چهل‌سالگی سرو/

نگاهی به زندگی‌نامه سردار شهید «جعفر شیرسوار»

سردار شهید «جعفر شیرسوار» یکم آبان ۱۳۳۴ در خانواده‌ای کم درآمد و مذهبی در شهرستان قائمشهر به دنیا آمد و در سوم دی ۱۳۶۵ در منطقه هفت‌تپه به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۲۴۹۹۰
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۹ - ۱۴:۵۲ - 04November 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس فصل‌های از زندگی‌نامه سردار شهید «جعفر شیرسوار»از شهدای شهرستان قائمشهر را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

«جعفر شیرسوار» فرزند «عبدالله» و «سیده بیگم» در اول آبان سال ۱۳۳۴ در خانواده‌ای کم درآمد و مذهبی در شهرستان قائمشهر به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود که دوران کودکی را تحت تعالیم و تربیت مادرش، «سیده بیگم پوربهشتی» سپری کرد.

دوره‌ی ابتدایی را در مدرسه شاپور (شهید شیرسوار فعلی) و دوران دبیرستان را در هنرستان نوشیروانی بابل سپری کرد و در سال ۱۳۵۷ موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته برق شد.

روایت مادر شهید:

مادرش می‌گوید: «قبل از تولد جعفر، در خوردن غذا توجه می‌کردم. در مراسم مذهبی حضورمی‌یافتم و از خداوند می‌خواستم که فرزند صالح و سالم به ما عطا کند. نامش را پدرش به خاطر علاقه‌اش به امام ششم و برادر مرحومش، جعفر انتخاب کرد. از همان دوران کودکی در ایام مناسبت‌های مختلف مانند ماه محرم و رمضان او را با خود به تکایا و مساجد می‌بردم.»

جعفر در اثر آشنایی با شهید نجفعلی کلامی به مسایل دینی و مذهبی علاقمند شد.

نگاهی به زندگی‌نامه سردار شهید «جعفر شیرسوار»

روایت پدر شهید:

«از زمانی که جعفر با کلامی آشنا شد، مسیر زندگی او دستخوش تحول و تغییر گردید و به او قول داد که همواره در خط ولایت‌فقیه باشد. همین‌طورهم شد. او به عهد خود وفا کرد و در این زمینه فعالیت‌های فراوانی کرد.»

قبل از انقلاب فعالیت‌های زیادی جهت شناخت بیشتر حضرت امام (ره) و بیان عملکرد نظام پهلوی و ظلم و ستم‌های آن‌ها نسبت به مردم محروم و مستضعف و توزیع نوار و پخش اعلامیه‌های حضرت امام (ره) داشتند. وی فردی متواضع، فروتن، مؤدب و با حجب و حیاء بود و هیچ‌وقت با تند روی و بداخلاقی مقابل پدرو مادرش و دیگران برخورد نکرد واز والدین، حرف شنوی زیادی داشت.

 جعفر شیرسوار به حرام و حلال، محرم و نامحرم، اهمیت می‌داد و در روز‌های دوشنبه و پنجشنبه روزه می‌گرفت. هر شب قرآن می‌خواند و با عشق وعلاقه خاص تفسیر قرآن و نهج البلاغه را مطالعه می‌کرد.

انقلاب به پیروزی نزدیک می‌شد. فعالیت‌های جعفر بیش از گذشته شد. هر روز با مبارزین جدیدتری آشنا می‌شد و دامنه فعالیت آن‌ها گسترده‌تر از قبل. به گونه‌ای که چندین بار توسط ساواک مورد پیگرد قرار گرفت و حتی بازداشت شد، او هرگز دست از حمایت از امام و انقلاب برنداشت.

او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی، ابتدا عضو کمیته شد و تا ۲۹ فروردین ۵۸ درکمیته ماند. پس از آن به همراه عدّه‌ای از مبارزین انقلاب و نیرو‌های متعهد به نظام، سپاه پاسداران قائمشهر را شکل داد و به همراه تعدادی از دوستانش در شکل‌گیری سپاه گیلان و مازندران نقش به‌سزایی داشت.

وی در فروردین سال ۱۳۵۸ به عضویت شورای فرماندهی سپاه پاسدارن قائمشهر درآمد و تا اواخر مهرماه همان سال در آن شورا مشغول بود. در همین زمان مسئولیت امور هماهنگی و انسجام نیرو‌های رزمی در گیلان و مازندران را به عهده گرفت.

نگاهی به زندگی‌نامه سردار شهید «جعفر شیرسوار»

جعفر در سال ۱۳۵۹ با خانم «سوسن ملکیان» که ۶ سال از خودش کوچکتر بود و دختر خاله‌اش بود، پیوند زناشویی بست که مراسم ازدواج آن‌ها بسیار ساده برگزار شد و از آن به بعد سوسن، هماهنگ با همسرش در فعالیت‌های اجتماعی و انقلابی حضوری فعال داشت. ثمره  این ازدواج پسری به نام «محمدعلی» و دختری به نام «زینب» می‌باشد.

 او پس از پیروزی انقلاب، در خلع سلاح شهربانی وقت، تشکیل کمیته‌ای جهت حفظ امنیت شهر و ایجاد گارد جنگل، جهت مبارزه با افراد سودجو نقش بسزایی داشت. با شروع جنگ، رفتن به مناطق مختلف جنگی و شرکت در عملیات‌ها اولویت اصلی زندگی او شد.

روایت همسر شهید:

خانم ملکیان می‌گوید: «جعفر شجاع، دلیر، با تقوا، با ایمان، با محبت و با گذشت بود و هرگز کار شخصی‌اش را به کسی واگذار نمی‌کرد. سعی می‌کرد در هر شرایطی ارتباط و صله رحم با خانواده، بستگان و دوستان را قطع نمی‌کرد.»

وی گروه‌های مخالف نظام و انقلاب، به ویژه منافقین را در مرحله اول با روابط حسنه، گفتار خوش و منطقی راهنمایی می‌کرد و در غیر این‌صورت از راه عمل با آنان برخورد می‌کرد. فعالیت‌هایش در جنگل‌های آمل و شیرگاه و حضور در غائله گنبد نشان از فعالیت‌های او علیه منافقین دارد.

نگاهی به زندگی‌نامه سردار شهید «جعفر شیرسوار»

شیرسوار برای روحانیون وارسته و شایسته و متعهد به نظام اسلامی و حضرت امام (ره) ارزش زیادی قائل بود و ارادت شایانی نسبت به این قشر داشت و در مسائلی که با شئونات اسلامی منافات داشت، بسیار حساس بود.

وی با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق نیرو‌های زبده و آموزش دیده خود را به جبهه اعزام کرد. جعفر در هر شرایط روحی، متوسل به ائمه می‌شد و به دیگران نیز توصیه می‌کرد که در کارهای‌شان توسل به ائمه را فراموش نکنند.

او در خصوص جنگ، تبعیت از فرامین امام مبنی بر دفاع از وطن را واجب کفایی می‌دانست و بی‌تفاوتی در این موضوع را جایز نمی‌شمرد و عدم شرکت در این جنگ و دفاع از اسلام و میهن و ناموس را دور از مردانگی و جوانمردی و مسلمانی می‌دانست.

 وی در دوران حضورش در منطقه به عنوان جانشین و فرمانده گردان ویژه شهدا، گردان حمزه و جاشین تیپ و... خدمات ارزنده‌ای به یادگار گذاشت و در عملیات‌های والفجر ۸، کربلای ۱، والفجر ۴ و کربلای ۵  و ... شرکت داشت. او چند بار در منطقه مجروح شد و پس از بهبودی نسبی سریع به منطقه برمی‌گشت.

تا سال ۱۳۶۴ ناصر بهداشت، فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا بود و معاونت گردان را جعفر بر عهده داشت و پس از شهادت بهداشت، فرماندهی گردان حمزه سیدالشهدا به عهده شیرسوار گذاشته شد. علاقه او به خانواده‌های شهدا به حدی بود که هر بار از مرخصی می‌آمد، ابتدا به دیدار خانواده‌های شهدا می‌رفت و از آنان دلجویی می‌کرد.

روایت همسر شهید:

خانم ملکیان می‌گوید: «همسرم آرزویش بود که برای اسلام خدمت کند و به شهادت برسد. از خدا می‌خواست که تا زنده است، برای اسلام خدمت کند. همیشه می‌گفت: «اگر خداوند فرزندی به من دهد آن را در راه اسلام تربیت می‌کنم تا در خدمت جامعه و نظام باشد.» او می‌گفت: «اگر می‌خواهی اسیر هیچ گرفتاری‌ای نشوی، مطالعه کن و قرآن بخوان. کاری به دیگران نداشته باش. اتکاء تو فقط به خدا باشد. اگر می‌خواهی خودت را ازنظر علمی غنی کنی، مطالعه داشته باش که هیچ موقع ضرر نمی‌کنی.»

وی در مورد امام و ولایت فقیه می‌گفت: «حضرت امام (ره) یک اصل و یک واقعیت است. نباید امام را تنها بگذاریم. کسی که ولایت را قبول ندارد، اصلاً مسلمان نیست. اگر امام نبود، شاید من هم در این راه نبودم.»

نگاهی به زندگی‌نامه سردار شهید «جعفر شیرسوار»

روایت همسر شهید:

همسرش می‌گوید: «جعفر مرگ را برای خودش کم می‌دانست و در رختخواب مردن را ننگ می‌شمرد و می‌گفت: «باید دنباله رو حضرت امام باشیم. اسلام و قرآن را خوب بشناسیم. ما برای اینکه کفر را از بین ببریم باید تلاش کنیم. خون خود را بریزیم تا اینکه مکتب ما و دین ما حفظ شود.»

سردار شیرسوار وقتی یارانش به شهادت می‌رسیدند، ناراحت می‌شد و می‌گفت: «بارالها! چرا مرا شایسته شهادت نمی‌دانی؟ ‌ای کاش من جای نیروهایم بودم.»

روایت همرزم شهید:

«علی اکبر خنکدار» از دوستان و همرزمان شهید می‌گوید: «جعفر قبل از عملیات به نیرو‌های تحت امرش آموزش می‌داد و در همه لحظات با آن‌ها همراه می‌شد. آمادگی رزمی، سازماندهی، اسلحه شناسی، تخریب، پیاده روی‌های طولانی آبی و خاکی، سخنرانی برای نیرو‌ها قبل عملیات، دادن روحیه به نیرو‌های رزم و رفتن با آن‌ها به خط مقدم از خوی و خصلت مدیریتی و فرماندهی شهید شیرسوار بود.»

روایت مادر شهید:

مادرش از آخرین اعزام پسرش می‌گوید: «جعفر در آخرین مرحله یک چهره عرفانی و روحانی خاصی داشت و گویا به خودش الهام شده بود که لحظه رسیدن به معبودش است. خودش مطرح کرد که این آخرین وداع است و لحظه‌ای چشم انتظاری به سر آمده است.»

این سردار قائمشهری در تاریخ ۳/۱۰/۱۳۶۵ در هفت‌تپه، مقرّ لشکر ۲۵ کربلا در حال استراحت بود که هواپیما‌های جنگنده عراقی حمله کردند. او با دیدن هواپیماها، نیرو‌ها را به سمت سنگر‌ها و چاله‌هایی که در هفت‌تپه برای در امان ماندن از بمباران هوایی کنده بودند، هدایت می‌کرد. زمانی که دو بسیجی کم سن و سال را برای در امان ماندن به چاله‌ای هدایت می‌کرد، مورد اصابت ترکش‌های بمب خوشه‌ای قرار گرفت و سرانجام او نیز همانند دوستانش به دیار باقی شتافت. پیکر پاکش پس از تشییع جنازه‌ای باشکوه، در آرامگاه سید ملال  قائمشهر به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار