گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ سینمای انقلابی، سینمای متعهد، سینمای دینی، سینمای مقاومت و مفاهیمی از این دست بارها و بارها از سوی برخی صاحبنظران مطرح شده است و هر کدام نیز تعاریفی مطابق ان ارائه دادهاند که میتواند در جای خود مورد نقد و نظر قرار گیرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی که در حوزه فرهنگ و هنر جایگاه مهمی دارند و نظرات ارزشمندی در این خصوص ارائه دادهاند طبعا کاستیهای این حوزه بخصوص سینما را بهتر میشناسند و به همین ترتیب راهکارهای استراتژیکی نیز مطرح کردهاند.
مجموعه «سینمای قدسی» مجموعه نظرات معظمله در حوزه سینما و مسائل مربوط به آن است که از سال 1369 تا امروز را شامل میشود. مطالعه این بیانات میتواند مدیران سینمایی کشور را در برنامهریزیها و سیاستگذاریها یاری رسان باشد.
«من نگاه مىکنم، مىبینم که در محیط کار فرهنگى ما بهعنوان اسلام، کار خیلى کمى انجام مىگیرد. فرض بفرمایید وزارت ارشاد نمىآید اعلان کند که من مىخواهم «سینماى اسلامى» درست کنم! مگر ما از چه خجالت مىکشیم؟! یک روز در این دنیا کسانى بودند که از گفتن «بسماللَّه» و از بردن نام اسلام، خجالت مىکشیدند؛ ما آمدیم اسلام را در دنیا سکهى رایج کردیم. حالا خجالت بکشیم از اینکه بگوییم سینما و تئاتر اسلامى مىخواهیم؟! چرا اعلان نمىکنند؟ صریحا بگویند که ما مىخواهیم سینمایمان را اسلامى کنیم. «سینماى اسلامى» یعنى چه؟
یعنى ما مىخواهیم محتواى این تکنیک، این قالب و این هنر را که از دیگران گرفتهایم ـ مثل خیلى چیزهاى دیگر ـ اسلامى کنیم. ما مىخواهیم از قالب این، هرچه را که با اسلام منافات دارد، حذف کنیم. چه مانعى دارد این گفته شود؟! چرا گفته نمىشود که ما در هنرهاى نمایشیمان و در دانشگاه و در فلان برنامه، کارگردان مسلمان مىخواهیم؟! به این معنا تصریح شود که ما مىخواهیم کارگردان مسلمان، فیلمنامهنویس و بازیگر مسلمان درست کنیم و فضاى جامعه را اسلامى کنیم.
چرا این تصریح نمىشود؟! چرا در محیط دانشگاه تصریح نمىشود که ما مىخواهیم دانشگاه را اسلامى کنیم؟! از اینکه شما بگویید «ما مىخواهیم دانشگاه، اسلامى باشد»، خجالت نکشید و از این نترسید. این، آن چیزى است که این ملت براى آن قیام کرده است و من و شما پوستهى رویى و ظاهر این ملت هستیم. ارادهى ما، فکر، گمان و روحیات ما حاکى از اعماق عظیم قشرهاى این ملت نیست! قشرهاى ملت، همان کسانى هستند که این انقلاب را بهوجود آوردند، این جنگ را اداره کردند و این همه شهید دادند. الان هم حاضرند؛ اگر امتحانى پیش آید، همانطور شهید خواهند داد، کشته خواهند شد و گرسنگى خواهند کشید. مردم، مؤمنند.»[1]
«هنر دینى به هیچ وجه به معناى قشریگرى و تظاهر ریاکارانهى دینى نیست و این هنر لزوما با واژگان دینى به وجود نمىآید. اى بسا هنرى صددرصد دینى باشد، اما در آن از واژگان عرفى و غیردینى استفاده شده باشد. نباید تصور کرد که هنر دینى آن است که حتما یک داستان دینى را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینى صحبت کند. هنر دینى آن است که بتواند معارفى را که همه ادیان ـ و بیش از همه، دین مبین اسلام ـ به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند نشر دهد، جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینى است.
اینها حقایقى است که همه پیامبران الهى براى آوردن آنها به میان زندگى بشر، بارهاى سنگینى را تحمل کردند. نمىشود ما اینجا بنشینیم و تلاشهاى زبدهترین انسانهاى عالم را ـ که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند ـ تخطئه کنیم و نسبت به آن بىتفاوت بگذریم.
هنر دینى این معارف را منتشر مىکند؛ هنر دینى عدالت را در جامعه به صورت یک ارزش معرفى مىکند؛ ولو شما هیچ اسمى از دین و هیچ آیهاى از قرآن و هیچ حدیثى در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید.
آن چیزى که در هنر دینى بهشدت مورد توجه است، این است که این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعه ما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى احساس هویت کرد؛ یعنى شخصیت خودش را باز یافت. انقلاب ما را زنده کرد و به ما شخصیت داد. انقلاب به ما آموخت که یک ملت مىتواند در اساسىترین مسائل جهانى، سخن و موضعى داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اینکه قدرتمندان عالم چه مىخواهند، ابراز کند و پاى آن بایستد.
ارزش یک ملت در جامعه بینالملل به این چیزهاست، نه به دنبالهروى کورکورانه. امروز هم با قدرت تمام، نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران در صحنه جهانى به عنوان یک ملت شجاع که در زمینه مسائل گوناگون صاحب ایدهاند، مطرحند. درعینحال ما بیاییم با کمک هنر خود، دائما از کنار این معنا بساییم، یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته کنیم. این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار گیرد.
هنر دینى را نباید با هنر قشرى و تحجرگرا اشتباه کرد. هنر دینى عبارت است از هنرى که بتواند مجسم کننده و ارائه کننده آرمانهاى دین اسلام باشد. این آرمانها همان چیزهایى است که سعادت انسان، حقوق معنوى انسان، اعتلاى انسان، تقوا و پرهیزگارى انسان و عدالت جامعه انسانى را تأمین مىکند.
البته هیچ الزام و اجبارى وجود ندارد که اینگونه عمل بشود یا نشود. کسانى که با نظرات من در این زمینهها آشنا هستند، مىدانند که بنده معتقد نیستم که هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حکم و اینطور چیزها درست مىشود. این از آن چیزهایى است که با حکم درست نمىشود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد؛ هرچند انگیزههاى ناپاک هم وجود دارد.»[2]
[1] بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی/ ۱۳۷۸/۰۹/۲۳
[2] بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر/ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱
انتهای پیام/ 161