به گزارش خبرنگار دفاعپرس از بوشهر، روزهای اعزام رزمندگان به جبهههای نبرد هر کدامش برای خود داستان و راستان های دارد، پیر و جوان با قامتی استوار لبیک گویان به فرمان پیرمردادشان با ساک های کوچکشان که حامل لباس های ساده، سجاده و قرآن و صد البته تصویر تمام عشقان امام خمینی (ره) بود گاه با دست بردن در شناسنامه، گاهی با رضایت و گاه عدم رضایت والدین و گاهی با ترفندهای عجیب قدم در مسیر حفاظت و حراست از اسلام و کیان وطن می گذاشتند.
در ادامه داستان اعزام شهید «علی فقیهی» که در تاریخ 1348/2/8 در روستای زائرعباسی از توابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود و در 29 اردیبهشت سال 1362 در قصرشیرین به شهادت رسید را از کلام خواهر شهید با هم میخوانیم:
علی روزی که می خواست برای آخرین بار به جبهه اعزام شود به منزل آمد و کفش خود را که پاره بود با کفش های پدرم که نو خریده بود عوض کرد و ساک پدر را نیز برداشت و بدون این که خداحافظی کند با دوچرخه از منزل بیرون رفت.
ما نمی دانستیم که به کجا میرود، پس از گذشت ساعتی «شهیدمحمد روزگرد» دوچرخه علی را به خانه آورد و وقتی احوالش را از محمد جویا شدیم گفت: «مگر شما خبر ندارید؟ علی ساعتی پیش به جبهه اعزام شد».
چند روز بعد علی از جبهه قصرشیرین برای پدرم نامه نوشت و از بابت اینکه بدون اجازه اش به جبهه رفته و کفشش را پوشیده عذرخواهی کرده بود.
در ادامه به شوخی نوشته بود که در اینجا برف است و من نگران کفش شما هستم و شما هم حتما برای کفشتان نگرانید نه برای خود من.
انتهای پیام/