ابتکارات گروه جهادی افغانستانی‌ها در دوره کرونا

مهاجرین افغانستانی ساکن ایران، حافظه تاریخی مشترکی با ایرانیان دارند و همین حافظه مشترک است که آن‌ها را در اکثر وقایع مهم کشور همراه ایرانی‌ها کرده است.
کد خبر: ۳۹۵۰۹۴
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۰ - 05May 2020

ابتکارات گروه جهادی افغانستانی‌ها در دوره کرونابه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، این روز‌ها مهمترین اخباری که همگی پیگیر آن هستند اخبار مربوط به کروناست، تعداد فوت‌شدگان هر روز و تعطیلی و شروع مجدد کار‌ها برای همگی مهم است. مردم، این روز‌ها معمولاً بر خورد‌های مشابهی با کرونا دارند، عده‌ای به قرنطینه خود خواسته رفتند تا حداقل کاری که برایشان ممکن است را برای خودشان و عزیزانشان انجام بدهند و البته عده‌ای هم بی‌توجه به این امور به هر دلیلی تلاش کردند روال گذشته را پی بگیرند که البته نسبت به دسته اول کمتر بودند، در این بین مردمانی از جنس دیگر نیز هستند که جنس دغدغه‌هایشان با دیگران متفاوت است، مردمانی که در روزگاری که هر کس به خود می‌اندیشد به فکر دیگران هستند و در تلاش‌اند رنج‌های این ایام را کمتر کنند.

اشخاص گمنامی که شبانه روز و بدون هیچ چشم داشتی برای کم کردن رنج‌های این روز‌ها کوشیدند و آفتاب گرمی بخشی بودند در این سرمای دلتنگی و دوری این روزها. یکی از سوژه‌های جالب خبری یک بانوی مهاجر افغانستانی است که سال‌های سال است مشغول انجام خدمات اجتماعی است و حالا با وقوع کرونا فصل جدید از فعالیت‌هایش را آغاز کرده است. بازخوانی زندگی و فعالیت‌های او شاید نقطه امیدی برای جامعه سه میلیونی مهاجرین در ایران باشد تا بدانند می‌شود کار کرد و می‌شود فعال بود و می‌شود مفید بود.

خانم علیجانی؛ نام شما با فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی مهاجرین گره خورده است. ابتدا مایلییم که کمی از خودتان و فعالیت‌های‌تان بگویید. خیلی‌ها معتقدند که در فضای سخت مهاجرت؛ کسی توانایی مشارکت فعال در امور اجتماعی را ندارد و همین که خودش را حفظ کند کافی است. گویا شما برخلاف این رویه کار کرده‌اید. دوست دارم درباره این شرایط صحبت کنید.

بنده گُلی علیجانی هستم متولد سال ۱۳۵۹ ساکن رباط کریم هستم. تا دبیرستان درس خوانده‌ام و بعد از آن با تمام علاقه‌ای که به تحصیل داشتم به دلیل مشکلات خانوادگی و بیماری مادرم که بر اثر بمباران‌های زمان جنگ ایران و عراق دچار نارحتی عصبی شده بود، از ادامه تحصیل باز ماندم. متاهل هستم و دو پسر دارم. پسر بزرگترم مشغول تحصیل در رشته مترجمی زبان انگلیسی ست و پسر کوچکترم کلاس دوازدهم است.

مدت هشت سال هست که مشغول کارآفرینی‌ام و به تولید توپ ورزشی و خیاطی مشغول هستم که از این طریق توانسته‌ام برای بیش از ۳۰ خانواده‌ای که بی سرپرست، بد سرپرست، معلول، بیمار و یا مشکلات دیگری که توانایی انجام بسیاری از کار‌ها و مشاغل خارج از خانه را ندارند ایجاد شغل بکنم، تا توانمند شده و بتوانند به حل مشکلات خودشان بپردازند که در مجموع تعداد این افراد به ۷۰ نفر می‌رسد این اشخاص نه تنها در منطقه محل سکونت خودم، بلکه در مناطقی مانند انجمن آباد، سعید آباد و خادم آباد شهریار مشغول هستند.

تاسیس که یک مرکز معرفی و فروش تولیدات صنایع دستی افغانستان در مرکز توریستی خوارزم با همکاری خانم واعظی که بحمدالله با توجه خوب مهاجرین افغانستان روبرو شد، ما در این مرکز سعی می‌کنیم آثار صنایع دستی زنان افغانستانی مانند سوزن دوزی و لباس‌های سنتی را به نمایش گذاشته و بفروشیم تا در کنار معرفی این اقلام از لحاظ مالی کمکی برای این بانوان باشد. البته متاسفانه با شروع کرونا و مشکلات دیگری این محل فعلاً تعطیل است.

از دیگر کار‌هایی که مشغول آن بودم شناسایی خانواده‌های نیازمند است که در یک مورد ۵۰ خانوار شناسایی شد و به سازمان مردم نهاد NRC معرفی گردیدند تا تحت پوشش قرار بگیرند. کلید کار دیگری با همکاری مسئولان اردوگاه سلیمانخانی، اداره اتباع و سازمان مردم نهاد ز NRC زده شده که تعداد ۲۸ پایه چرخ خیاطی فراهم گردیده و گروهی نیز تشکیل شده است که تا به اینجا بیشتر کار‌ها انجام شده است و قرار است بزودی در این اردوگاه راه اندازی شود تا موجب ایجاد اشتغال برای عده‌ای فراهم گردد. ولی متاسفانه با وجود تلاش‌های زیاد هنوز این پروژه عملی نشده است که تلاش داریم به زودی این کارگاه آغاز به کار کند.

ظاهراً با شروع کرونا بسیار مشغول شده‌اید برایمان توضیح دهید که با شروع بحران کرونا مشغول چه کاری بودید و اقدام به چه فعالیتی کردید؟

تقریباً دو هفته از زمان قرنطینه و شروع کرونا می‌گذشت که دائماً با خود فکر می‌کردم چه کاری از دست من ساخته است و دائم با خودم تکرار می‌کردم که باید کاری را انجام بدهم، بعد از دو هفته به طور اتفاقی با شخصی که در زمینه تولید لباس همکاری می‌کردم این مسئله را مطرح کردم که‌ای کاش ما پارچه اسپان باند (مخصوص برای تولید ماسک) داشتیم و می‌توانستیم اقدام به دوخت ماسک بکنیم، که ایشان بیان کردند بنده این پارچه را در اختیار دارم، ولی زمان و توان کافی برای دوخت آن را ندارم، بنده این پارچه‌ها را از ایشان تحویل گرفتم و با پسرانم شروع به دوخت ماسک کردیم و بعد از تولید ۷۰۰ عدد به این فکر افتادیم که این ماسک‌ها نیازمند استریل شدن هم هستند که به این ترتیب عده‌ی دیگر نیز با ما همراه شدند و بعد از مدت زمانی توانستیم ۲۴۰۰ عدد ماسک تولید کنیم، که از این تعداد ۱۰۰۰ عدد آن بنا به نیازی که وجود داشت به بیمارستان شهر رباط کریم اهدا شد و ما بقی آن بین خانواده‌های نیازمند ایرانی و افغانستانی توزیع گردید.

علاوه بر آن تهیه ۱۴۰۰ بسته بهداشتی با همکاری سپاه پاسداران و موکب شباب الخامنه‌ای بود که در بین خانواده‌های نیازمند منجیل آباد، سفیدار (شترخار)، داوودیه و تقی آباد رباط کریم توزیع گردید.

همین طور تهیه ۱۱۰ بسته غدایی با کمک موسسه یوسف زهرا (س) و توزیع آن بین خانواده‌های مدافع حرم و آسیب پذیر منطقه رباط کریم و اسلام شهر در اینجا جا دارد از همکاری‌های خانم واعظی فعال اجتماعی و فرهنگی مهاجرین نیز تشکر بکنم، ایشان همیشه با بنده همراه بوده‌اند و در بسیار از مسائل خیر پیش قدم و داوطلب می‌باشند که وجود ایشان همیشه برای من مایه دلگرمی و قوت قلب بوده است.

برنامه دیگری که در آینده تلاش داریم آن را راه اندازیم بکنیم، برنامه‌ای است که قرار شده است که به تعداد ۳۰ پایه چرخ خیاطی با افراد داوطلب در یکی از حسینیه‌های شهر رباط کریم دایر کنیم و به صورت رایگان مشغول اقدام به تهیه ماسک و لباس‌های مخصوص و مورد نیاز با کرونا برای افغانستان شوند که هماهنگی‌ها لازم تا اندازه‌ای بسیار زیاد صورت گرفته است و ان‌شاالله تلاش داریم در چند روز آینده این برنامه را اجرایی بکنیم.

چه چیزی سبب می‌شود شما دست به اینگونه فعالیت‌ها بزنید؟ در واقع منظورم این است که چگونه یک فرد مهاجر افغانستانی در ایران که خودش ده‌ها مشکل اقامتی و… دارد به فکر حضور فعالانه در جامعه مهاجر می‌افتد.

مهمترین انگیزه و عاملی که من را تشویق به کمک به مردم می‌کند مشکلاتی‌ست که در گذشته خودم آن‌ها را با گوشت و پوست لمس کرده‌ام و از آن‌ها شناخت دارم، اینکه چه مقدار انسان در این شرایط به کمک دیگران نیازمند است. مثلاً زمانی که من ۹ ساله بودم هنگامی که از مدرسه باز می‌گشتم برخلاف دیگر کودکان که با اولین چیزی که روبرو می‌شوند بوی غذای مادر است من با انبوهی از مشکلات مواجه می‌شدم.

هنگامی که از مدرسه باز می‌گشتم تازه مسئولیت اداره خانه و آشپزی بر عهده من محول می‌گردید، این مشکلات در گذشته من را رشد دادند و به جایی رسانید که بتوانم امروز به دیگران نیز کمک بکنم. من مشکلاتی که در گذشته با آن‌ها درگیر بوده‌ام را همیشه مد نظر دارم مثلاً یکبار که قرار بود بسته‌های غذایی از حسینیه رباط کریم برای افراد نیازمند توزیع شود پیشنهاد کردند که همه‌ی اشخاص نیازمند جلوی حسینیه صف ببندند و به نوبت بیایند و بسته‌های کمکی را دریافت کنند، بنده با این کار مخالفت کردم چرا که خوب می‌دانم در چنین مواجه‌ای که مردم برای دریافت بسته غذایی صف می‌بندند و یک دیگر را می‌بینند اصلاً حس خوشایندی وجود ندارد و باعث می‌شود که کرامت آن‌ها حفظ نگردد و برای اهل محل به عنوان افراد نیازمند معرفی شوند به همین دلیل بنده با این عمل مخالفت کردم و بیان کردم که حاضرم با هزینه شخصی خودم بسته‌های غذایی را درب منزل اشخاص نیازمند برسانم تا کرامتشان حفظ گردد.

عامل دیگر برای من آرزو‌های برآورده نشده است که برایم همچون حسرتی باقی مانده است، زمانی که من بچه بودم علاقمند به تحصیل بودم، ولی به دلایل مشکلات خانوادگی از ادامه تحصیل بازماندم در حال حاضر زمانی که تلاش می‌کنم زمینه‌ی تحصیل کودکان را فراهم کنم این حس رضایت مندی بسیار زیادی را به من می‌دهد.

از تجربیات و برخوردهایتان در هنگام فعالیت‌هایتان بگوئید؟ اینکه با چه برخورد‌های خوب و بدی مواجه شده‌اید که برای شما ناراحت کننده و یا دلگرم کننده بود؟

بنده هیچگاه در مقابل کاری که کرده‌ام حتی توقع تشکر را هم نداشته‌ام، ولی یکی از اتفاقات روحیه بخش برای من مربوط به پیرمرد ناشنوا و پیرزنی نابینا بود، این عزیزان از نظر زندگی با مشکلات بسیار زیادی مواجه بودند و بنده تلاش کرده‌ام تا جایی که می‌توانم با آن‌ها کمک کنم، یکبار با بنده تماس گرفتند و گفتند خانم علیجانی بنده با شما تماس گرفته‌ام نه برای اینکه از شما درخواست کمکی داشته باشم، تنها به این دلیل تماس گرفتم که از شما تشکر کنم که به یاد ما بوده‌اید و به ما کمک کرده‌اید، در کنار تشکر ایشان بنده و فامیلم را بسیار دعا کردند و این برای من فوق‌العاده موجب قوت قلب بود تا جایی که هر زمان به مشکلی برمی‌خوریم و آن مشکل حل می‌شود تصور می‌کنم تاثیر دعا‌های همان خانواده بوده که مشکلات برطرف می‌شوند.

برخورد دیگری مربوط به ماجرایی در منطقه منجیل آباد است، بنده به این دلیل که اتباع هستم اجازه اینکه در هر منطقه فعالیت بکنم را ندارم و از این جهت با محدودیت‌هایی روبرو هستم که البته با همکاری فرمانداری این مشکل برطرف شده، زمانی یک از دوستان از بنده در خواست کردن به منجیل آباد بیایم و بسته‌های بهداشتی را بین مردم مخصوصاً اتباع توزیع کنیم، زمانی که ما به این منطقه رفتیم مشغول پخش اقلام بهداشتی بین اتباع افغانستانی و برادران ایرانی بودیم متوجه شخصی شدیم که در حال عکس برداری از ماست و به سمت ما آمد و بیان کرد که وی از مسئولین منطقه هستند و گفتند شما اجازه فعالیت ندارید و از ما درخواست مجوز کرد من بیان کردم که بنده با فرمانداری هماهنگ کرده‌ام و اطلاع نداشتم که کار جهادی نیازمند کسب مجوز است.

ایشان بیان کردند که نخیر شما اجازه فعالیت ندارید و باید بهیار منطقه بیاید و بعد از یک ساعت بهیار منطقه به همراه نیروی انتظامی تشریف آوردند و بنده در آن لحظه توقع داشتم که توبیخ بشوم، ولی برخلاف انتظار برادران نیروی انتظامی و بهیار منطقه از بنده تقدیر و تشکر کردند که ما به منطقه آن‌ها رفته‌ایم و مشغول کمک به آن‌ها شده‌ایم این برخورد برای من بسیار جالب بود.

منبع: مهر

انتهای پیام/ 900

نظر شما
پربیننده ها