهید درباره شهادت فرزندش اینطور روایت کرد: «سال 64 بود که شهید شد. به مشهد رفت و بعد او را به سومار فرستادند. خانه ما آن زمان اسلامشهر بود. مدتی بود که به مرخصی نیامد. من و مادرش چشم به راه بودیم تا لااقل نامه‌ای به دستمان برسد. یکی از روزها فکر کنم ساعت 10 شب بود که زنگ در زده شد. با شوق و ذوق رفتم در را باز کردم تا شاید حمید باشد و او را در آغوش بکشم. دو تا جوان پشت در بودند و دو تا هم کیف دستشان بود. بدون اینکه چیزی بگویند فهمیدم که پسرم شهید شده، خدا را شکر کردم.»

گل‌خو ادامه داد: «خیلی بچه مهربانی بود، هم برای من و هم برای خانواده. مادر بچه‌ها 24 سال است که از دنیا رفته، نماز خواندنش همیشه برای بچه ها قشنگ بود. اگر عکس پسرم را ببینید پائینش عکس مادرش است که دارد نماز می‎خواند.»

عجله را در چهره و رفتار پدر که هر یکی دو دقیقه یکبار ساعت را نگاه می‌کرد، دیدیم، دلیلش را که پرسیدم جواب داد: «فکر کنم نزدیک اذان است باید بروم مسجد، اگر نروم مسجدی‌ها به منزل می‌آیند سراغم را بگیرند، می‌ترسند مریض شده باشم، مسجد با خانه ما 50 متر فاصله دارد. در این چندسال یاد ندارم که بی دلیل نماز جماعت نرفته باشم، مسجد آن دنیا از آدم بازخواست می‌کند.»

شهید سرباز حمید گل‌خو در سال 1344 در شهر تهران به دنیا آمد و در سال 1364 پس از اعزام به خدمت مقدس سربازی در منطقه سومار به درجه رفیع شهادت نایل شد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها