برادر شهید احمدرضا احدی:

نجات یک رزمنده از «قطع دست» توسط شهید «احدی»/ «زمان‌شناسی» شهدا از نخبگی‌شان بود

برادر شهید نخبه دوران دفاع مقدس گفت: شهید احدی در بیمارستان یکی از دوستانش را دید که از ناحیه دست ترکش خورده بود، برادرم فهمید قرار است دست دوستش را قطع کنند. عکس دست را دید و گفت به نظرم می‌رسد این دست نباید قطع شود در صورتی که شورای پزشکی گفته بود باید قطع شود، اما او با پزشکان صحبت کرد و به این نتیجه رسیدند می‌شود دست را عمل کرد.
کد خبر: ۳۸۶۳۰۲
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۸ - 04March 2020

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: تعاریف نخبگی در این سال‌ها محدود به فاکتور‌های خاصی از درس خواندن و رسیدن به درجات بالای علمی شده است و کمتر کسی درباره نخبگان شهید که روزی با وجود داشتن همه شرایط تحصیل و زندگی مرفه و جایگاه خوب اجتماعی، برای هدفی والاتر، زندگی آسوده خویش را رها کردند تا در مسیر دیگری قدم بگذارند صحبتی به میان آورده است.

در سال‌های پس از جنگ کمتر از شهدای نخبه و هزاران شهید دانشجو صحبت شده است. شهید «احمدرضا احدی» رتبه اول کنکور تجربی سال ۱۳۶۴ بود. علاوه بر این آثار برجسته ادبی از این شهید به یادگار مانده است که اوج عرفان و سلوک معنوی وی را نشان می‌دهد. در ادامه گفت‎وگوی خبرنگار دفاع‌پرس را با «محمدرضا احدی» برادر این شهید می‌خوانید.

با پرداخت نادرست به شهدا ان‌ها را می‎کشیم

دفاع‌پرس: برادرتان چطور به شهادت رسید؟

احمدرضا وقتی برای اطلاعات عملیات لشکر انصارالحسین (ع) رفت، فرمانده چیت‌سازیان گردان ویژه‌ای برای جمع آوری اطلاعات در یکی از بدترین مناطق فیزیکی انتخاب کرد. این شهید هم با مجید اکبری به کمین دشمن می‌خورند در چاله‌ای خود را پنهان می‌کنند و آنقدر می‌مانند که دیگر نمی‌توانند برگردند. پیکر برادرم ۱۵ روز در بیابان بود. خود شهید چیت‌سازیان پیکر آنها را برگرداند.

چه زمانی درس می‌خواند؟

مدام جبهه نبود، زمانی که عملیات بود به جبهه می‌رفت و مثل فرماندهان همیشه در جنگ نبود. از یک ترم دانشگاه نصف ترم را بیشتر نبود با اینکه سر ترم امتحان می‌داد و باوجود اینکه درس‌های سختی داشت به راحتی دروس را قبول می‌شد و برای اساتید جالب بود نمره هم از همه بیشتر می‌گرفت. در جبهه برای دانش آموزان تدریس داشت و همه را تشویق به درس خواندن می‌کرد. چندین بار مجروح شد و اغلب ما هم دیر خبردار می‌شدیم، یکبار مجروح که شد به بیمارستان جندی شاپور رفت. در بیمارستان یکی از دوستانش را دید. دوستش از ناحیه دست ترکش خورده بود و برگه‌ای دست او دیده بود، برادرم فهمیده بود قرار است دست دوستش را قطع کنند. عکس دست را دید و گفت به نظرم می‌رسد این دست نباید قطع شود در صورتی که شورای پزشکی گفته بود باید قطع شود، احمدرضا لنگان لنگان پیش رئیس بیمارستان رفت اول که او را تحویل نگرفت، کمی با پزشک دیگر صحبت کرد و به این نتیجه رسیدند می‌شود دست را عمل کرد و مانع از قطع شدن دست شد. خلاصه دست عمل شد و قطع نشد بعد از اینکه مرخص می‌شود تقدیرنامه‌ای به احمدرضا می‌دهند و از او تشکر می‌کنند.

روایت زندگی شهدای نخبه در کتاب‌های درسی بیایند

امروز چطور باید این شهدای نخبه را به جامعه معرفی کنیم؟

همه شهدای ما نخبه هستند. کسی که در زمانی مشخص وظیفه خود را می‌شناسد و به آن عمل می‌کند نخبه است. دانستن و عمل کردن یعنی ایمان. ما باید در نسل جدید ایمان را در ارتباط با باورهایشان بارور کنیم اگر این کار را انجام ندهیم، نمی‌توانیم پیام شهدا را به نسل جدید منتقل کنیم. باید دید چه می‌شود شهیدی که کمتر از ۱۷ سال سن دارد چطور در یک بیابان عملیات انجام می‌دهد الان یک بچه ۲۰ ساله از تنهایی می‌ترسد. دلیلش این است به کاری که می‌کند و نتیجه آن ایمان قلبی دارد. برای خود من جای تعجب است برادرم چطور در آن سن در جنگ چنین کاری را کرد. کسی شهید می‌شود که دارای ویژگی خاص باشد. مهمتر از شناخت نخبگی در بین شهدا این است که ما نتوانستیم شهدا را به نسل جدیدمان معرفی کنیم. نمی‌توانیم درست بگوییم احدی در جنگ چه کسی بوده است. شهدای نخبه باید در کتاب‌های درسی ما بیایند. باید بزرگترین خیابان‌های این شهر به نام شهدای نخبه باشد. بچه‌ای که وارد مدرسه می‌‎شود باید این‌ها را بشناسد و بداند چه کردند. فرق جوان‌های آن دوران با امروز این است که آن‌ها بزرگ بودند.

با پرداخت نادرست به شهدا آنها را می‎کشیم

فکر نمی‌کنید جو آن زمان با الان فرق می‌کرد و شاید همین امر موجب می‌شد که بچه‌ها رشد فکری و ایمانی بیشتری داشته باشند؟

بله قطعا این است آن زمان زمانه جنگ بود و شور خاصی برپا بود و وقتی نزدیک‌ترین دوستت شهید می‌شد تشویق می‎شدی به جبهه بروی. ولی آیا ما بعد از گذشت این سال‌ها توانستیم از ظرفیت ایثارگران و شهدا برای نسل آینده استفاده کنیم؟ فکر می‌کنم ما کم کار کردیم.

جا داشت بیش از این‌ها نه در حد فیلم سینمایی، برنامه یا کتاب بلکه با نگاه جدید، کار جدید کرد. شهید نخبگی کرد و کسی که پیامش را منتقل می‌کند باید نخبگی کند. برنامه‌های تلویزیونی شهدا طوری است که من خانواده شهید، پیچ تلوزیون را می‌بندم، چون یاد گرفتیم مردمی که با جنگ مانوس نیستند و تقید مذهبی ندارند با یک موزیک لایت یک عکس شهید روی دیوار و اشک مادر و پدر شهید مواجه می‌شوند که جذابیت ندارد. یکبار به دوست برنامه‌سازی گفتم با این کارتان شهدا را می‌کشید. شهید را باید با مارش نظامی به جوان امروز معرفی کرد. شهید را باید زنده نشان داد. وقتی اشک مادر شهید را می‌گیرید یعنی شهید مرده. رسانه‌ها باید نگاه متفاوت کنند. ما عقب هستیم و تعارف نداریم.

مراسم‌هایی برگزار می‌شود، اما کار اصلی را انجام ندادیم، هنوز نسل جوان با شهدا مانوس نیستند، اینکه برای چه شهدای ما بدون هیچ چشمداشتی و با وجود موقعیت خوب به جبهه رفتند. در این‌باره باید رسانه‌ها و نسل جدید و آموزش پرورش فکر جدید کنند تا پیام شهدا را به نسل جدید که تشنه هستند، برسانند. همه خانواده شهدا یک بنیان مذهبی دارند، اما بالاتر که می‌آییم برخی‌‎ها ایمان به مذهب دارند، برخی از ما ایمان نداریم. نماز می‌خوانیم، اما ایمان و اعتقاد قلبی نداریم، در پیچ و خم‌های زندگی نمی‌توانیم درست تصمیم بگیریم. اما شهدا آخرت را دیدند، روحشان در دنیا نبود از شهادت خود مطلع بودند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار