به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، «محمود بازرگانی» جامعهشناس، فعال و مبارز سیاسی انقلابی و پژوهشگر تاریخی اظهار داشت: آشنایی من با شهید غفاری به سال ۱۳۵۳ بر میگردد. در آن سال به جرم پخش اعلامیه در ۱۷ سالگی دستگیر شدم. بازجویی و شرایط غیر قابل باوری را در آن دوران گذراندم که بعد از ۳ ماه و نیم به بند چهار موقت شهربانی زندان قصر منتقل شدم. به این بند قرنطینه هم میگفتند، چون باید افراد آنقدر انتظار میکشیدند تا به بازپرسی بروند. در مرحله بعد هم با انتخاب وکیل و برگزاری دادسرای نظامی نیروهای مسلح حکم صادر میشد. در این دوره موقت اگر فردی در خصوص زندانی بند ۴ اعترافی میکرد، دوباره مراحل از ابتدا آغاز میشد.
بازرگانی اظهار داشت: هر زندانی جدیدی را که به زندان قصر میبردند، یک نماینده مارکسیستها و یک نماینده از مذهبی جلوی درب بند میآمد. در زمان ورودم شیخ محترمی با ادب و لهجه آذری به من سلام داد، از من پرسیدند که نمازخوان هستی؟ من هم پاسخ دادم بله. نماینده مارکسیستها در آن زمان رفت. در روزی که مرا به زندان قصر منتقل کردند، پاهایم به شدت مجروح بود و با پتو من را به زندان بردند. مرحوم محمد داوود آبادی کمک کرد و من را به اتاق شهید غفاری منتقل کردند. اولین برخورد من با شهید غفاری در زندان قصر اینگونه بود.
وی افزود: با ورود من به این اتاق چرخه زندگی من تغییر کرد. قبل از این دیدار تنها نام آیتالله غفاری را شنیده بودم. فعالیتها و سخنرانیهای آیتالله غفاری را در مسجد خاتم الوصیا را شنیده بودم. در ماجراهای انجمنهای ایالتی و ولایتی که اسدالله علم تصویب کرده بود، سخنرانی خوبی داشت. در تبعید امام به نجف نیز تلگراف شکر گذاری ارسال میکند که امام به سلامت رسیدند. جوانان در حال حاضر آشنا با شرایط مبارزه آن دوران نیستند. در آن زمان اگر کسی کلامی علیه آریامهر صحبت میکرد، با برخوردهای پشیمان کننده مواجه میشد. شهید غفاری هرگز سنگر را خالی نکرد.
این فعال و مبارز سیاسی انقلابی خاطرنشان کرد: در آن اتاق علمای دیگر مثل آیتالله امینی و آیتالله حسینی زابلی حاضر بودند. برنامهریزی دقیقی شده بود که وقت ما به بطالت نگذرد. کلاسهای نهجالبلاغه را به صورت منظم گذراندم. آیتالله غفاری رسیدگی به پانسمان پای من کرد و خیلی زود زخمهایم بهبود یافتند.
بازرگانی در خصوص علت شهادت آیتالله غفاری در زندان گفت: در اندرزگاه شماره یک کنترلها شدیدتر از بند ۴ بود. بند یک توسط ساواک اداره میشد. در بند ۴ نگهبانها آدمهای بدی نبودند و برای ما کتاب، میوه و لباس میآوردند. در یک روز بنا به دلایل امنیتی همه زندانیها را به اندرزگاه شماره یک منتقل کردند. سرهنگ زمانی که در نهایت هم اعدام شد، برخورد زنندهای با زندانیها داشت. زندانیها را به بهانه تفتیش برهنه میکرد و یا ریش روحانیها را میتراشید. در زمان ورود آیتالله غفاری دیدیم که ریش حاجآقا را تراشیدهاند. وارد بند که شدند، با هیچکس حرف نزد. غذایی نخورد و با اسم کوچک به من گفت محمود اینها من را خورد کردند.
وی افزود: شهید غفاری دگرگون شد و با وضعیت بحرانی مواجه شد. در آن زمان وکیل بندی به نام ستار مرادی داشتیم که از فهم، شعور و انسانیت بویی نبرده بود. بعد از اصرار فراوان قاسم ژیان پناه با توهین و تحقیر مدعی شد که آیتالله غفاری تمارض میکند. در نهایت درگیری رخ داد و به واسطه درخواست ما آیتالله غفاری را با رنگ زرد و حال بد به بهداری زندان منتقل کردند که در آن جا به علت سکته مغزی شهید شد.
این پژوهشگر تاریخی تأکید کرد: شرایط زندان اینگونه نبود که مذهبیها و مارکسیستها جداگانه تصمیم بگیرند. ما دشمن مشترک داشتیم. مارکسیستها تلاش میکردند که نیرو جذب کنند. با من هم گفتگو کردند، اما من در خانواده مذهبی رشد کرده بودم و به آنها نپیوستم. مارکسیستها احترام برای مذهبیها قائل بودند و بعد از سال ۱۳۵۴ که شهید غفاری به شهادت رسید، شرایط زندان دگرگون شد.
بازرگانی در پایان گفت: مذهبیها در شرایط دشواری قرار گرفتند. ساواک هم همین را میخواست. شهید غفاری اجازه نمیداد، افرادی که با دین به زندان آمدند، بیدین از زندان بروند. در نهایت از جوانها میخواهم که انقلاب اسلامی را با اشخاص مقایسه نکنند. اشخاص را با انقلاب اسلامی مقایسه کنند.
انتهای پیام/ 121