به گزارش دفاع پرس، شهید محمدرضا محمدیان یکی از همین شهدای قرآنی است که سال 1343 در خانوادهای مذهبی در شهر سمنان به دنیا آمد. او که مقدر بود از سربازان درون گهواره امام خمینی(ره) باشد، با فراگیری قرآن کریم، در تمامی مراحل زندگی خود ارتباط با کلام الهی را قطع نکرد و حتی با حضور در مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس، سعی میکرد جلسات قرآن را برای همرزمانش ترتیب دهد. در گفتوگویی که با عبدالرضا محمدیان، برادر این شهید انجام دادیم سری به خاطرات یکی از شهدای قرآنی زدیم که خلاصهای از آن تقدیم حضورتان میشود.
شهید محمدیان مسیر جهاد را از چه زمانی آغاز کرده بود؟
برادر شهیدم در دوران اوج مبارزات انقلابی 14 سال بیشتر نداشت. اما مبارزات محمدرضا به قدری دامنهدار بود که چندین بار توسط مأموران محلی دستگیر میشود. حتی یکبار که درون لباسهایش مملو از اعلامیههای حضرت امام بود، شب هنگام مورد ظن مأموران قرار میگیرد و چون مدارک لازم برای اتهامات وارده نیز در آن موقع نزد محمدرضا بود، احتمال خطری جدی برای او میرفت. اما با خواست خدا و زیرکی که نشان میدهد، از دردسری جدی رهایی مییابد. کمی بعد هم مبارزات انقلابی مردم ایران به بار نشست و انقلاب به پیروزی رسید. از همان زمان مبارزات شهید آغاز شد و بعد از انقلاب چون شهر ما سمنان هم مورد توجه ضدانقلاب قرار داشت، شیوه مبارزاتی شهید تغییر کرد.
مگر اوایل انقلاب جو شهر سمنان چطور بود؟
آن زمان میدان امام شهر مرکز فعالیتهای گروههای مختلف به شمار میرفت و شاهد هیاهوی عجیبی بود. از تودهایها گرفته تا منافقین (مجاهدین) و... هرکدام سعی میکردند جوانان را جذب خود کنند. اما بچه حزباللهیهای این شهر که محمدرضای نوجوان هم یکی از اعضای فعال آنها بود در مسجد مرکزی این شهر گرد هم آمدند و برای مقابله با گروهکهای ضدانقلاب بسیج شدند. برادرم در مبارزه با گروهکهای منحرف و ضد انقلاب خیلی فعال بود. یکبار خودم شاهد بودم که در میدان امام به مباحثه با تعدادی از اعضای یکی از گروهکها پرداخت و آنها هم که منطق و استدلال درستی نداشتند، بر سر محمدرضا ریختند و او را کتک زدند. اما برادرم بیدی نبود که با این بادها بلرزد و همچنان برای روشنگری جوانان و نوجوانان شهرمان و برای اینکه در دام این گروهکها نیفتند، تلاش میکرد. حتی یکبار با تعداد کمی از بچههای انقلابی مقابل تظاهرات منافقین را گرفتند و با جمع شدن مردم، ضد انقلاب فرار کردند.
فعالیتهای قرآنی شهید از کجا و چگونه رقم خورد؟
محمدرضا پیش از انقلاب و با توجه به پرورش در خانواده مذهبی آموزش قرآن کریم را آغاز کرده بود، پس از پیروزی انقلاب به همراه سایر انقلابیون در مسجد مرکزی سمنان فعالیتهای بسیجیواری را پیریزی کردند و یکی از جدیترین اقدامات محمدرضا، تداوم یادگیری قرآن کریم و متعاقباً آموزش آن به جوانان و نوجوانان دیگر بود که باعث شد فعالیتهای فرهنگی و قرآنی او در شهر سمنان مورد توجه عام و خاص قرار بگیرد. آن روزها پایگاه بسیج مسجد ابوالفضلعباس(ع) شهر سمنان شاهد فعالیتهای محمدرضا بود که با سن کم خود، سعی در جذب هرچه بیشتر بچههای سمنانی به دامان انقلاب اسلامی میکرد و در این مسیر علاوه بر برگزاری کلاسها و اردوهای تفریحی و فرهنگی، از کلام الهی به عنوان دستگیرهای محکم برای جذب و حفظ بچهها در این مسیر الهی استفاده میکرد. او از قرآن حتی برای مبارزه با گروهکها هم بهره میبرد. یکبار چند خانم با ظاهری آراسته در کوچهها و خیابانهای سمنان ظاهر شدند که سعی میکردند غالباً جوانان و نوجوانان را گرد خودشان جمع کنند و در باورهای دینیشان شک ایجاد کنند. یادم است یکیشان از بچهها میپرسید: اگر خدا هست کسی او را به ما نشان بده! مشخص بود که قصدشان تخریب باورهای دینی جوانان شهر است. حتی چند نفری که معلومات پایینی داشتند خام حرفهایشان شده بودند. اما شهید محمدیان و چند نفری از بچههای حزباللهی شهر به مباحثه با آنها پرداختند و با معلومات خوبی که داشتند، تودهایها را محکوم کردند. به خصوص محمدرضا که در مباحثاتش از آیات قرآنی و استدلالهای دینی بهره میبرد و حرفهایش مستند و محکم بود.
از دوران رزمندگی برادرتان بگویید. گویا ایشان در جبهههم کلاسهای آموزش قرآن برگزار میکرد.
با اوجگیری جنگ تحمیلی، من به همراه محمدرضا و تعداد قابل توجهی از دوستان و همشهریهایمان راهی جبهههای نبرد شدیم. در آن زمان عملیات رمضان تازه به پایان رسیده بود و پاسگاه زید برای مدتی پذیرای بچههای سمنانی شد. در آنجا محمدرضا به خاطر انسی که با کلامالله مجید یافته بود، به اتفاق چند نفر از دوستانش که همگی در مسجد مرکزی سمنان مجمع قرآنی ترتیب داده بودند، دوباره این محفل را راهاندازی کردند و صبحها از ساعت 9 الی 10 به اجرای برنامههای قرآنی اعم از تلاوت و تفسیر و تجوید قرآن میپرداختند. عملیات محرم آوردگاه دیگری بود که برادرم و همچنین خود بنده در آن حضور یافتیم. اما محمدرضا پیش از عملیات دچار عفونت شدید شد و به ناچار به پشت جبهه منتقل شد. اندکی بعد در حالی که خبر عملیات والفجر4 در مریوان و منطقه عمومی پنجوین عراق به گوش رسید، او دوباره به همراه تعدادی از همشهریان، خود را به قافله کربلائیان رساند و در این منطقه عملیاتی نیز باز شهید محمدیان کلاسهای آموزش قرآن خود را دایر ساخت.
از نحوه شهادتشان اطلاع دارید؟
وقتی ایشان در عملیات والفجر4 شرکت کرد من در منطقه نبودم. اما محمدرضا به همراه تعداد قابل توجهی از دوستانمان در آن عملیات شرکت کرده بودند که حدود 40 نفر از جوانان سمنانی در منطقه عملیاتی پنجوین به شهادت رسیدند و از این تعداد پیکر مطهر 27 نفر بازنگشت. برادرم هم جزو مفقودین بود تا اینکه در سال 1370 تفحص شد و پس از تشییع باشکوهی به خاک سپرده شد.
گویا برادرتان ورزشکار پرتلاشی هم بودند؟
بله، شهید محمدرضا محمدیان در کنار فعالیتهای قرآنی و فرهنگی و همچنین حضور مستمر در جبهههای جنگ، از تربیت جسم خود نیز فروگذار نبود و در رشتههای دوومیدانی و همچنین دوچرخهسواری به شکل جدی فعالیت میکرد. به خصوص در رشته دوچرخهسواری که در تمامی شهر و همچنین استان سمنان بیرقیب بود.
دامنه فعالیتهای ورزشی شهید محمدیان باعث شده بود تا مدتها پیش از شهادتش هیئت دوچرخهسواری سمنان با نام این شهید شناخته شود و یاد و خاطره فعالیتهای فرهنگی و ورزشی او همچنان در ذهن جوانانی که بعدها به این رشتههای ورزشی میپرداختند، زنده بماند.
منبع:جوان