به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، عملیات «فتحالمبین»، فتح بزرگی را برای رزمندگان اسلام رقم زد و چیزی از آن نگذشته بود که عملیات موفقیتآمیز دیگری یعنی عملیات «بیتالمقدس» انجام شد و فتحی بزرگتر یعنی فتح «خرمشهر» اتفاق افتاد، سرآغاز آن اعلام رمز «یا علی بن ابی طالب (ع)» در ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ بود تا سرانجام پس از اجرای چهار مرحله آن، خرمشهر، هویزه، پادگان حمید، جاده اهواز - خرمشهر - کرخه نور، جاده سوسنگرد - هویزه و هشت پاسگاه مرزی آزاد شوند.
سرهنگ پاسدار «جابر اردستانی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که در عملیات «بیتالمقدس» بهعنوان رزمنده در گردان «حمزه» لشکر ۲۷ محمد رسولالله به فرماندهی شهید «رضا چراغی» حضور داشته است. وی در خاطرات خود، به روایت این عملیات پرداخته است که در ادامه قسمت دوم آن را میخوانید:
قسمت اول روایت «جابر اردستانی» از عملیات بیتالمقدس؛
رمز «یا علی بن ابی طالب (ع)» زمین و زمان را علیه دشمن بعثی بسیج کرد
ساعت، ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت سال ۶۱ را نشان میداد که رمز عملیات به نام «یا علی بن ابی طالب (ع)» توسط فرماندهان و همچنین پیامهای جداگانهای توسط شهید محراب آیتالله «صدوقی» و مرحوم آیتالله «مشکینی» از طریق بیسیم به رزمندگان اعلام شد و در تمامی منطقه به یکباره صدای تکبیر «اللهاکبر» رزمندگان پیچید و زمین و زمان علیه دشمن خبیث بعثی شد و آتش از همه طرف از آسمان بر سر عراقیها فرود آمد.
با اعلام درگیری از سوی شهید «چراغی» و تقسیمبندی نیروها که هرکدام مأموریت داشتند یک نقطه یا سنگری را منهدم کنند، انهدام سنگرهای گروهی و استراحت و انبارهای مهمات و سلاحهای سنگین دشمن آغاز شد. دشمن انتظار ما را از پشت سر نداشت و گیج و منگ شده بود و نمیتوانست درک کند که از همه طرف (روبهرو، جناحین و پشت سر) در محاصره افتاده و دائم دارد تلفات میدهد و هیچکاری از دستش بر نمیآید.
تمامی رزمندگان میبایست تا قبل از طلوع آفتاب به اهداف از پیش تعیینشده دست مییافتند که به لطف حق تعالی و مدد امام علی (ع) و دعاهای پیر جماران و دست غیبی امام زمان (عج)، مأموریت به نحو احسن انجام شد. دشمن در حال فرار بود که تازه به کمینی که ما گذاشته بودیم برخورد و تارو مار شد. صدای «دخیل الخمینی» فضای منطقه را پر کرده بود و چندین هزار نفر از دشمن به درک واصل و چند هزار نفر هم به اسارت گرفته شدند و خستگی نیروها، به در آمد.
آفتاب طلوع کرده و پاکسازی سنگرها هنوز به اتمام نرسیده بود؛ تعدادی از عراقیها خود را در گوشههایی مخفی کرده بودند و گهگاهی هم تیراندازی میکردند، در همین حس و حال بودیم و خوشحال از پیروزی که ناگهان آتش سنگین دشمن از زمین و هوا، جهنمی بهراه کرد و دود منطقه را فرا گرفت. حالا رزمندگان میبایست از حاصل زحمتشان که پیروزی بردشمن در مرحله اول عملیات بود، دفاع میکردند و این نشان از پاتکهای بسیار سنگین دشمن میداد. رزمندگان هرچه در توان داشتند در پشت خاکریز گذاشتند، اینجا بود که مردانگی و جاودانگی را به اثبات رساندند؛ در منطقهای که بهدلیل مسطح بودن و نبود عوارض طبیعی به جز جاده اهواز - خرمشهر که مقداری از سطح زمین بالاتر بود، مانع دیگری وجود نداشت، همه در کنار جاده، از دستاوردشان با گوشت، پوست و خون خود دفاع کردند.
واقعاً جهنمی بود، دشمن با ادوات زرهی همینطور جلو میآمد و در بعضی نقاط نیز با تانک و نفربر، خود را به روی جاده اهواز خرمشهر رسانده و حتی از جاده نیز عبور کرده و از کنار، رزمندگان را زیر آتش سبک و سنگین قرار داده بود که ما بعضا متحمل تلفاتی شدیم؛ ولی با رشادت و شهامت مثالزدنی رزمندگان و عنایات الهی و مدد حضرت صاحب الزمان (عج)، با دشمن بعثی به مقابله پرداخته و با تلفات زیاد آن را به عقب راندیم.
دشمن تا غروب چندین پاتک دیگر انجام داد و هر بار به مدد الهی شکست خورد و فهمید که دیگر حریف رزمندگان اسلام نمیشود؛ زیرا که رزمندگان بههیچوجه عقب نمیروند و تا شهادت مبارزه میکنند. آنوقت شکست را پذیرفت و در همان جایی که عقبنشینی کرده بود، خاکریز زد؛ این یعنی دشمن شکست را پذیرفته و دارد آتش میریزد تا خاکریز دفاعیش را کامل کند و در همین حین صدای انفجار مهیبی در چند متری ما که نشان از برخورد توپ بود آمد و چندین نفر شهید و مجروح شدند از جمله «محمدحسین برهان مجرد» و من و چهار نفر دیگر بهشدت مجروح شدیم.
من علاوه بر اصابت ترکش دچار موج انفجار شدید شده بودم که بعداً دوستان تعریف میکردند؛ داشتی به سمت دشمن میدویدی و دائم فریاد میزدی که توسط دوستان، گردانده شدی و بعد از امداد اولیه با آمبولانس منطقه را ترک کردی. بعد از مراحل اولیه درمان من را به اتفاق مداح حاج «مهدی سماواتی» که آن هم از نیروهای دسته ما بود، به بیمارستان ۲۹ بهمن تبریز فرستادند و مدتی با هم در یک اتاق بستری بودیم و وی هم بعدها از رفتار من که دچار موجگرفتگی شده بودم تعریف میکرد و میخندید و بعد از مدتی باهم مرخص شدیم و به اتفاق پدر سماواتی به تهران آمدیم.
مرحله اول عملیات «بیتالمقدس» در همان نقطه بعد از قطع جاده اهواز خرمشهر و گرفتن سرپل برای مراحل بعدی تثبیت شد، در مرحله دوم آزادسازی هویزه و پادگان حمید و خارج نمودن شهرهای حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن و تامین حدود ۱۸۰ کیلومتر مرز بینالمللی تا حد فاصل جفیر پاسگاه طلاییه به شلمچه و آزادسازی جاده اهواز خرمشهر بود که اهمیت زیادی برای هر دو طرف عراق و ایران داشت و تمامی پشتیبانی و ارسال مهمات آذوقه از تنها راه ارتباطی جاده اهواز خرمشهر انجام گرفت.
در عملیات بیتالمقدس ۱۶ هزار کشته و ۱۹ هزار اسیر از دشمن گرفته شد و ادوات زیادی از جمله تانک و توپ و سلاح سبک و سنگین، حتی هواپیما و بالگرد دشمن منهدم و در مرحله سوم و چهارم عملیات نیز هدف رسیدن به مرزهای بینالمللی، محاصره خونینشهر و آزادسازی خرمشهر قهرمان و رسیدن تا دروازه بصره بود که در سوم خرداد سال ۶۱ نتیجه داد و لشکریان اسلام پیروز شدند.
انتهای پیام/ 113