به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «محمد شعبانیان» از شهدای رامسر فصلهایی از زندگی این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
در پنجمین روز از فصل زیبای بهار که طبیعت در حال زنده شدن و روئیدن است، در سال 1337 در روستای استخرکناراز توابع شهرستان رامسر اولین فرزند یحیی و محترم پا به عرصهی هستی گذاشت که پدر به خاطر علاقه اش به حضرت رسول اکرم (ص) نام اورا محمد انتخاب کرد.
محمد شعبانیان با آموزش، گرما و مهربانی خاصی را برای خانواده به ارمغان آورد. وی در کنار خانواده وبا مهربانی و محبت پدرومادر رشد کرد تا اینکه به سن مدرسه رسید. او در دوران ابتدایی را در مدرسه ی خواجه نصیر طوسی خواند و راهنمایی را در روستای آخوند محله با موفقیت پشت سر گذاشت و مقطع متوسطه را در رشته ی طبیعی در مدرسه ی امام خمینی (ره) فعلی سپری کرد.
او قبل از مدرسه به مکتب خانه رفت و قرآن را به طور کامل آموخت به طوری که در سن هفت سالگی توانست قرآن را ختم کند.
وی به درس اهمیت میداد وبا توجه به کمبود امکانات رفاهی و وضع مالی خوب، پیاده رفت وآمد میکرد، ولی هرگز دست ازتحصیل نکشید. محمد به محض ورود به منزل پس ازخواندن نماز، تکالیف اش را انجام میداد.
او از کودکی شروع به خواندن نماز،قرآن و روزه گرفتن کرد. وی در کار کشاورزی به خانواده کمک و در فعالیتهای مذهبی و عزاداری ائمه در مسجد شرکت می کرد.
محمد شعبانیان بسیارخوش برخورد، بشاش، مهربان، دلسوز، صادق و بسیار منظم و منضبط بود و به مستضعفان و محرومان کمک میکرد.
او در فعالیت های انقلابی و آگاه شدن مردم منطقه حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، عضو پایگاه بسیج محل شد وپس ازآن با تشکیل نهاد مقدس سپاه به امر حضرت امام (ره)، به عضویت سپاه درآمد ودر واحدهای حفاظت، تدارکات، بسیج، مسوول ستاد ناحیه و... انجام وظیفه کرد.
روایت برادر شهید:
رحمت الله میگوید: محمد، بسیار خوش اخلاق و دارای سعه ی صدر بود. با توجه به اینکه از همه بزرگتر بود امّا به کوچک تراز خودش هم احترام میگذاشت. به پدرو مادر علاقه زیادی داشت و احترام ویژه ای برای بزرگتر بویژه پدرو مادر قائل میشد. همیشه به ما می گفت: «سعی کنید بسیجی باشید و گوش به فرمان امام.»
وی با انجام برنامههایی در پایگاه بسیج محل، جوانان را دور هم جمع و با آن ها صحبت میکرد. اشتباها تشان را با ملایمت تذکر میداد و آنها را به مسیر تعالیم اسلام و دوری از منافقان هدایت می کرد. همیشه می گفت: دوستانی انتخاب کنید که اهل ایمان و خدا و پیغمبر و اهل نمازو روزه باشند.
محمد هرروز صبح هنگام اذان به مدت یک ساعت قرآن میخواند و سپس به نماز میایستاد.
وی به خانواده و دوستانش توصیه میکرد: سعی کنید امام را تنها نگذارید. اسلام پیروز شد، چون امام خمینی دست فقرا را گرفت و به آنها عزت بخشید و دست ظالمین را از مملکت کوتاه کرد.
روایت خواهر شهید:
هما می گوید: برادرم محمد، به ما خواهران و برادران سفارش می کرد که در نماز جماعت شرکت کنیم. درسمان را بخوانیم تا در آینده برای مملکت مفید باشیم. همیشه تذکر میداد که قرآن بخوانیم و هر وقت در کار با مشکل مواجه شدیم، به قرآن و ائمه اطهار متوسل شویم.
سردار شعبانیان در سال 1361 با دختری مومن و متدین که او نیز از خانواده ی شهداست، ازدواج کرد و ثمرهی ازدواجش دو فرزند میباشد که نام پسرش به خاطر علاقهی خاصاش به دعای کمیل، کمیل انتخاب کرد.
او با شروع جنگ به تشکیل گروه مقاومت در محلات مشغول شد و از این طریق جوانان را جذب بسیج کرد و مردم را برای حضور در میادین جنگ تشویق میکرد.
او ابتدای عزیمت به جبهه، 3 ماه در غرب کشور بود. پس از آن به جنوب رفت و مسئول تدارکات در منطقه شد. وی در مورد جبهه و جنگ و امام میگفت: هیچ وقت از خدمت کردن به اسلام و مسلمین دست برندارید. پشتیبان امام باشید وبه حرفهای رهبر خود توجه کنید تا پیروز شوید. صحنه را ترک نکنید تا دشمن خوشحال شود.
او حضورش در مناطق جنگی را بر ماندن در پشت جبهه ترجیح میداد و در مرخصیهای هر چند ماه یکبارش به جمع آوری کمکهای مردمی، دیدار با خانوادههای شهدا، کمک به پدرو مادر در امر کشاورزی وحل مشکلات دیگران مشغول میشد.
این سردار رشید رامسری به تمییزی بسیار اهمیت میداد و میگفت: چون اسلام تمییزی و نظافت را دوست دارد، باید تمییز و مرتب باشیم. لذا خودش در عین ساده زیستی، همیشه تمییز و مرتب بود. شهادت دوستانش، غم بزرگی برایش بود، لذا در دعاهایش از خدا میخواست که شهادت را هر چه زودتر نصیب او گرداند.
وی به روحانیون اصیل و پا ی بند به اسلام احترام میگذاشت و اگر اشتباهی از یک روحانی میدید، بسیار محترمانه و با دقت در رفتار، به او تذکر میداد. با منافقین تا آنجا که نیاز بود با صحبت کردن و راهنمایی و ارشاد ودرغیر آن با جنگ مسلحانه برخورد میکرد.
شعبانیان در زمانی که جبهه نیاز به کمک مالی داشت، مینی بوسی خرید ودرآمد کار با آن را به جبهه ارسال میکرد. دوستانش با دیدن کار کردن او روی مینی بوس، فکر کردند محمد از سپاه استعفاء داده است، ولی با گذشت زمان متوجه شدند او عصرها با ماشن کار میکند تا هزینهاش را به جبهه ارسال نماید.
وی مدتی را به عنوان مسئول واحد تدارکات، مسئول ستاد و پشتیبانی، جانشین گردان در تیپ 45جواد الائمه، گردان فلق و... فعالیتهای شایستهای از خود به نمایش گذاشت.
سرانجام این مرد فعال و پرتلاش بعد از سالها مجاهدت، در عملیات کربلای 5 در 21/10/65 در شلمچه هدیهی سرخ الهی را پذیرا شد. و به آرزوی دیرینهاش، یعنی شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/