گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ اکبر صفرزاده؛ اغلب کشورهای اروپایی از زمان باستان تا امروز مجلس سنا یا مجلس عوام داشتهاند و در این کشورها پادشاه قدرت مطلق و بی چون و چرا نبوده است. مجلس سنا یا مجلس عوام حتی در آن زمان که برده فروشی در این کشورها رواج داشته نیز وجود داشته و در ساختار سیاسی آن کشورها به نحوی موثر ایفای نقش می کرده است.
کسانی که علاقهای به خواندن تاریخ ندارند میتوانند فیلمهایی مانند گلادیاتور را ببینند؛ در این فیلم میبینیم که در یونان باستان در حالیکه برده داری رواج دارد مجلس سنا نیز موجود است و در کنار پادشاه ایفای نقش می کند.
در اغلب کشورهای اروپایی اگر انقلابی صورت گرفته در جهت تقویت قانون، تقویت مجلس، تقویت ساختار سیاسی و محدود کردن اختیارات پادشاه بوده است. به عبارتی دقیقتر در این کشورها از قبل چیزی به نام قانون یا مجلس وجود داشته و بعد مردم انقلاب کردهاند تا آن قانون یا مجلس را بهتر و قویتر کنند نه اینکه از اساس چیزی وجود نداشته باشد.
در ایران تا قبل از انقلاب مشروطه (14 مرداد 1285) نظام سیاسی حاکم بر ایران صد در صد پادشاهی بوده است؛ نه مجلس عوام در این کشور وجود داشته و نه مجلس سنا و نه قانونی که پادشاه را محدود کند؛ قانون همان بوده که پادشاه میگفته و مملکت همان طور اداره میشده که پادشاه دوست داشته است. پادشاه اختیارات تام و تمام داشته و هر کاری که دلش میخواسته می کرده؛ بدون ترس و واهمه از پاسخگویی به کسی؛ بدون ترس از مواخذه شدن یا برکنار شدن.
پادشاه با اختیارات نامحدودی که داشته هر کس را که دوست داشته میکشته و هر کس را تمایل داشته به همسری یا کنیزی خود وا میداشت و هر اموالی را که دوست داشته مصادره میکرد، در تاریخ خواندهایم سرگذشت افرادی چون امیرکبیر را که بدون محاکمه و بدون هیچ دلیلی خاص و فقط به دلیل ناراحت شدن پادشاه به قتل رسیده و همین طور سرگذشت برخی پادشاهان ایرانی را که چهارصد زن داشتهاند و یا در برخی موارد خاک این ممکلت را به دیگران بخشیدهاند بدون اینکه به کسی پاسخگو باشند.
کشور ما ایران به مدد انقلاب مشروطه و انقلاب سال 1357 حدودا صد سال است که قانونمند شده است؛ صد سال است که قانون وارد زندگی مردم شده و هر مسئولی در هر مقامی باید پاسخگوی اعمال خود باشد. سن و سال قانون، مجلس و دموکراسی در ایران فوق العاده کم است و هنوز در ابتدای این راه هستیم.
شاید به دلیل همین حاکمیت چندین هزار ساله نظام پادشاهی و یا عدم رشد و توسعه فرهنگ دموکراسی به اندازه کافی در بین اقشار مختلف مردم است که ما هنوز در برخی از موارد با مردمی مواجه هستیم که توقع دارند تمامی مشکلات مملکت را شخص اول مملکت حل کند؛ هر چقدر هم مقام معظم رهبری میفرمایند؛ مجلس، قانون، وزارتخانه، رئیس جمهور و .... فایده ندارد و همچنان انگشت اشاره برخی از مردم به سمت ایشان است و این قشر از مردم تمایل دارند در برخی موارد مسائل، به دستور یا با خونریزی یا با زور شخص اول مملکت حل شود.
اگر دقت کنیم خواهیم دید که اغلب، همین تعداد از مردم هستند که هنگام بحث در مورد مشکلات مملکت پس از به زبان آوردن چند ضرب المثل و خواندن چند بیت شعری که به زور حفظ کردهاند در کمال بی سوادی فتوا صادر میکنند که این مملکت رضا خان میخواهد! و از رضا خان تعریف میکنند! چرا؟ چون یک نفر را داخل تنور کرد؛ فلان آدم را اعدام کرد و هر موقع عصبانی میشد اطرافیان را زیر چک و لگد میگرفت! اینها فضیلت است؟! انداختن یک آدم داخل تنور فضیلت است؟! وجود شاه با اختیارات نامحدود برای این مملکت غنیمت بوده است؟ وجود شخصی در راس مملکت که به هیچ کس پاسخگو نیست فضیلت است؟! این مملکت واین خاک شاه با اختیارات نامحدود به اندازه کافی به خود ندیده است؟ شاهان ایران با اختیارات نامحدود در این خاک به اندازه کافی جنایت نکردهاند؟!
انتهای پیام/121