چهل‌سالگی سرو/

سرکاری‌های جالب رزمندگان برای «تبلیغات‌چی» جبهه

حاجی بخشی مثل بمب روحیه برای رزمنده‌ها عمل می‌کرد، وقتی بین نیروها حاضر می‌شد شور و نشاط خاصی به همه می‌داد.
کد خبر: ۴۱۱۴۵۸
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۰ - 21August 2020

ماجرای یک روز حضور «بمب روحیه رزمنده‌‎ها» در جبههبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جنگ تحمیلی «رضا پازش» را از نیمکت‌های مدرسه به خرمشهر و شلمچه تا ماهوت، سردشت و حلبچه کشاند. وی در سال ۵۹ و در ماه‌های آغازین جنگ برای دفاع از مرز‌ها به مناطق جنوبی کشور رفت و تا سال ۶۴ از نیرو‌های کادر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود؛ اما به دلایلی از سپاه استعفا داد و تا انتهای جنگ تحمیلی به عنوان یک بسیجی در مناطق عملیاتی حضور یافت.

او در روایتی خاطره یک روز حضور «حاجی بخشی» بین نیرو‌های لشکر ۱۰ سیدالشهدا را روایت می‌کند. حاجی بخشی بمب روحیه رزمنده‌ها در جبهه بود، از شعار‌های معروفش در جبهه، «ماشالله حزب الله» و «کی خسته است؟، دشمن» بود و با وجود سن بالا نقش مهمی در تبلیغات جنگ برعهده داشت. دو پسر وی نیز در جبهه‌های دفاع مقدس به شهادت رسیدند.

در ادامه خاطره رزمنده رضا پازش را می‌خوانید.

«یک روز حوالی ظهر حاج‌آقا بخشی با آن ماشین خاصش مهمان تیپ ما در لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) شد. مثل همیشه شعار ماشالله حزب الله از پشت بلندگویش به راه بود و تا از راه رسید شروع به پخش آبنبات، کیک، تی‌تاپ و عطر‌های مشهدی کرد، همان عطر‌هایی که اگر می‌زدی تا دو روز دست و بالت را می‌شستی هنوز بویش می‌ماند.

در حال پخش کردن وسیله‌ها بود که یکی از بچه‌ها گفت: «حاجی، بابا یکبار هم عطر تیروز یا یاس به ما بده و به جای آبنبات شکلات پخش کن.» بچه‌‎ها که می‎خواستند سر شوخی را با حاجی بخشی باز کنند از گرفتن هدایا خودداری کردند. حاجی با شوخی و خنده به یکی از بچه‌ها گفت: «برادر فلکی کلاس بچه‌هات بالا رفته، حالا که اینجوریاست صبر کنید.» رفت و از توی ماشین مقداری شکلات و بیسکوییت و ویفر و اسپری عطر یاس را بیرون آورد و گفت: «ببین اینها را هم دارم، ولی به کسی نمی‌دهم.»

چشمتان روز بد نبیند، در آن اوضاع که عراق آتش می‌ریخت همه دنبال حاج بخشی کرده بودند تا بالاخره گرفتندش و همه سوغاتی‌ها را از دستش قاپیدند، او هم می‌خندید و می‌گفت اینبار برایتان امشی می آورم. در این لحظه یک قبضه ۱۰۷ با هدایت شهید حسین سوری شروع به شلیک چند گلوله کرد. برای بچه‌ها این صحنه‌ها عادی بود برای همین همه ایستادند، اما حاجی بخشی روی زمین نشست و شکمش را گرفت، همین باعث خنده همه شد، برگشت داخل ماشین و در‌ها را قفل کرد و توی بلندگو گفت: «دفعه بعدی برایتان به جای عطر گازوئیل می‌آورم» بعد هم پا را گذاشت روی گاز و بنا گذاشت به فرار که باز بچه‌ها دنبالش کردند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها