به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، اروپاییها این روزها سیگنالهای متفاوتی میفرستند. یک بار به طور جمعی و از زبان «جوزف بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیهشان، به ایران حق میدهند که خود را قربانی خیانت برجامی تصور کند؛ بار دیگر از زبان «هایکو ماس» وزیر خارجه آلمان، از بیاعتمادی به ایران سخن میگویند و «برجام پلاس» میخواهند.
در دوره مذاکرات هستهای و حتی تا همین یک سال پیش، فرض بر این بود که اتحادیه اروپا و تروئیکای اروپاییِ طرف برجام (انگلیس، فرانسه و آلمان) صدای واحدی در موضعگیریهای برجامی دارند حال آنکه به ویژه بعد از افزایش گمانهزنیها درباره واگذاری کاخ سفید به جو بایدن دموکرات، این حس به وجود آمد که اگرچه آنها همچنان یک جمع واحد هستند، اما هر یک کارکردی جداگانه برای خود تعریف کرده است که ماحصل آن باید به تأمین حداکثری مطالباتشان سر میز مذاکره با ایران، منجر شود.
در این میان، به نظر میآید که آلمان متفاوتتر از قبل، نقشی پررنگتر را تقبل کرده که همزمان دو جنبه متناقض از «استقلالطلبی» و در عین حال «چندجانبهگرایی» اروپا را به نمایش میگذارد که هر دو در چارچوب تمایل برای کنشگری در نظام بینالملل، قابل ارزیابی است.
در رابطه با ایران، به طور خاص، مرور اظهارات رئیس دستگاه دیپلماسی آلمان در بازه زمانی انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا تا تصمیم شتابزده اروپا برای به رسمیت شناختن بایدنِ دموکرات به عنوان سکاندار آتی کاخ سفید؛ میتواند راهگشای خروج از سردرگمی باشد که تناقضگوییهای مکرر اتحادیه اروپا و تروئیکای اروپایی، مسبب آن بوده است.
اظهارات هایکو ماس وزیر خارجه آلمان در چهار دسته قابل ارزیابی است که عبارتند از:
گفتارهایی در باب استقلال و آمادگی اروپا برای پذیرفتن نقشی پررنگتر در قرن ۲۱
همکاری با آمریکا با اتکا به رویکرد چندجانبهگرایی
ادعای حراست از برجام
گره زدن توافق هستهای به مسائل منطقهای و موشکی در قالب «برجام پلاس»
این چهار دستهبندی اگرچه دو به دو با یکدیگر متناقض هستند؛ اما در ارتباطی تنگاتنگ، یک کل واحد را ترسیم میکنند.
از استقلال تا چندجانبهگرایی/واگرایی و همافزایی
در تاریخ ۴ آبان و کمتر از دو هفته مانده به برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، ماس در پیامی توئیتری نوشت: «صرف نظر از اینکه نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا چه باشد، ما باید خود را آماده کاهش حضور آمریکا در مسائل بین المللی کنیم. اروپا فقط با ادامه سرمایه گذاری بر روی امنیت و توانائیهای مشترک میتواند شریکی جذاب برای آمریکا باشد».
این بازتابِ همان ذهنیتی است که ساکنین قاره سبز را در بازههای زمانی مختلف به فکر ایجاد ارتش اروپایی و در نهایت «پسکو» یا همان پیمان مشترک دفاعی سوق داد تا شاید در دراز مدت از زیر یوغ سرسپردگی محض به ناتو خلاص شوند.
بعدها در ۲۰ آبان و هنگامی که رسانهها بایدن را پیروز اعلام کردند؛ ماس ضمن تکرار مواضع استقلالطلبانه اروپا، به طور همزمان، از رویکردی متناقض که بر مبنای «چندجانبهگرایی» استوار است؛ رونمایی کرد.
واژه «چندجانبهگرایی» را به دفعات در ادعاهای انتخاباتی بایدن هم شنیدهایم که معنای کلی آن «بازسازی و تحکیم رابطه با شرکای قدیمی آمریکا در دوره پساترامپ» است.
ماس گفته بود آمریکا مثل گذشته پلیس جهان نیست و پیروزی بایدن یعنی فرصت جدید برای همکاریهای فراآتلانتیکی از جمله در موضوع برجام.
شاید در نگاه اول، میان رویکرد مستقل و چندجانبهگرایانه ماس تضادی به چشم بخورد و حتی لحن او را در رویارویی با رئیسجمهور آتی آمریکا، جسورانه تلقی کنیم، اما در واقع، هیچ چیز خارج از چارچوب محاسبات واشنگتن برای تداوم سلطه بر جهان رخ نداده است.
چندجانبهگرایی که مد نظر اروپا و آمریکای تحت ریاست بایدن است؛ وقتی پای خاورمیانه در میان باشد؛ در بازتعریف رویکرد چرخش به ایندوپاسیفیک قابل ارزیابی است که به معنای دور شدن آمریکا از غرب آسیا و واگذاری عرصه به شرکای بینالمللی از جمله اروپا، هند و حتی ژاپن است.
از این چشمانداز، مطالبهگریهای اخیر ماس که ریشه در اجماع مونیخ (بیانیه کنفرانس امنیتی ۲۰۱۴ مونیخ) دارد، تاحدی قابل فهم میشود. در جریان آن کنفرانس، آلمان اعلام کرد که آماده پذیرش مسئولیت بیشتر در امور بین الملل است و میخواهد در برخورد با چالشهای امنیتی، برخوردی به مراتب سریعتر، قاطعانهتر و اساسیتر داشته باشد.
حتی خیز انگلیس برای افزایش ۱۰ درصدی بودجه نظامی طی ۴ سال آتی نیز در چارچوب این چندجانبهگرایی خاص قابل توجیه است. فراموش نکنیم که در سال ۲۰۱۳، اندیشکده «نیروهای یکپارچه سلطنتی انگیس» (RUSI) در گزارشی از بازگشت دوباره این کشور به شرق کانال سوئز خبر داد. در واقع، بازگشت به «شرق کانال سوئز» رویکردی نظامی مبنی بر بسط قدرت بریتانیا از قاره اروپا به خاور دور و خلیج فارس است.
تلاش ژاپن برای فاصلهگرفتن از منشور صلح و قانونی کردن حضور نظامی در آبهای فراسرزمینی نیز در همین چارچوب خلاصه میشود که مثال محتاطانه آن اعزام کشتیهای گشت دریایی به بابالمندب به جای خلیج فارس در اوج درگیری ایران و آمریکا در تابستان ۹۸ بود.
فارغ از اینکه سکان کاخ سفید دست یک دموکرات باشد یا جمهوریخواه، رویکرد چرخش به ایندوپاسیفیک یکی از رکنهای اصلی سیاست خارجی آمریکا است. ترامپ آن را با یکجانبهگرایی و از راه اعمال فشار بر ایران و چین اعمال کرد؛ بایدن آن را از راه چندجانبه گرایی و اعمال همان میزان فشار با مشارکت دیگر بازیگران اعمال میکند.
از برجام تا فرابرجام /یک پیام و چند سیگنال
اکنون با توجه به آنچه از چندجانبهگرایی گفته شد؛ نوبت رمزگشایی از تناقضگوییهای برجامی ماس میرسد. او در تاریخ ۸ آذر در واکنش به ترور شهید «محسن فخری زاده» دانشمند هستهای ایران، مدعی شد: «چند هفته مانده به روی کار آمدن دولت جدید آمریکا، حفظ دامنه گفتگو با ایران با هدف حل مباحث برنامه هستهای این کشور از راه مذاکره مهم است. بنابراین، از همه طرفین میخواهیم از اتخاذ هر اقدامی که میتواند به تشدید تنشهای بیشتر در موقعیت فعلی منجر شود؛ پرهیز کنند».
این اظهارنظر ماس دو ویژگی داشت. نخست آنکه با گستاخی تمام وانمود کرد که قربانی اصلی این ترور، بایدن است و اگر اوضاع آشفته شود؛ دست او برای مذاکره با ایران بسته میشود. دیگر آنکه خود را دلواپس برجام نشان داد.
اما او در ۱۴ آذر، در ادعایی جدید گفت: توافق برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام دیگر کافی نیست و از آنجا که به ایران بیاعتمادیم، به توافقی فرابرجامی (برجام پلاس) نیاز داریم که فعالیتهای منطقهای و برنامه موشکهای بالستیک ایران را هم در بر بگیرد.
اگر این ادعاهای ماس را با اعتراف «جوزف بورل» مسئول سیاست خارجی اروپا مبنی بر حق دادن به ایران مقایسه کنیم. فقط یک نوع برداشت میتوانیم داشته باشیم مبنی بر اینکه به بیان کاملاً عامیانه، اروپا سیاست «یکی به نعل و یکی به میخ» کوبیدن را در پیش گرفته است. به این ترتیب، بورل با دادن وعدههای اقتصادی و به بهانه احیای برجام، ایران را ترغیب به نشستن پای میز مذاکره میکند و بعد ماس، مطالبات فرابرجامی را مطرح میکند و بهانه تراشی میکند که اگر به اینها تن ندهید؛ بایدن نمیتواند فشارهای دوره ترامپ را لغو کند.
حتماً وقتی از وزیر خارجه آلمان بپرسیم که به ازای تن دادن به مطالبات بیشتر چه نفعی عاید ایران میشود؛ در پاسخ خواهد گفت: همین دیگر؛ فشارها را کم میکنیم!
رویترز زمانی پیشبینی کرده بود که «تحریمهای ضدایرانی ترامپ به ابزار چانهزنی بایدن تبدیل میشود» چرا که او میتواند (پای میز مذاکره با ایران)، ترامپ را از بابت این دشواریها مقصر جلوه داده و با پیشنهاد رفع محدودیتها، حسن نیت خود را ثابت کند.
اگر گمان کنیم ترامپ که همواره خواهان توافق به اصطلاح «بهتر» با ایران بود؛ ناخواسته راه بایدن را باز کرده تا در قالب چندجانبهگرایی، «برجام» را به «برجام پلاس» تغییر دهد؛ به بیراهه رفتهایم.
پنجشنبه گذشته، در طنزآمیزترین نوع همکاری فراحزبی و حتی فراآتلانتیکی که نشان از هم کاسه بودن ترامپ، بایدن و اروپا در موضوع هستهای ایران دارد؛ «الیوت آبرامز» نماینده ویژه آمریکا، مدعی شد: «ترامپ همیشه پیشبینی میکرد که مذاکراتی با ایران انجام خواهد شد. هدف از فشار حداکثری، ساختن اهرم فشاری بود که بتوان از آن برای وادار کردن ایران به توقف اقدامات شرورانه استفاده کرد. اکنون این اهرم وجود دارد. برای حفظ فشار بر آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم لازم است با اروپاییها به خصوص انگلیس، فرانسه و آلمان که در مذاکرات با ایران در سال ۲۰۱۵ شرکت داشتند؛ هماهنگ باشیم».
این اظهارنظر به تنهایی نشان میدهد که گزینه «چندجانبهگرایی» آن گونه که مد نظر آمریکا و شرکای اروپایی است؛ هرگز از راهبرد تقابل با ایران حذف نشد تا آنجا که امروز ترامپ به عنوان نماد «یک جانبهگرایی» آمریکا در سیاست خارجی، حاضر است حین خروج از کاخ سفید، اهرم فشار حداکثری علیه ایران را به یک شریک اروپایی یعنی «آلمان» بسپارد و آنگونه که از اظهارات ماس برمیآید؛ برلین این نقش را بسیار جدی گرفته است.
منبع: مهر
انتهای پیام/ 341