گروه استانهای دفاعپرس- «حدیثه صالحی»؛ امروز نبودنت یک ساله شد سید... و ما هم قد کشیدیم در حوالی نام تو در کوچههای زندگی... در لحظههای زمان بزرگتر شدیم اما نه به اندازه تو! سید شهر! سید حسین آملی! نیستی ببینی چقدر غمهایمان هم بزرگتر شد! و چقدر حال و هوای شهر غریبانهتر!
و ما هم این روزها شبیه تو شدیم! چقدر شبیه تو نمیدانم... و زندگی شبیه زندگی تو میچرخد! در قرنطینه خانگی! جریان داریم اما... اما ما کجا و تو کجا؟ فرق دارد این قرنطینه با قرنطینه تو! قرنطینه ای که تو را در کنج خانه دست نیافتنی کرده بود و عاشقان را کو به کو به میعادگاه وصال میکشاند با قرنطینه ای که بین ما و آدمها فاصله انداخت زمین تا آسمان فرق دارد! این کجا و آن کجا؟
به قول شاعر:
«میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است»
آری! تفاوت من با شما این روزها کاملا احساس میشود... و ما کاش بتوانیم فقط یک لحظه از حال تو را از آن 35 سال درک کنیم در این روزهای قرنطینه ای...
راستی سید! میدانی که ما هم قرنطینه شدیم؟! شاید فقط بخاطر اینکه حال تو و دوستان جنگیات را بیشتر بفهمیم! تو را جنگ قرنطینه کرده بود و ما را «کرونا»... دشمن تو مشخص بود و دشمن ما نامعلوم! و فقط یک ویروس متهم است به بهم ریختگی جهان! اما پشت این ویروس کدام دشمن در حال جنگیدن با بشریت است خدا میداند و خدا! و من این را خوب میدانم که دشمن، دشمن است و جنگ همان جنگ... و ما در این جنگ بیولوژیک چه غریبانه و مظلومانه آدمها را از دست میدهیم..
این روزها تا اسم «کرونا» میآید سرم گیج میرود سید! دچار حال عجیبی شدیم که حتی اگر به روزهای اولمان برگردیم دیگر نه آن جان، جان است و نه آن روح، روح... این روزها روح و جان در تلاطم دریایی غرق شده است و کشتی نجات میطلبد... و این دعای «اللهم عجل لولیک الفرج» است که با دستان ملتمس مردم بالا میرود... و تو هم دعا کن سید! که تو هم منتظر بودی... و من این روزهای قرنطینه ای را فقط بخاطر اینکه مرا به حال تو نزدیک میکند دوست میدارم...
راستی سید! قرنطینه تو چه داشت که به هر تازه واردی زندگی میبخشید و درس زندگی میداد؟ آرامش چهرهات را که به یاد میآورم آرام میشوم و خانه برایم کمی قابل تحمل میشود.
خانه همان خانه است، اما آدمهایش فرق دارند. ما آدمها صبر و طاقتی اندازه تو نداریم! این را بیهیچ شک و پروایی میگویم.. خانههامان جایی برای ماندن ما نیست! قبول کن سید! ما در این قرنطینه هزاران بار مردیم و زنده شدیم! اما تو در قرنطینهات هزاران بار بال گشودی و پرنده شدی! خبرها حکایت ما را خوب ننوشت! خبر در خبر غم و اشک و آه بر حال ما نشست!
میدانم تو اما اگر این روزها هم بودی باز هم آرام و مطمئن به روزهای زندگیات ادامه میدادی! اما ما هیچگاه شبیه تو نبوده و نیستیم! ما پر از استرسهای کرونایی هستیم و تو پر از آرامشهای رسیدن بودی... این دو هم با هم فرق دارد...
این روزها ما شبیه دردهایی هستیم که با بزرگ شدنش دل جهان میگیرد! ما دیگر شبیه خودمان هم نیستیم! و من حتی کلمات را بیهوا جاری میکنم تا خبری نوشته شود.. واژهها بیجان و بیرمق همراهی میکنند تا روزها دست خالی نباشم... دستم را پر کن از دعاهای خوب رسیدن.. و آرامش را مهمان دلم کن... اینجا بدجور کرونایی است... و استرس از در و دیوار جهان میبارد...
انتهای پیام/