«حامد اعلمی» رزمنده دوران دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در البرز در خصوص عملیات آزادسازی مهران اظهار داشت: شهر مهران در حالی توسط رزمندگان اسلام آزاد شد که به تاوان گرفتن فاو، از سوی عراقیها اشغال شده بود. نیروهای ما با نبردی جوانمردانه آن را از دشمن بازپس گرفتند. عملیات کربلای یک یادآور رشادتهای رزمندگان در بازپسگیری مهران و ارتفاعات کلهقندی و قلاویزان، بهرامآباد و امامزاده حسن و... است.
وی ادامه داد: دشمن در مناطقی از جمله فاو، جزایر مجنون و ماووت و حتی ارتفاعات شاخ شمیران و اطراف حلبچه از شیمیایی استفاده کرده بود و با وجود اینکه گهگاهی این نوع حمله از سوی دشمن ما را تهدید میکرد اما در کل در جنگی که برای آزادسازی مهران به راه افتاده بود با پدیده شوم شیمیایی سروکار نداشتیم.
اعلمی با اشاره به حضور خود در یگانهایی همچون لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و لشکر 10 حضرت سیدالشهدا (ع) عنوان کرد: توفیق داشتم در گردان خطشکن، غیور و نامی حضرت علیاصغر (ع) حضور داشته باشم؛ گردانی که به همراه دو یا سه گردان دیگر لشکر 10، در اردیبهشت همان سال در عملیات سیدالشهدا (ع)، در فکه چنان ضربهای به دو لشکر پیاده و زرهی عراق وارد کرد که موجب شد آن عملیات در تاریخ دفاع مقدس به جاودانگی ثبت شود.
این رزمنده دوران دفاع مقدس اضافه کرد: پس از دستیابی رزمندگان اسلام به فاو، دشمن ناتوان از بازپسگیری فاو، به زعم خود حربهای به کار برد تا با اشغال مهران بتواند ما را مجبور به عقبنشینی از فاو کند و به عبارتی اذعان میداشت که مهران، مهریه فاو است؛ این جمله نوعی گروکشی بود.
اعلمی عنوان کرد: روز قبل از عملیات در رودخانه کنجانچم مستقر شدیم. غروب همان روز به نوای گرم و مداحی حاج صادق آهنگران گوش جان سپردیم و طبق معمول با آذینبندی و تهیه دروازه گردان و گاهی رفتارها و عاشقانههایی مانند حنابستن و عقد صیغه اخوت که هیچ جای دنیا نظیرشان یافت نمیشود، عازم منطقه شدیم.
وی گفت: قبل از تاریکی هوا یگانها به نزدیکی سه راهی مهران - دهلران و ایلام و در نهایت به مهران رسیدند و از آن جایی که این شهر برای عراق از اهمیت خاصی برخوردار بود، یگانهای دشمن به نظم گسترش پیدا کرده بودند و با ساخت سنگرهای بتنی و آشپزخانههای بزرگ چنان تدارک دیده بودند که انگار قصد رفتن نداشتند.
اعلمی بیان داشت: در بین راه با توقف گردان، رزمندهها با عشق نماز مغرب و عشا را به پا داشتند و با یک قرص نان و مقداری کنسرو اطعام شدند. همه چیز به قدری عاشقانه و خالصانه بود که انگار در پس این ساعتها، متعلقات دنیوی دیگری مانند خانواده، کار و زندگی در جریان نیست. آنها در ظاهر فقط و فقط میخندیدند و در باطن با خدای خود نجوا میکردند و ذکر میگفتند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس تأکید کرد: اهمیت حفظ مهران به حدی بود که دشمن علاوه بر بکارگیری مسلسلهای دوشکا و تیربارهای سبک و مینهای متعدد و وسیع و چندلایه، دقیقهای از رها کردن گلولههای منور، از طریق هوایی و توپخانه دریغ نمیکرد. منطقه مثل روز روشن شده و مشکل ورود به مهران را با حجم آتش خمپارههای 120 و 81 و 60 مضاعف کرده بود.
وی اذعان داشت: به جرأت میگویم عملیات مهران، یکی از عملیاتهای عجیب در طول دفاع مقدس بود. در هر عملیات پس از گذشتن از میادین مین و رسیدن به لبه جلویی منطقه نبرد (لجمن) و برخورد با کمین، درگیری شروع میشد اما در مهران، منطقه بر اثر حجم آتش دشمن و منورها مانند روز روشن شده بود و فقط اگر دقیقهای تاریک میشد باید با عجله و سکوت چند متر پیشروی میکردیم تا کسی متوجه ما نشود.
این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به امدادهای غیبی در جبهه بیان داشت: بر خلاف گردانهای دیگر، بدون اینکه دشمن متوجه حضور ما بشود از کمین و سنگرهای انفرادی و حتی سنگرهای اجتماعی آنها عبور کردیم. شاید باورش سخت باشد که با چشمان خود در فاصله چند متری با دشمن نوک اسلحه آنها را میدیدیم و گاهی صدای آنها را نیز میشنیدیم.
وی افزود: به هر حال وقتی به خودمان آمدیم که قرار بود با استقرار گردانها در خط، رمز عملیات اعلام شود تا به خط بزنیم. رمز عملیات نام مبارک «یا ابوالفضل العباس» اعلام شد و پس از مدتی متوجه شدیم که پشت دشمن کمین کردهایم. درگیری یگانهای دیگر شروع شد و ما هم جنگی متفاوت را از درون عراقیها آغاز کردیم، نظم دشمن بهم ریخت و شوکه شده بود. خودشان هم نفهمیدند از کجا ضربه خوردند.
اعلمی عنوان کرد: هوا گرگ و میش بود، دیدم یک عراقی از سنگری بیرون پرید و خود را به یک دو لول ضد هوایی رساند و به قصد شلیک به ایرانیها روی صندلی قرار گرفت. شهید نطاق پور یکی از بچههای قدیمی گردان که به جای اسلحه با خود چوب دستی آورده بود، چوب را به سمت ضدهوایی پرتاب کرد و به نوعی برای آن عراقی رجزخوانی کرد. صدای برخورد چوب دستی رزمنده ایرانی و آهن مسلسل ضدهوایی را شنیدیم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس متذکر شد: سرباز عراقی پس از نیم نگاهی که به ما داشت به قصد فرار، از ضدهوایی بیرون پرید که با شلیک یک آرپیجی به سمت او، گلوله منفجر نشده در سرش گیر کرد و روی زمین افتاد و با کلام یکی از رزمندگان که گفت «خدا رحم کرد منفجر نشد» صدای خنده دیگر رزمندگان بلند شد.
انتهای پیام/