گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ بیش از سه دهه از حمله شیمیایی رژیم بعث عراق به سردشت میگذرد. حمله ناجوانمردانهای که منجر به شهادت و مجروح شدن اکثر مردم این شهر شد. متأسفانه بعد از گذشت سی و اندی سال از این واقعه دردناک هنوز مردم شهر از اثرات مخرب بمبهای شیمیایی در سال ۱۳۶۶ رنج میبرند.
بسیاری از کودکانی که امروز متولد میشوند به دلیل شیمیایی شدن والدین خود، با عارضههای متعددی دستبهگریبان هستند، درواقع کودکان امروز سردشتی مجروحیت والدین خود را به ارث میبرند که بعید نیست این مجروحیت به نسلهای بعدی نیز منتقل شود.
اگر رنج مجروحیت و مصائب آن برای جانبازان اعصاب و روان و عزیزانی که دچار نقص عضو شدهاند به خود آنها محدود شود، برای جانبازان شیمیایی این رنج و درد از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود؛ آنهم در شرایطی که بسیاری از آنها مجروح جنگی بهحساب نمیآیند؛ نه پروندهای دارند و نه مراکز تخصصی درمانی در شهر سردشت که بتوانند خود را درمان کنند.
بسیاری از آنها که با عارضه شدید تنفسی دستبهگریبان هستند، مجبورند راهی طولانی را طی کنند و خود را به تهران برسانند تا شاید راهی برای تسکین درد خود پیدا کنند. این در شرایطی است که وضعیت مالی به آنها اجازه دهد اگرنه ناچارند با درد خویش بسازند و سکوت کنند؛ چراکه نه نایی برای فریاد دارند و نه فریادشان را کسی میشنوند.
دستگاه دیپلماسی هنوز قدمهایی جدی و کافی در این خصوص برنداشته و جز تشکیل چندین جلسه در دادگاه لاهه اقدامی کارساز صورت نگرفته است. آنهم در فضایی که جهان در سیطره امپریالیزم رسانهای غرب قرار دارد و آنچه از این دادگاهها به گوش مردم برسد همان چیزی است که خودشان میخواهند و نه حقایقی که سالهاست کتمان شده است.
مسلماً در این شرایط دستگاه سیاست خارجی در بهترین شکل ممکن نیز نمیتواند موفق عمل کند و دیپلماسی فرهنگی باید وارد گود شود و با تولید محتوا و انتشار آثار متعدد در حوزه فیلم داستانی و مستند، تئاتر، رمان، موسیقی، هنرهای تجسمی و دیگر تولیدات هنری نقشی فعال ایجاد کند.
در این سیوچند سال تنها اثر شاخص در این حوزه فیلم سینمایی «درخت گردو» ساخته «محمدحسین مهدویان» است که توانست بخشی از دردهای قربانیان حمله شیمیایی سردشت را بازنمایی کند. این فیلم با همه ضعف و قوت خود تنها بخشی ناچیز از این واقعه را بازنمایی کرد و ابداً کافی نیست. بخصوص اینکه آثار اینچنینی با معضلی به نام عدم پخش جهانی نیز مواجه هستند.
«درخت گردو» حتی اگر شاهکار سینمایی هم باشند به دلیل تعارضی که با منافع غرب دارد برخلاف آثار سیاهنمای ایران، مجال حضور در مجامع فرهنگی بزرگ دنیا را ندارند. مسلماً وقتی آثاری که در خصوص بمباران شیمیایی سردشت ساخته شدهاند از یکی دو مورد بیشتر تجاوز نمیکند، نباید هم «درخت گردو» دیده شود.
سترون بودن دیپلماسی فرهنگی تا این اندازه نه قابل باور است و نه قابل توجیه؛ مشخص هم نیست که چرا فیلمسازان و مدیران فرهنگی ما نسبت واقعه سردشت تا این اندازه بیتفاوت هستند. اگر واقعه سردشت یک ضایعه ملی است که قطعاً هست، در مقابل باید دهها و بلکه صدها اثر ملی در اینخصوص ساخته و پرداخته شود.
واقعه سردشت، هم از حیث بینالمللی بهمنظور احقاق حق ملت ایران و محکومیت کشورهای حامی صدام که سلاحهای کشتارجمعی را به وی میدادند، باید مورد بررسی قرار بگیرد و هم از حیث داخلی که مصائب جانبازان شیمیایی را مورد بررسی قرار دهند، اهمیت دارد.
متأسفانه دیپلماسی فرهنگی در انجام وظیفه انسانی و رسالت ملی خود کوتاهی کرده است. برخلاف مناسبتهای دیگر که رسانه ملی به مناسبتی فیلمی را روی آنتن میفرستاد در سالروز حمله شیمیایی رژیم بعث به سردشت، فقیرتر از آنی است که بخواهد آنتن خود را با اثری به مناسبت این روز پر کند.
رسانه ملی مجبور است به عادت مألوف، مستندهای گزارشی و تصاویر آرشیوی چندبار تدوین شده را بازپخش کند تا مثلاً به قربانیان سردشت ادای احترام کرده باشد. ما نیازمند عزمی جدی در دیپلماسی فرهنگی هستیم تا واقعه سردشت در بعدی جهانی به بهترین شکل ممکن منعکس شود.
انتهای پیام/ 161