به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تهران، شهید «مصطفی شجاعی» بیست و ششم خردادماه 1349 در شهرستان ری به دنیا آمد. وی دانش آموز اول متوسطه بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید بزرگوار یکم مرداد ماه 1367 با سمت آر پی جی زن در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران قرار دارد. او را عباس نیز می نامیدند. برادر دیگر مصطفی که موسی نام دارد، نیز شهید شده است.
متن وصیتنامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
«انک میت وانهم میتون»
«ای رسول خداشخص تو وهمه خلق تو به مرگ از دنیا خواهید رفت»
با سلام خدمت امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی وصیت نامه اینجانب مصطفی شجاعی
خدایا قلبم میتپد اشکهایم از شادی جاری میشود و دستهایم از شادی میخواهند کف بزنند، زیرا شهادت را میبینند. پاهایم میخواهند به سوی شهادت روند. باد بدنم را همچون پرکاهی میبرد تا به شهادت برساند.
خدایا مرا ببخش از اینکه گناه کردم معصیت کردم (و معصیتی کثیر و طاعتی قلیل) به گفتههای خود عمل نکردم غیبت کردم تهمت زدم. خدایا با چه رویی طلب بخش کنم من که چندین بار پیمان را شکستم.
اما خدایا تو رحیمی (والله غفور الرحیم). بارالها! میخواهم شهادت را نصیبم کنی. بارالها! می خواهم در کنار برادرم باشم و همچون برادرم خونم را به خاطر اسلام دهم.
خدایا؛ مگر خون علی اصغر از من رنگینتر است. بارالها؛ ایمان مادرم را استوار بگردان تا بتواند فرزندان دیگر خود را هم به جبهه بفرستد و اگر لازم شد شهید هم بشوند. مادرم، خدای ناکرده با شهادت من ایمانت سست نشود. مادرم، همچون کوهی باش که در برابر سختی همچنان استوار است (و ان الله یحب الصابرین) و بدرستیکه خداوند صابرین و صبرکنندگان را دوست دارد.
مادرم، امیدوارم مرا ببخشی و اشتباهات مرا نادیده بگیرید تا من هم در برابر معصومین سرافراز باشم. مادرم، خدایی ناکرده از رفتن برادرهایم به جبهه ممانعت نکنی زیرا این کار مورد تاکید منافقین است.
پدرم چه بگویم برای شما، شما که نمونه اخلاق و کردار بودهای برای من، شما که معلم من بودید شما که اشتباهات مرا تذکر می دادید. شما که فرزند خود را برای اسلام دادهاید به شما حرفی که میشود زد این است که مرا ببخشید.
خواهرانم: حجاب خود را حفظ کنید زیرا بهترین هدیه برای حضرت فاطمه زهراست. فرزندانتان را همچون زینب ها و علی اکبرها تربیت کنید تا برای اسلام مفید باشند خدای نکرده بچه هایتان راه کج انتخاب نکنند. خواهرم دوست داشتم فرزندت را ببینم اما چه کنم که وقت نشد. میخواهم اگر فرزندت پسر بود نامش را موسی بگذاری یادی از دایی مبارزش باشد.
برادرانم خدای ناکرده جبههها را فراموش نکنید و همیشه کارهایتان را همانند قبل برای اسلام انجام دهید. برادر محسن من رفتم پیش داداشت تا سلام تو را برسانم من رفتم تا از اذیتهایم راحت شوی.
دوستان و آشنایان ایمان خود را با شرکت در دعاهای کمیل و توسل و غیره محکم کنید زیرا اسلام به شما احتیاج دارد اگر از ما هم بدی و اذیتی دیدید ببخشید ما که نمیخواستیم این شیطان بود بر ما غلبه میکرد.
بسیجیان بسیج را خالی نگذارید، زیرا این سخن نخست وزیر است که ارزش شما رانشان میدهد. (بسیج مدرسه عشق است). اما معلمانم معلمانی که راه شهادت را به من آموختن بسیار سپاسگزارم از شماها تنها مطلبی که باقی است این است.
سرباز مهدی مصطفی (عباس)
انتهای پیام/