گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس _ علی عبدالصمدی؛ یکی از مهمترین وقایع در تاریخ چندین هزار سالهی ایران قطع به یقین پیروزی انقلاب اسلامی است.
دربارهی وقایع و رخدادهای منتهی به انقلاب اسلامی فیلمها و سریالهای زیادی تهیه، تولید و پخش شده اند. برخی از این سریالها به بررسی تاریخ اجتماعی منتهی به انقلاب اسلامی پرداخته و برخی دیگر بیشتر چهرههای برجستهی دوران پهلوی و البته مبارزین آن زمان را به تصویر کشیدهاند.
«کلبهای در مه» به کارگردانی «حسن لفافیان» که این شبها از شبکهی سوم سیما روی آنتن میرود در زمرهی سریالهایی است که بیشتر به بررسی اوضاع اجتماعی چند ماه پیش از انقلاب اسلامی میپردازد.
سریال مذکور داستان دو جوان انقلابی را روایت میکند که از چنگال مامورین ساواک به یک روستای شمالی میگریزند تا تصاویر مربوط به اعتراضات مردم را از طریق مرزهای شمال کشور به رسانههای بین المللی برسانند تا وقایع انقلاب اسلامی ایران به گوش عالمیان برسد. یکی از آنها در جریان تعقیب و گریز به شهادت میرسد و دیگری که مجروح هم شده است، در کلبهای متروکه در جنگلی به نام عزازیل پنهان میشود. مردی که لال است آن را مییابد و به کمک خواهرزادهاش او را به روستا میآورند و تیمارش میکنند. مرد جوان که امیر نام دارد خود را دامون خواهرزادهی طایه معرفی میکند و در معدنی که متعلق به خانوادهی خان آن منطقه است مشغول به کار میشود. خانوادهی امیر به طرز معجزه آسایی او را در آن روستای جنگلی پیدا میکنند و سعی میکنند تا او را به تهران بازگردانند.
چیدمان داستان شاید در نگاه اول قوی به نظر بیاید، اما بینندهای که با چند و چون انقلاب اسلامی ایران آشنایی داشته باشد متوجه برخی تقصها و نقدها میشود. امیر قهرمان مومن و معتقد و انقلابی داستان از خانوادهای است که ظاهرا ارتشی هستند و چندان اعتقادات قوی مذهبی هم ندارند. یک قهرمان انقلابی که نیتش نمایش اعتراضات مردمی در قالب عکس و نگاتیو به رسانههای بین المللی است گهگاه با میجان دختری روستایی که او را در کلبهی جنگلی عزازیل پیدا کرده و نجاتش داده در اتاقی تنها میمانند و رو در رو صحبت میکنند.
برای حفظ هویتش متوصل به انواع دروغها میشود تا به دام ساواک نیافتد. البته که دروغ پردازی برای شخصیت یک قهرمان انقلابی در سریال منطقی نیست. دختر عمویش دلباختهی اوست و بدون هیچ رد پای صحیح و منطقیای او را در روستایی دور افتاده مییابد. «عزازیل» در فرهنگ اسلامی و نیز سایر ادیان الهی نام قربانی شیطان است و صحیح نبود که قهرمان انقلابی داستان در کلبه جنگلی به نام عزازیل که نماد فرهنگ شیطانی است، پنهان شود. اینکه جوانی انقلابی و مومن و معتقد تصمیم میگیرد نگاتیوهای مربوط به اعتراضات مردمی را از طریق مرزهای شمالی کشور به دست رسانههای بین المللی برساند، هم چندان منطقی نیست. مرزهای شمالی کشور همجوار با شوروی سابق هستند و اگر قرار بود نگاتیوها به دست کسی برسند بهتر بود از طریق مرز کشور عراق باشد. فرق فاحشی بین انتخاب شوروی یا عراق در فرهنگ سیاسی کشورمان، وجود دارد.
علی رغم اینکه در نظام پهلوی سیستم ارباب و رعیتی در اوایل دههی ۴۰ از بین رفته بود، در این سریال که هنوز خان و ارباب و سیستم فئودالیته پابر جاست. با اینکه در آن زمان دیگر نوار جای گرامافون را گرفته بوده است و به قولی تحول در تکنولوژی به وجود آمده بوده است و حتی شخصیت امیر سعی میکند تا نوار سخنرانی امام خمینی را پیاده سازی کند، اما خان بزرگ هنوز در خانه گرامافون گوش میکند. اینگونه پارادوکسها در سریال «حسن لفافیان» چندان قابل درک نیست.
شخصیت «میجان» دختر روستایی نیز چندان درست طراحی نشده است. او یک دختر بی سواد روستایی است که چندان زیبایی ظاهری هم ندارد. پس دلیلی ندارد پسر خان که در رقابت با پدرش، خود را میراثدار حکومت اربابان میداند و در ضمن همسرش برای بار سوم باردار است، خود را دلباخته دختری روستایی، بی سواد، فقیر، از خانوادهای سطح پایین و عاری از هر گونه جذابیت شخصیتی دیگر نشان دهد. شاید اگر حداقل شخصیت «میجان» تحصیل کرده بود یا جذبهی شخصیتی دیگری داشت، بیننده بیشتر با عواطف و احساسات برزو خانی که متاهل است، ارتباط برقرار میکرد. رقابت بین خان بزرگ و پسرش نیز در آن دورهی زمانی بی معناست. اگر چه شاید بسیاری از اهالی روستا از نام خان حساب میبردند، ولی حکومت مرکزی وقت با وضع قوانین جدید و گماردن ژاندارمری از قدرت خوانین بسیار کاسته بود.
به طور کلی سریال «کلبهای در مه» به جای آن که روایتگر حوادث اجتماعی منتج به انقلاب اسلامی باشد بیشتر قصه پردازی در قالب تاریخ کرده است. برخی از ابعاد این قصهپردازی چندان با فرهنگ جوانان انقلابی آن زمان همخوانی ندارد و صرفا یک داستان جذاب است. در پارهای از موارد نیز قصه برداشتی از سریالهای قدیمیتر مثل «پس از باران» یا برخی سریالهای ساختهی دیگر کشورهاست.
انتهای پیام/133