به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، نام احمد غلامپور در کنار نام فرماندهانی همچون محسن رضایی، علی شمخانی، غلامعلی رشید، سیدیحیی صفوی و محمدعلی جعفری در صفحات زرین تاریخ دفاع مقدس آمده است.
او فرماندهای مهربان، خوشمشرب اهل بگو و بخند و از اهالی محله لب شط اهواز است. با شروع جنگ در سال ۵۹ به سپاه اهواز و سپس به سپاه سوسنگرد رفت و مسئول واحد عملیات شد. وی طی سالهای حضور متمادیاش در جبهه، مراتب فرماندهی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و خیلی زود به مدارج عالی فرماندهی سپاه در جنگ دست یافت. غلامپور در عملیاتهای مهمی همچون کربلای ۵ و والفجر ۸ فرماندهی قرارگاه کربلا، مهمترین قرارگاه عملکننده را برعهده داشت و در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر فرمانده قرارگاه قدس بود. او پس از جنگ، معاون عملیات سپاه پاسداران و سپس رئیس دانشگاه فرماندهی و ستاد سپاه شد.
غلامپور از سوی فرمانده معظم کل قوا نشان فتح ۲ دریافت کرده است و هماکنون عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) است و به تدریس مباحث نظامی میپردازد. نشریه «سرو» در گفتوگویی با وی، ویژگیهای دفاع مقدس برای نظام اسلامی را بررسی کرده است که در ادامه مشروح بخش اول آن را میخوانید.
یکی از بحثهای مهم در خصوص دفاع مقدس بحث خلق قدرت برای نظام است که توسط جنگ رخ داد. در حالی که در ظاهر امر، روند جنگ کشور را به سمت دیگری پیش برده است؛ سرمایههای اقتصادی کشور رو به افول رفت، بسیاری از نیروهای انسانی ارزشمند جامعه از دست رفتند و تجهیزات نظامی به جا مانده از دوران طاغوت مصرف میشد و فرسوده میشد و. البته ما موفق شدیم دشمن را از خاک خود بیرون کنیم و با حداقل خواستهای که داشتیم، یعنی خروج متجاوز از کشور، جنگ را به خاتمه بردیم. آیا حقیقت جنگ همینی است که در ظاهر دیده میشود یا مسائل دیگری هم بوده که باید دیده شود؟
در مورد جنگ باید همواره یک حقیقت را در نظر داشته باشیم که میتواند در درک صحیحتر معادلات جنگ ما را کمک کند. جنگ پدیدهای است که تعریفی دارد و در اثر تقابل دو نیرو به دلیل اهدافی که دارند یا به دلیل تحمیل اراده خود بر دیگری شکل میگیرد. اما در خصوص جنگ ما این تعریف صادق نیست؛ یعنی ما بنای ورود به جنگ با کسی را نداشتیم و به کسی حملهای نکردیم، بلکه ناخواسته با یک جنگ یکطرفه و ناجوانمردانه مواجه شدیم؛ بنابراین اتفاقی که برای ما افتاد قبل از اینکه بخواهد یک جنگ تلقی شود یک دفاع مقدس بود. یک هجومی به ما شد و ما یک دفاعی را در برابر این هجوم رقم زدیم. اگر صورت مسئله به این شکل صحیح برای ما روشن شود خیلی از معادلات و مسائلی که در دفاع مقدس رخ داد را میتوان بهدرستی و بهراحتی درک کرد.
این نکته را هم اضافه کنم که وقتی عبارت دفاع را به کار میبریم به این معنا نیست که شما لزوماً باید فقط بایستید و هیچ حرکتی نکنید و صرفاً زمانی که دشمن شما حملهای کرد، شما واکنش نشان دهید و بس. دفاع یعنی دفع شر کنید و دفع ظلم و ستم کنید و حمله و هجوم دشمن را دفع کنید. بنابراین، این دفاع در درون خود تهاجم هم دارد؛ یعنی دفع شر ممکن است گاهی به حمله شما نیاز داشته باشد، گاهی به عقبنشینی و گاهی il مستلزم صلح و آتشبس باشد.
یعنی برآیند کلی اقدامات ما در برابر عراق دفاع از سرزمین و نظام سیاسی و اعتقادیمان بوده است...
دقیقاً، ولی درونش تهاجم بوده، ضربه زدن بوده و... نکته دیگر اینکه اصطلاح جنگ ایران و عراق که درباره دفاع مقدس معروف شده، یک غلط رایج و مصطلح است و حقیقت ماجرا چنین نیست.
اگر دلایل و انگیزههای این جنگ همانی باشد که به غلط در برخی رسانهها عنوان میشد و امروز هم تکرار میشود یا در محافل جهانی و بینالمللی چنین القا میشود، یعنی عراق با ایران مشکل مرزی داشت یا فلان تپه یا فلان مقدار از اروندرود را از ایران مطالبه میکرد یا قرارداد الجزایر را قبول نداشت و...، بله! جنگ میان دو کشور ایران و عراق رخ داده است. یعنی اگر کسی بتواند اینها را اثبات کند میتواند سطح جنگ را به نزاع میان ایران و عراق و جغرافیای این دو کشور تنزل بدهد.
اما وقتی شما به دلایل پشت صحنه این جنگ نگاه میکنید و انگیزههای طرحریزی چنین جنگی را بررسی میکنید، میبینید این جنگ اساساً در سطح جغرافیای ایران و عراق نیست. شما میبینید این یک جنگ تقریباً بینالمللی و جهانی است که در یک طرف کشور و ملت ایران به عنوان نماد حق و نماد آنچه تحت عنوان انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است قرار دارد و درطرف دیگر کشور عراق و رژیم بعثی حاکم بر آن به عنوان نماد استکبار جهانی و مظهر دشمنی نظام سلطه با انقلاب اسلامی ایران. این نکته همان زمان در فرمایشهای امام خمینی (ره) نیز بیان شده که آمریکا به عنوان استکبار غرب به صدام دستور داد که به ایران حمله کند. پس صدام یک بازیگر است و یک نقشی و مسئولیتی به او داده شده که به ایران حمله کند؛ وگرنه صدام و حزب بعث عراق نه انگیزهای برای جنگی در این ابعاد با ایران داشت و نه قابلیت و توان این را داشت که تصمیم بگیرد با ملت بزرگی مثل ایران بجنگد.
در این صورت چرا عراق باید برای جنگ با ایران انتخاب شود؟
کشور عراق به این دلیل به عنوان مأمور اصلی حمله به ایران تعیین میشود که ریشههای اختلافات تاریخی میان این دو کشور وجود داشته است. این اختلافات نه مربوط به انقلاب اسلامی و نه حتی مربوط به دوران پهلوی است، بلکه مربوط به دوران خلافت عثمانی است که سرزمینهای غرب سرزمین ایران را در اختیار داشته و دو سه قرن اختلاف میان حاکمان این دو سرزمین وجود داشته است؛ بنابراین عراق این زمینه لازم یا این بهانه را دارد که بتوان این مأموریت را به او داد، ولی آیا عراق با توجه به ظرفیتها و تواناییهای خود میتواند زیر بار چنین جنگی برود؟ قطعاً خیر؛ بنابراین به کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس دستور داده میشود که هزینههای هنگفت جنگ را تأمین کنند، کشورهای اروپایی نیز سلاح و تجهیزات را به عهده میگیرند و بخشی از کشورهای خاورمیانه موظف میشوند نیروی انسانی و نظامی در اختیار عراق بگذارند. بدین ترتیب یک تقسیم کار در سطح بینالمللی صورت میگیرد که نشان میدهد سناریوی این جنگ در حد عراق نیست و در سطح بالاتر و گستردهتری است.
این از حیث فیزیکی و جغرافیایی و نظامی. اما از بعد اعتقادی و فکری نیز این جنگ بین دو کشور ایران و عراق برقرار نیست. این یک جنگ اعتقادی و جنگ بین حق و باطل و جنگ میان اندیشه برآمده از انقلاب اسلامی با تمدن استکباری برآمده از غرب است. از آن طرف، آمریکا رسماً به دنبال سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است و از هیچ اقدام سیاسی و نظامی مانند تجزیهطلبی و جنگ داخلی و اقدام به کودتا دریغ نکرده است. از این طرف هم امام راحل جنگ ما را با استکبار و نظام سلطه بینالمللی میداند و شعار جنگ تا رفع فتنه در عالم سرمیدهد و یا میفرمایند راه قدس از کربلا میگذرد. اینها فراتر از جغرافیای عراق است؛ یعنی نگاه به جنگ چه از طرف ما و چه از طرف دشمن ما، باید تغییر کند. موضوع، صحنه و اهداف جنگ یک مسئله محلی نیست و فراتر از جغرافیای دو کشور ایران و عراق و در سطح بینالمللی ترسیم شده و طرفین هویت فکری و فرهنگی و تمدنی یکدیگر را هدف قرار میدهند. با اینکه نظام سیاسی جهان در سال ۱۹۸۰ میلادی که جنگ آغاز شد یک نظام دو قطبی است و به بلوک شرق و غرب تقسیم شده و این دو با هم در نزاع دائم و جنگ سرد هستند، هر دو ابرقدرت شرق و غرب با هم متحد میشوند و این جنگ را بر ضد یک نظام نوپا که تازه انقلاب کرده است شکل میدهند.
این را هم اضافه کنم که سناریوی جنگ با ایران سناریوی آخر استکبار جهانی برای از بین بردن انقلاب اسلامی بوده است، نه سناریوی اول و دوم آنها. «ادموند موسکی» وزیر خارجه وقت آمریکا میگوید ما برای مقابله با انقلاب ایران سه گزینه در دستور کار داریم: اول ایجاد آشوب و اغتشاش داخلی، دوم نابودی اقتصاد ایران و سوم تحمیل جنگ. یعنی تحمیل جنگ گزینه سوم آنها برای براندازی و نابودی انقلاب اسلامی بوده است. وقتی حوادث بعد از انقلاب را نیز مشاهده میکنیم میبینیم دقیقاً هر سه سناریو توسط آمریکا به اجرا درآمده است؛ یعنی شورشهای تجزیهطلبانه در استانهای مرزی، آشوبهای ضد انقلاب در تهران و انفجارها و ترورها و تبدیل شدن تهران به شهر جنگی نشان میدهد سناریوی اول انجام گرفته است و آنها میخواهند قبل از اینکه به جنگ برسند به این طریق نظام را ساقط کنند. سناریوی تحریم اقتصادی و بلوکه کردن اموال ایران و خارج کردن بخشی از اموال ایران از کشور و... هم از همان ابتدا کلید خورد و اجرا شد. پس از به نتیجه نرسیدن این دو سناریو باز هم برای اینکه جنگی را آغاز نکنند طرح دیگری را اجرا میکنند و آن انجام یک کودتای نظامی درست چند ماه قبل از آغاز جنگ است به نام کودتای «نقاب» - بعداً به نام شهید نوژه معروف شد - که آن هم به شکست میانجامد.
کسانی که معتقدند صدام برای اختلافات مرزی و اروندرود و... به ایران حمله کرد به این پرسش پاسخ دهند که اگر کودتای نوژه موفق میشد و آمریکاییها بر ایران مسلط میشدند عراق اصلاً چنین خواستههایی را مطرح میکرد؟ چه رسد به اینکه به خاطر آن وارد جنگ با ایران شود!
انتهای پیام/ 112