به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، سپهبد شهید «علی صیادشیرازی» در خاطرهای به برپایی دعای توسل برای خروج از بنبست در «عملیات طریقالقدس» اشاره کرده و اظهار داشته است: در سِمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش، اولین عملیاتی که انجام دادیم «عملیات طریقالقدس» بود. هدف هم این بود که بتوانیم در تنگ چذابه، بین نیروی دشمن در خاک خودش و بخشی از نیروهایش که در داخل سرزمین ما بود، شکاف بیاندازیم.
عملیات به یاری خداوند متعال و همت رزمندگان اسلام به خوبی انجام و بخش عمدهای از منطقه در همان شب اول آزاد شد؛ اما وضعیت بسیار نگرانکننده بود، تلفات سنگینی بر ما متحمل شد و نیرویی که بخواهد جایگزین این برادران اعم از ارتشی و سپاهی شود، وجود نداشت. شاید به خاطر زیر آتش بودن در آن محور، ما بیشتر از یک هزار و ۸۰۰ نفر شهید دادیم فقط برای اینکه خط را نگه داریم. برای رهایی از این بنبست، شب قرار گذاشتیم که یک جلسه فوقالعاده بین ارتش و سپاه یعنی قرارگاه خودمان در سوسنگرد داشته باشیم.
بیش از سه چهار ساعت بحث ادامه پیدا کرد، ولی هیچ نتیجه مثبتی از بحثها گرفته نشد. شهید غیرتمندی داشتیم که طلبه جوانی بود به نام «مصطفی ردانیپور». او گفت: «برادرها، شما حرفهایتان را زدید، دیگر فکر نمیکنم چیز جدیدی داشته باشید. اگر موافق باشید یک دعای توسل بخوانیم. باز هم همان کسانی که در نزد خدا آبرویی و عزتی دارند مثل ائمه اطهار (ع) هستند که باید دستمان را بگیرند.» چراغها خاموش شد، خود ردانیپور دعا را شروع کرد. همه به شدت برانگیخته شده بودند و دلشان شکسته بود. متوجه شدم پشت سرم یکی بیشتر از همه با شدت گریه میکند.
سرتیپ شهید نیاکی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی ارتش بود که ۵۴ سال سن داشت. آن موقع چند سال اضافه بر خدمت متعارف ۳۰ ساله، خدمت کرده و به خوبی پا بر جا مانده بود. دیدم دستمال بزرگی را روی صورتش گذاشته و چنان گریه میکند که من در خودم احساس حقارت کردم. به خودم گفتم: «خوش به حال این افراد. اینها وضعشان خیلی بهتر از ماست!» خاطره این دعای توسل در ذهنم مانده بود. مدتی بعد به تهران آمدم، فرصت شد که به طور خصوصی خدمت امام (ره) برسم. این خاطره را به محضر ایشان تعریف کردم. امام (ره) حرف بنده را قطع کردند و مطلبی فرمودند که هیچ وقت از ذهن و قلبم پاک نمیشود. فرمودند: «این اصل رجعت انسان است به فطرتش.»
انتهای پیام/ 112