به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، کتاب «راهی برای خروج» خاطرات شفاهی «علی اصغر باقری خالق آباد» است که به کوشش «ابوالقاسم شایق» جمعآوری و توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان یزد به رشته تحریر در آمده است.
این کتاب در سال 1397 در 798 صفحه به زیور طبع آراسته شده است که در ادامه بخشی از کتاب را می خوانیم.
در مقدمه کتاب آمده است:
«بررسی ریشهها و شرح وقایع جوامع بشری با نگرش تاریخی، یکی از کارکردهای متأخر تاریخ است. البته روشن است که علم تاریخ برای رسیدن به این هدف، در گردآوری دادهها و پردازش آنها از روشهای تازهای بهره برده است که «تاریخ شفاهی» در زمره آنها به شمار میرود.
تاریخ شفاهی که روشی تازه برای گردآوری خاطرات و روایتهای شفاهی رخدادهای تاریخی است شاید از جهاتی کهنترین شیوه تاریخ نگاری نیز به شمار آید و با تعیین معیارها و استاندارهای لازم برای این روش تازه که جایگاه ویژهای در تاریخ نگاری یافته میتوان آن را شاخهای از «علم تاریخ نگاری» قلمداد نمود.
در حقیقت محتوای تاریخ شفاهی از طریق فرآیند مصاحبه به دست می آید که شامل مشاهدات و تجربه های تاریخی اشخاص یا نقل قول های آنان از دیگر حاضرانِ در صحنه ی تاریخ است.وتاریخ شفاهی به واسطهی جزئی نگری، دخالت «شناخت روان» در بیان و نگارش تاریخ، مستند سازی و اصالت بخشی، روش مناسبی برای تدوین و ثبت دقیق تاریخ و شناساندن درست رخدادها میباشد.
آنچه از این گونه تاریخ نگاری حاصل می شود، روایت مستندی است که در کنار اطلاعات دیگر، تا اندازهای فراوان، بخشی از ناگفته ها و اسرار و معماهای تاریخی را به ویژه در حوزهی تاریخ معاصر بیان و حل می کند.
چنین شیوهای این بستر را برای محقق فراهم میکند که رخدادها را نه از یک روزنه، که به مثابه نوعی تجربه گروهی بنگرد و به واکاوی آن بپردازد، همچنین در قضاوت تاریخی به استنادهای بیشتری دست یابد و در سیر مطالعاتی خود از اعتمادی بیشتر و کارش از اعتباری بهتر برخوردار شود.
با نگاهی به جنگ های دوران معاصر در می یابیم که دفاع مقدس ملت ایران نقطه عطفی در تاریخ معاصر به شمار می رود که یکی از ویژگی های برجسته آن حضور همه اقشار و طبقات اجتماعی است. بنابراین برای نگارش دقیق تاریخ دفاع مقدس باید به سراغ شاهدان عینی این رخداد در سطوح مختلف رفت.
این امر نیز تنها با رعایت دقیق اصول و فرآیندهای تدوین تاریخ شفاهی میسّر می شود. یکی از مشکلات تدوین تاریخ شفاهی در این دوره این است که هر چه از سال های دفاع مقدس دورتر می شویم، بیماری، فراموشی خاطرات و کاهش حافظه ناشی از کهولت شاهدان آن، نقش مخرّب خود را بیشتر مینمایاند.
از سوی دیگر، بر اثر سیر طبیعی تاریخ، در سال های گذشته، شماری از فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس رخت از جهان فانی بسته اند که این خود، ضایعه جبران ناپذیری در گردآوری خاطرات و تدوین تاریخ شفاهی تلقی می شود. بنابراین از آنجا که مرور زمان، گردآوری منابع شفاهی تاریخ دفاع مقدس و تدوین آن را تهدید می کند، ضروری است که همه آثار و اسناد دفاع مقدس با شیوههای علمی گردآوری و ثبت و منتشر شود.
در این راستا با درک اهمیت و آگاهی از این رسالت و مسئولیت و با انگیزهای جهادی، گامهایی را در راه ثبت و نشر خاطرات فرماندهان و نیروهای حاضر در رخدادهای هشت سال دفاع مقدس برداشته است؛ دفاعی که پر افتخارترین روزهای مقاومت و پایداری ملت ایران را پدید آورده و امروز ثبت و ضبط درس ها، تلخی ها، شادی ها و زوایای گوناگون آن در گرو نهضت گسترده ای برای تحقق این کار بزرگ است.
امید است با توکل به خداوند منان و همت والای کارشناسان و متخصصان عرصه تاریخ پژوهی و تاریخ نگاری بتوانیم گنجینه دوران های ماندگار این دوران طلایی را به عنوان میراث گرانبهایی برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در نسلهای آینده به یادگار بگذاریم.
سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس»
در بخشی از این کتاب آورده شده است:
از اولین نماز و اولین روزه چیزی به یاد دارید؟
نماز را که از همان دوران ابتدایی و دبستان دنبالش بودم و دست و پاشکسته می خواندم. زمستان که میشد، ساختمان را نمی توانستند مثل امروز گرم کنند. روزهای تعطیل، صبح که آفتاب میزد، میرفتم سر کوچه مینشستم تا کمی گرم می شدم.
کتاب دینی هم دستم بود و میخواستم ظهر که شد و اذان گفتند، به کمک کتاب نماز بخوانم. سنّ تکلیف که رسیدم، مرتّب برای نماز جماعت به مسجد صاحب الزمان در خیابان «حضرت مهدی» میرفتم. حتّی تا اندازهای مقیّد شده بودم که صبحها هم به مسجد بروم.
پیش نمازِ سه وقت مسجد هم حاج آقا سجّادی بودند. زمانی که به تکلیف رسیدم، تابستان بود و هوا نیز گرم. با وجودی که تابستانهای خیلی گرمی بود، روزه هم میشدم. باید مدرسه میرفتم و عصرها کار میکردم. یا اگر مدرسه نبود، باید به سر کار میرفتم. مغازه بابا که بودم، وقت افطار از شدّت گرما و عَطَش باید چیزهای آبکی بخورم. شبهای ماه مبارک رمضان موقعی که پشتِ بام می وابیدم، از بس آب و چیزهای آبکی خورده بودم، وقتی تکان می خوردم، دلم شالاپ شالاپ می کرد.
چطور با احکام شرعی آشنا شدید؟ مرجع تقلید داشتید؟
بله، آن موقع اکثر مردم مرجع تقلیدشان آیت الله خوئی بود و رساله ایشان نیز در دسترس قرار داشت. بنده هم در منزل از رساله آن مرجع استفاده میکردم. دوره ابتدایی که بودم در خانه ما رساله عَمَلیّه و مفاتیح الجنان وجود داشت که مطالعه میکردم و مفاتیح را هم مرتّب میخواندم.
دوران راهنمایی میگفتم چرا مردم کتاب دعای مفاتیح را نمیخوانند تا خیلی از مشکلات و مسائلی که به آن مبتلا هستند، کم شود. انقلاب که شد و امام خمینی به عنوان مرجعی که اَعلم بودند، بیشتر مطرح شدند، اکثراً به حضرت امام رجوع کردند.
سال 1397 بچه های های هنرستان فعالیّت خودجوش دیگری انجام دادند؟
در هنرستان، جدای از اینکه عکس شاه را پائین آوردند، یک روز هم تظاهراتی خودجوش را شروع کردند. از هنرستان که بیرون آمدیم تا برای پائین آوردن عکس شاه به مدارس دیگر برویم، همه نیامدند. مثلاً یکی از همکلاسیها که پدرش ساواکی بود، از مدرسه فرار میکرد که تو برنامهها نباشد.
خلاصه بچّه های انقلابی به طرف دبیرستان ایرانشهر حرکت کردیم. آنجا که رسیدیم، بچه ها ریختند تو مدرسه و عکسهای شاه را از کلاس ها پائین کشیدند و شکستند. هیچ کدام از مدیر و معلّم ها نیز عکس العملی نشان ندادند. چون حرکت، خیلی تند و سریع بود و همه غافلگیر شدند. از طرف دیگر میدانستند که اگر بخواهند مقابله کنند، زد و خورد خواهد شد.
چه بسا خودشان هم موافق بودند که عکسها شکسته شود. یکی از بچّهها قصد پائین کشیدن پرچم را داشت که چند نفر گفتند: «نه، پرچم برای کشور است و ربطی به شاه ندارد.» از دبیرستان که بیرون آمدیم، به مدرسة بَغَلی که است و ربطی به شاه ندارد مدرسه راهنمایی نمونه بود، رفتیم .
همین طور که بچّه ها وارد کلاسها شدند، دانش آموزان راهنمایی که سنّ و سالی نداشتند، هول کردند و ترسیدند. چندنفر فرار کردند، چندنفر گریه میکردند، بعضیها نیز وحشت کرده بودند که چه خبر است! عکسها را که از کلاسها و دفتر پائین آوردند، به طرف مدرسهای که اوّل خیابان امام در کُنج کوچه سمت راست قرار دارد، حرکت کردیم.
انتهای پیام/