گروه دفاعی امنیتی دفاعپرسـ رحیم محمدی؛ بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۰ مصادف است با برگزاری سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران که به همین منظور سوالات متعددی پیرامون انتخابات و داوطلبان این دوره از انتخابات مطرح است؛ بر این اساس، معاونت سیاسی سپاه بهمنظور آگاهیبخشی، تعدادی از این سوالات پرتکرار را مطرح کرده و به آنها پاسخ داده است.
بخش اول این پرسش و پاسخها در «اینجا»، بخش دوم آنها در «اینجا» و بخش سوم در «اینجا» قابل ملاحظه است.
بخش چهارم این سوالات و پاسخها را در ادامه میخوانید:
سوال یازدهم: گفته میشود اگر در انتخابات، دولتی انقلابی به قدرت برسد، جنگ میشود؛ چقدر این ادعا قابل قبول است؟
این گزاره برای رقیبهراسی در میان مردم از سوی جریان غیرانقلابی مطرح میشود. اعتبار این ادعا به اندازه این ادعا که گفته میشود در آمریکا دموکراتها مؤدبتر و صلحطلبتر از جمهوریخواهان هستند، است؛ زیرا تاریخ ثابت کرده که خشنترین اقدامات علیه ملت ایران ازجمله تحریمهای ظالمانه را دموکراتها (همانند دولت دموکرات کلینتون و اوباما) انجام دادهاند. به هر حال در رد این ادعا میتوان به چند نکته اشاره کرد:
۱- تهدید نظامی ایران با این گزاره که «همهی گزینهها روی میز است»، جزو لفاظیهای دائمی بیگانگان بهویژه آمریکاییهاست که گاه و بیگاه تکرار میشود. با این حال، آنچه مانع عملی شدن این تهدیدها میشود، نه وجود دولت یا دولتهایی با ادبیات مذاکره و دیپلماسی است، بلکه توان بازدارنده دفاعی کشور است که در سایه هدایتهای عالمانه رهبری و مجاهدتهای انقلابی نیروهای مسلح ایجاد شده است.
۲- تجربه، عکس مفروض نهفته در سؤال را اثبات میکند؛ بدین معنا که افزایش ادبیات تهدید نظامی علیه ایران همواره در شرایطی صورت گرفته که دشمنان از طریق مذاکره موفق به کسب امتیازاتی از ایران شده و تصور کردهاند که توانستهاند ایران را تضعیف کنند. بهعنوان مثال، شاید بتوان گفت که بیشترین حجم تهدیدنمایی دشمنان در برهه بعد از انقلاب را در روزهای پایانی دولت ترامپ دیدیم. این در حالی بود که دولتی در ایران روی کار بود که ادبیات و گفتمانش مبتنی بر مذاکره و تعامل بود.
۳- اتفاقاً روی کار آمدن یک دولت انقلابی میتواند سایه تهدید را بیش از پیش از سر کشور کم کند؛ زیرا این دولت با کارآمدسازی دستگاهها در حوزههای مختلف، به ترمیم نقاط ضعف کشور میپردازد و مانع از تهدیدنماییهای دشمنان میشود.
سوال دوازدهم: چرا اصلاحطلبان برخلاف اصولگرایان راحتتر به اجماع میرسند؟
در پاسخ به سوال فوق باید توجه کرد که:
۱- پیشفرض مذکور گزارهای نیست که همواره صادق باشد! موارد متعددی را میتوان برشمرد که اصلاحطلبان نتوانستند به وحدت برسند. بهعنوان نمونه، در اداره شورای شهر اول، اختلافات در اصلاحطلبان آن قدر بالا گرفت که پایتخت برای ماههای متمادی بدون شهردار ماند و سرانجامِ آن شورا، به تنش و تعطیلی کشید! انتخابات شورای شهر دوم نیز اصلاحطلبان آن قدر متفرق بودند که لیست واحد و گمنام آبادگران ایران اسلامی توانست در اوج دوران حاکمیت دوم خرداد پیروز انتخابات شود.
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴، اصلاحطلبان با چهار گزینه وارد انتخابات شدند و هیچیک حاضر نشد به نفع دیگری کنارهگیری کند و حاصل آن ناکامی در انتخابات و پیروزی گزینه رقیب بود. امروز نیز اختلافات در اردوگاه اصلاحات وجود دارد و ممکن است این اختلافات منجر به تفرق در نامزدهای اصلاحطلب شود و تحقق اجماع را دشوار سازد.
۲- در طول سالهای اخیر اصلاحطلبان در مسیر همگرایی و ائتلاف بهتر از اصولگرایان عمل کردهاند. علت این امر را میتوان در سوابق کار تشکیلاتی حرفهایتر و حرفشنوی بیشتر آنها از بزرگان این اردوگاه جستجو کرد. این امر موجب شده تا اصلاحطلبان راحتتر برای کسب منفعت بیشتر در کنار هم قرار بگیرند و تصویر بیرونی از آنان همگراتر جلوه کند.
۳- ما در جریان انقلابی بهویژه در سالهای اخیر با خلأ شخصیتهای مرجع همانند مرحوم آیتالله مهدوی کنی و مرحوم آیتالله مصباح یزدی و همچنین کاهش ضریب نفوذ نهادهای اجماعساز در جبهه اصولگرایی همانند جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و جامعه روحانیت مواجهیم که تأثیر مثبتی در رسیدن به وحدت داشتند.
۴- از سوی دیگر، در جریان اصولگرایی و انقلابی چون برخی افراد یا گروهها با نگاه تکلیفگرایی - آن هم بر اساس برداشتهای خود و بدون لحاظ نتیجه و فرجام اقدام خود برای کلیت جریان انقلابی- وارد عرصه فعالیتهای سیاسی و انتخاباتی میشوند، همین امر موجب میشود به راحتی با دیگران به اجماع نرسند.
سوال سیزدهم: بزرگترین انحراف و لغزش احمدینژاد چیست؟ چرا جریان انقلابی راهش را از وی جدا کرد؟
احمدینژاد چهره سیاسی بود که با بالا بردن پرچم عدالتخواهی و انقلابیگری و احیاء آرمانهای امام و انقلاب در سال ۱۳۸۴ مورد توجه نیروهای انقلاب و مردم قرار گرفت و توانست بر رقیب سرسخت خود پیروز شود؛ اما پس از پیروزی بهویژه از نیمه دولت دوم مسیری را در پیش گرفت که انتهای آن واگرایی و خروج از دایره نیروهای انقلاب بود.
در واقع، این احمدینژاد بود که با فاصلهگیری از اندیشههای انقلابی و آرمانهای امام و رهبری به گونهای مسیر خودش را از جریان انقلابی جدا کرد که تلاشها و دلسوزیهای فراوان نیروهای انقلابی برای حفظ وی در این مسیر به دلیل پارهای ویژگیهای شخصیتی میسر نشد. بزرگترین انحراف و لغزش احمدینژاد را میتوان در سه عامل ولایتمداری، استحاله فکری و سازش در برابر دشمنان ذکر کرد.
متأسفانه احمدینژاد در کنار نقاط قوتی که بهویژه در دولت اولش داشت، از نقاط ضعفهایی نیز رنج میبرد که در نهایت همان نقاط به پاشنهآشیل وی تبدیل شد و سرنوشت او را از اردوگاه نیروهای انقلاب جدا کرد. برخی از این نقاط صعف عبارتند از:
۱- غرور، خودشیفتگی و فاصله گرفتن از ولایت که با خانهنشینی ۱۱ روزه آشکار و روز به روز بر آن افزوده شد.
۲- روحیه خودمحوری و خودسری و خودنخبهبینی، یکی از معضلات شخصیتی او بود که اجازه نمیداد انتقادات و راهنماییهای دیگران بر او کارگر افتد و مانع انحراف وی شود.
۳- اسیر شدن در حلقه جریان انحرافی و اعتماد بیش از حد به آنها کافی بود که روز به روز شاهد واگرایی بیشتر او از اردوگاه نیروهای انقلاب باشیم. این حلقه به تدریج احمدینژاد را از دوستان و مشاوران دلسوز و انقلابیاش دور کرد و در دایره تنگ مشایی و بقایی و... محدود کرد و امکان اثرپذیری و تفکر صحیح را از او گرفت!
۴- گیر کردن در حلقه مشاوران محدود، وی را در مسیر شاذگرایی قرار داده و مواضعی را در گفتار و رفتار از او ثبت کرد که با گفتمان انقلاب اسلامی و ولایت فاصله داشته و دارد. به تدریج این عملکرد حساسیت نیروهای انقلاب را نسبت به وی دو چندان کرد، تا آنجا که کار وی در ماجرای عزل وزیر اطلاعات به مقابله مستقیم با رهبری و تمرد و خانهنشینی انجامید.
روند فاصلهگیری احمدینژاد از نظام و رهبری بعد از دوران ریاستجمهوری روزافزونتر شد تا جایی که در انتخابات ۱۳۹۶ بر خلاف توصیه رهبر معظم انقلاب برای نامزدی انتخابات ثبت نام کرد و شورای نگهبان صلاحیت وی را احراز نکرد و در شرایط امروز به نظر برخی تحلیلگران وی به گونهای سخن میگوید و رفتار میکند که تمایلاش برای حفظ شهرت و زیست رسانهای و لیدری جریان اپوزیسیون داخلی با هدف هزینهسازی برای نظام اسلامی مشهود است.
سوال چهاردهم: چرا احمدینژاد با علم به اینکه میداند برای انتخابات تأیید صلاحیت نمیشود، اما حضور فعال در انتخابات دارد؟
در خصوص دلایل این امر باید به چند نکته اشاره کرد که محرک رفتارهای سیاسی - انتخاباتی احمدینژاد است:
۱- احمدینژاد متأثر از ویژگیهای شخصی و روانیاش میل به دیده شدن و بروز و ظهور در فضای سیاسی، رسانهای و عمومی کشور دارد. به عبارت دقیقتر، احمدینژاد نمیخواهد در فضای سیاسی کشور فراموش شود.
۲- به دلیل دیدگاه خاصی که وی و اطرافیانش در مورد نظام و مسئولان دارند و همه را متهم به فساد میکنند، وی با تظاهر به منجیگری تلاش میکند تا با اتخاذ مواضع انتقادی که بهطور عمده سویههای تقابلی هم دارند، به کنشگری سیاسی خود ادامه دهد.
سوال پانزدهم: در انتخابات ۱۴۰۰ رقابت اصلی بین کدام جریانهاست و تفاوتهای عمده این جریانها در چیست؟
رقابت در این انتخابات همچون انتخاباتهای صورت گرفته در دو دهه اخیر، بین دو اردوگاه اصولگرایان و اصلاحطلبان خواهد بود. برای هر یک از این دو اردوگاه میتوان ویژگیهایی را برشمرد:
۱- اصلاحطلبان در حوزه سیاست خارجی، سیاست نزدیکی به غرب را در دستورکار دارند. مبتنی بر این نگاه، آنها معتقدند بخشی از دشمنیهای موجود بین غرب به محوریت آمریکا و جمهوری اسلامی در فضای بینالملل محصول سوء تفاهماتی است که از طریق گفتوگو میتوان بر آنها فائق آمد. این جریان در عمل به تلاش برای تعامل با غرب با هر روش ممکنی تأکید دارد و در این مسیر حاضر است حتی از بسیاری از اصول و چارچوبهای منافع ملی کوتاه بیاید!
اصلاحطلبان در حوزه اقتصاد معتقد به هضم شدن در نظام اقتصاد بینالمللی هستند. آنها حل مشکلات کشور را از طریق حل مشکلات دیپلماتیک میدانند و در طول هشت سال گذشته این خط و مشی را دنبال کردهاند. همچنین در حوزه فرهنگ، اعتقادی به نقشآفرینی دولت برای هدایت جامعه بر اساس ارزشها ندارند و وظایف دولت در عرصه فرهنگ را حداقلی و در حد حامی مالی میدانند و از رهاشدگی در این عرصه سخن میگویند! در حوزه سیاست داخلی نیز بر توسعه سیاسی به سبک غربی تأکید دارند که رنگ و بوی سکولاریزم دارد، هرچند تحت عناوینی، چون مشروطهخواهی و جمهوریخواهی باشد.
در انتخابات ۱۴۰۰ نیز بر تداوم برجام و مذاکره با غرب به مثابه تنها راه حل مشکلات کشور تأکید خواهند کرد و از اعطای آزادی به جوانان و کاهش کنترلهای فرهنگی – اجتماعی دولت از جمله در فضای مجازی و ... سخن خواهند گفت و مثل همیشه مطالبه برگزاری انتخابات آزاد و پرهیز از مهندسی انتخابات، دوگانههای دروغین مثل تعامل - تقابل، معیشت- مذاکره و کاهش نظارت استصوابی شورای نگهبان را برای تحریک افکار عمومی به نفع خود مطرح خواهند کرد.
۲- در مقابلِ جریان اصلاحات، اصولگرایان و نیروهای انقلابی هستند که بحث توسعه و پیشرفت کشور را از نگاه به درون آغاز میکنند و بر «ما میتوانیم» و تقویت ساخت درونی قدرت با اتکا به سرمایهها و ظرفیتهای مادی و استعدادهای انسانی داخل کشور تاکید دارند.
بر خلاف عملیات روانی اردوگاه اصلاحات – اعتدال، این جریان از گفتگو و مذاکره در سیاست خارجی واهمهای ندارد، اما چرخش چرخ توسعه کشور را در گرو حل مشکلات «ما» و «غرب» نمیداند و در سیاست خارجی مبتنی بر سه اصل «عزت، حکمت و مصلحت» عمل کرده، منتظر آمد و شد روسای جمهور قبل و بعد آمریکا و تصمیمگیری بیگانگان نمیماند و برای خود چارچوب و خط قرمزهایی قایل است که یکی از مهمترین آنها عدم به رسمیت شمردن رژیم صهیونیستی است. همچنین حمایت از مظلومین و مستضعفان را یکی از وظایف خود دانسته و در برابر نظام سلطه ایستادگی و مقاومت را پیشه خود قرار داده است.
در عرصه فرهنگ معتقد به نقشآفرینی دولت در امر هدایتگری جامعه به سمت کمال بوده و برای آن رسالت قائل است و معتقد است که باید کاری کرد که مسیر هدایت در جامعه هموارتر از مسیر انحراف و انحطاط باشد. در حوزه توسعه سیاسی نیز به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت اعتقاد دارد و بر مردمسالاری دینی تأکید میکند و فرآیند توسعه سیاسی غربی را در تضاد با آرمانهای انقلاب اسلامی میداند.
در شعارهای انتخاباتی نیز بر ضرورت تغییر از طریق تشکیل دولت انقلابی با مدیریت جهادی بهمنظور تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی مبتنی بر بیانیه گام دوم انقلاب تأکید دارد و پرچم تحقق عدالت و مبارزه با فساد را در قاطبه انتخاباتها بالا میبرد و بر آن به مثابه گامی برای افزایش سرمایه اعتماد عمومی نظام اسلامی و ارتقای کارآمدی حمکرانی ولایی تأکید ویژه دارد.
سوال شانزدهم: این ادعا که نگذاشتند دولت روحانی کار کند تا چه اندازه میتواند درست باشد؟
این ادعا معمولاً در پایان دوره دولتها و با مشخص شدن ضعفها و ناکارآمدیهای آنها مطرح میشود. در واقع، بعد از آنکه دولتها نمیتوانند به وعدههای خود عمل کنند و برخی شعارهای آنها بر زمین میماند، همواره تلاش میکنند تا با فرافکنی، دلیل ناکارآمدیها و ضعفهای خود را به نظام نسبت دهند. این در حالی است که اولاً همه دولتها از فرصت لازم و کافی برای تحقق ابتکارات خود و عمل به وعدههایشان برخوردار بودهاند.
در همین ارتباط در مورد دولت روحانی باید گفت مهمترین وعده و شعار آن، حل مشکلات از طریق مذاکره بود که انصافاً برای به نتیجه رسیدن این وعده، فرصت کافی در اختیار دولت روحانی وجود داشت، اما اینکه چرا علیرغم این فرصت، نتیجه مطلوب حاصل نشد، به این دلیل نیست که عدهای در داخل کشور نگذاشتند دولت کار کند، بلکه به رویکرد عمده این دولت برمیگردد.
به نظر میرسد مهمترین مشکل دولت روحانی عدم ولایتمحوری و فاصله گرفتن از معارف قرآنی و دینی و در عوض توجه بیش از حد و منفعلانه به سیاست تعامل و مذاکره و گره زدن حل مشکلات به بیرون است. اثر و نتیجه این رویکرد افراطی در اعتماد به غرب، خلف وعدهها و دشمنیهای طرفهای خارجی و عمل نکردن به وعدهها و بیثمری برجامی بود که تمام تمرکز دولت را معطوف به خود کرده بود. البته این عدم وفای غرب قابل پیشبینی بود.
ثانیاً امکانات مختلف کشور به طور عمده در اختیار رئیسجمهور و قوه مجریه قرار دارد (بهعنوان مثال حدود ۹۰ درصد بودجه کشور در اختیار قوه مجریه قرار دارد و تمام مسئولیتها و امکانات اجرایی کشور هم در اختیار دولت است) و تاکنون سابقه ندارد که احدی اجازه نداده باشد که دولتهای مختلف - از جمله دولت روحانی- از این امکانات استفاده نکنند تا کشور به نحو احسن اداره شود. اساساً مشکل کشور در عدماستفادهی بهینه از ظرفیتها و امکانات موجود است؛ نه در مانع ایجاد کردن برای استفاده از ظرفیتهای موجود کشور.
ثالثاً نهتنها هیچکس مانع از کار کردن دولت روحانی نشده است، بلکه دستگاههای حاکمیتی مانند سپاه هم به شیوههای مختلف به این دولت کمک کردهاند؛ مانند اقدامات مختلفی که قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء انجام داده و دولت چند ده هزار میلیارد تومان به آن بدهکار است. همچنین میتوان به دهها اقدام دیگر از جمله موافقتهای رهبری با درخواستهای دولت جهت تسهیل کارهای دولت مانند دستور به «تشکیل شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا» و محوریت دولت در آن، حمایتهای رهبری از دولت و تشویق مردم به امر مواسات و کمکهای مومنانه در مسأله مقابله با کرونا بهصورت عمومی در این زمینه اشاره کرد.
ادامه دارد...
انتهای پیام/ 231