به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ حادثه عظیم عاشورا، چنان در تار و پود تاریخ نهفقط تاریخ اسلام تنیده شده که نمیتوان به سادگی یک واقعه از کنار آن گذشت. در شرح قیام کربلا اندیشمندان بزرگی قلم زدهاند و به اندازه استعداد و ادراک خود آن را تفسیر کردهاند.
در این میان، رهبر معظم انقلاب اسلامی در مجموعه بیانات خود چه در سالهای طلبگی و مبارزه با رژیم پهلوی و چه بعد از انقلاب اسلامی و زعامت و رهبری انقلاب اسلامی به مناسبتهای گوناگون از این حادثه بزرگ یاد کردهاند.
وجه تمایز نگاه امام خامنهای به حادثه عاشورا در این است که معظمله این واقعه را یک اتفاق تاریخی صرف نمیدانند. ایشان حادثه عاشورا را جریانی سیال میدانند که در هر لحظه از زندگی میشود از آن درس گرفت. در واقع وجه عبرت آموز عاشورا در نگاه رهبری پررنگ است و اینکه در این حادثه نباید متوقف ماند. به بیان دیگر ما میتوانیم حبیب بن مظاهری در سپاه ایمان باشیم یا شمری در سپاه کفر.
«به روایت رهبر» گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای درباره شخصیت، زندگی، سیره و قیام عاشورای امام حسین (ع) که قسمت نهم آن را در ادامه میخوانید.
واجبترین کارها
«حسین بن علی (ع) در بیانات خود فهماند که برای دنیای اسلام در چنین شرایطی، مبارزه با اصل قدرت طاغوتی و اقدام برای نجات انسانها از سلطه شیطانی و اهریمنی این قدرت، واجبترین کارهاست. بدیهی است که حسین بن علی (ع)، اگر در مدینه میماند و احکام الهی را در میان مردم تبلیغ و معارف اهل بیت را بیان میکرد، عدهای را پرورش میداد. اما وقتی برای انجام کاری به سمت عراق حرکت میکرد، از همه این کارها باز میماند:
نماز مردم را نمیتوانست به آنها تعلیم دهد؛ احادیث پیغمبر (ص) را نمیتوانست به مردم بگوید؛ حوزه درس و بیان معارف او تعطیل میشد و از کمک به ایتام و مستمندان و فقرایی که در مدینه بودند، میماند. اینها هر کدام وظیفهای بود که آن حضرت انجام میداد. اما همه این وظایف را، فدای وظیفه مهمتر کرد. حتی زمان حج بیتالله و در هنگامی که مردم برای حج میرفتند، این فریضه، فدای آن تکلیف بالاتر شد.
آن تکلیف چیست؟ همانطور که فرمود، مبارزه با دستگاهی که منشأ فساد بود: «اُریدُ اَن اَمُرَ بالْمَعْروف وَاَنْهی عَنِ الْمُنْکَر وَ اَسیرَ بِسیرة جَدّی» یا آنچنان که در خطبه دیگری در بین راه فرمود: «اَیهاالنّاس! اِنَّ رَسولاللَّه، صلّیاللَّهعلیهوآله، قال مَنْ رأی سُلطاناً جائراً مُسْتَحِلّاً لِحُرَمِ اللَّه، ناکِثاً لِعَهْداللَّه [تا آخر]فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَولٍ کانَ حَقاً عَلَیاللَّه اَنْ یَدخل یُدْخِلَهُ مُدْخِلَه»
یعنی اغاره یا تغییر، نسبت به سلطان ظلم و جور؛ قدرتیکه فساد میپراکند و دستگاهی که انسانها را بهسمت نابودی و فنای مادی و معنوی میکشاند. این، دلیل حرکت حسین بن علی (ع) است که البته این را، مصداق امر به معروف و نهی از منکر هم دانستهاند. لذاست که برای تکلیف اهم، حرکت میکند و تکالیف دیگر را ـ ولو مهم ـ فدای این تکلیف اهم میکند. تشخیص میدهد که امروز، کار واجب چیست؟» (در دیدار جمعی از روحانیون ۷ مرداد ۱۳۷۱)
جوهر اصلی مقاومت
در مورد امام حسین (ع) استقامت به این صورت است که آن حکومت، ایستاد. هنوز مشکلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتی، آن حضرت تصمیم گرفت تسلیم یزید و حکومت جائرانهی او نشود. مبارزه از اینجا شروع شد؛ تسلیم نشدن در مقابل حاکمیت فاسدی که راه دین را به کلی منحرف میکرد. امام از مدینه که حرکت فرمود با این نیت بود. بعد که در مکه احساس کرد یاور دارد، نیت خود را با قیام همراه کرد؛ و الّا جوهر اصلی، اعتراض و حرکت در مقابل حکومتی بود که طبق موازین حسینی، قابل تحمل و قبول نبود
امام حسین (ع) ابتدا در مقابل آن حرکت، مواجه با مشکلاتی شد که یکی پس از دیگری رخ نمود. ناگزیریِ خروج از مکه، بعد درگیری در کربلا و فشاری که در حادثهی کربلا بر شخص امام حسین (ع) وارد میآمد، از جملهی این مشکلات بود.
یکی از عواملی که در کارهای بزرگْ جلوِ انسان را سد میکند، عذرهای شرعی است. انسان، کار واجب و تکلیفی را باید انجام دهد؛ ولی وقتی انجام این کار مستلزم اشکال بزرگی است شما ببینید در مقابل امام حسین (ع) از این گونه عذرهای شرعی که میتوانست هر انسان ظاهر بینی را از ادامه راه منصرف کند، چقدر بود! یکی پس از دیگری، رخ مینمود.
اول اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم پیش آمد. فرضاً اینجا بایستی امام حسین (ع) میفرمود: «دیگر عذر شرعی است و تکلیف ساقط شد. میخواستیم با یزید بیعت نکنیم؛ ولی ظاهراً در این اوضاع و احوال، امکانپذیر نیست. مردم هم تحمل نمیکنند. پس، تکلیف ساقط است؛ لذا از روی اجبار و ناچاری بیعت میکنیم.
مرحلهی دوم، حادثهی کربلا و وقوع عاشوراست. اینجا امام حسین (ع) میتوانست در مواجهه با یک مسأله، به مثابهی انسانی که حوادث بزرگ را با این منطقها میخواهد حل کند، بگوید: «زن و بچه در این صحرای سوزان، طاقت ندارند.
پس، تکلیف برداشته شد.» یعنی تسلیم شود و چیزی را که تا آن وقت قبول نکرده بود، بپذیرد. یا بعد از آنکه در روز عاشورا حمله دشمن آغاز شد و عدهی زیادی از اصحاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند آن بزرگوار میتوانست بگوید: «اکنون دیگر معلوم شد که نمیشود مبارزه کرد و نمیتوان پیش برد.» آنگاه خود را عقب بکشد. یا آن هنگام که معلوم شد امام حسین (ع) شهید خواهد شد و بعد از شهادت او، آلاللَّه در بیابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند. پس، تکلیف برداشته شد.
در واقعهی کربلا از این دیدگاه دقّت شود که اگر امام حسین (ع) میخواست در مقابل حوادثِ بسیار تلخ و دشواری مثل شهادت علی اصغر (ع)، اسارت زنان، تشنگی کودکان، کشته شدن همهی جوانان و حوادثِ فراوانِ دیگری که در کربلا قابل احصاست، با دیدِ یک متشرعِ معمولی نگاه کند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشی بسپارد، قدم به قدم میتوانست عقب نشینی کند و بگوید: «دیگر تکلیف نداریم.
حال با یزید بیعت میکنیم. چاره چیست؟!»، اما امام حسین (ع) چنین نکرد. این، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت یعنی این! استقامت، همه جا به معنای تحمّل مشکلات نیست. تحمل مشکلات برای انسان بزرگ، آسانتر است تا تحمل مسائلی که بر حسب موازین شرعی و عرفی ممکن است خلاف مصلحت به نظر آید. تحمل اینها، مشکلتر از سایر مشکلات است.
یک وقت به کسی میگویند: نرو! ممکن است کشته شوی.» انسان بزرگ میگوید: «خوب؛ کشته شوم! چه اهمیت دارد؟!»، اما یک وقت صحبتِ کشته شدن و شکنجه شدن و محرومیت کشیدن نیست. میگویند: «نرو؛ ممکن است که گروهی از مردم، بهخاطر این حرکت تو کشته شوند.» اینجا دیگر پای جان دیگران در بین است: «نرو؛ ممکن است بسیاری از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پیش رفتن تو، سختی بکشند.» اینجا دیگر کسانی که کشته شدن برایشان مهم نیست، پایشان میلرزد.
آن کسی پایش نمیلرزد که اوّلاً در حد اعلی بصیرت داشته باشد و بفهمد چه کار بزرگی انجام میدهد. ثانیاً قدرت نفس داشته باشد و ضعفِ نفس نگیرد. این دو خصوصیت را امام حسین (ع) در کربلا نشان داد. لذا، حادثهی کربلا مثل خورشیدی بر تارک تاریخ درخشید؛ هنوز هم میدرخشد، و تا ابدالدّهر هم خواهد درخشید.» (در مراسم هفتمین سالگرد امام خمینی (ره) ۱۴ خرداد ۱۳۷۵)
شناخت فرصتها
در خلال دهها و صدها خصوصیتی که مسلمانان به برکت اسلام و قرآن و اهل بیت (ع) از آن برخوردار است، یکی هم این است که الگوهای بزرگ و درخشانی در جلوِ چشم خود دارند. از جلمهی بزرگترین آنها حضرت اباعبداللَه (ع) پیشوای مسلمین و فرزند پیامبر (ص) و شهید بزرگِ تاریخ بشر است.
برجستگی وجود اباعبدالله (ع) دارای ابعادی است که هر کدام از این ابعاد هم بحث و توضیح و تبیین فراوانی به دنبال دارد؛ ولی اگر دو، سه صفت برجسته را در میان همهی این برجستگیها اسم بیاوریم، یکی از آنها «اخلاص» است؛ یعنی رعایت کردن وظیفهی خدایی و دخالت ندادن منافع شخصی و گروهی و انگیزههای مادی در کار. صفت برجستهی دیگر اعتماد به خداست. ظواهر حکم میکرد که این شعله در صحرای کربلا خاموش خواهد شد.
چطور این را «فرزدقِ» شاعر میدید؛ اما امام حسین (ع) نصیحت کنندگانی که از کوفه میآمدند، میدیدند؛ اما حسین بن علی (ع) که عینالله بود، نمیدید؟! ظواهر همین بود؛ ولی اعتماد به خدا حکم میکرد که علیرغم این ظواهر، یقین کند که حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضیه هم این است که نیت و هدف انسان تحقق پیدا کند. اگر هدف تحقق پیدا کرد، برای انسانِ با اخلاص، شخص خود او که مهم نیست.
خصوصیت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسین (ع) در فهم «موقع» اشتباه نکرد. در قبل از حادثهی کربلا، ده سال امامت و مسؤولیت با او بود. آن حضرت در مدینه مشغول کارهای دیگری بود و کار کربلایی نمیکرد؛ اما به مجرد اینکه فرصت به او اجازه داد که آن کار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. این سه خصوصیت، تعیین کننده است.» (در دیدار جمعی از پاسداران و بسیجیان ۲ آذر ۱۳۷۷)
راز جاودانگی عاشورا
صحنهی عاشورای حسینی، صحنهی انواع مصائب است. واقعاً عجیب است که خدای متعال، این عرصهی عاشورای حسینی را چطور مجموعهای از مصیبتهای بزرگ قرار داد که انسانهای بزرگی و در رأس آنها حضرت ابیعبدالله الحسین (ع) با کرامت و بزرگواری و صبر و شکر، توانستند این مصائب بزرگ را تحمل کنند. هر دو طرف قضیه، در عرصهی تاریخ بشر بینظیر است. هم آنطور مصیبتها با آن شدت و با آن تنوّع که همه با هم در یک صبح تا عصر اتفاق افتاد، در دنیا نظیر ندارد؛ هم صبری که در مقابل این مصیبتها شد، در تاریخ نظیر ندارد.
آن شهادتها، آن مظلومیتها، آن احساس غربت، آن تشنگی، آن فشار تألّماتی که بر یک نفر به خاطر خانوادهاش وارد میشود، آن نگرانی از آینده، بعد هم فقدان عزیزترینِ عزیزان عالم وجود یعنی حسین بن علی (ع) و خانواده و فرزندان و اصحابش و بعد هم اسارت؛ آن هم نه اسارت در دست یک عده مردم باشرف؛ خاندان امام حسین (ع) چنین اسارتی را بعد از آن همه مصیبت از صبح تا عصر عاشورا تحمل کردند. این است آن راز بزرگی که حادثهی عاشورا را ماندگار کرد.» (در دیدار جمعی از خانوادههای ایثارگران ۳۱ اردیبهشت ۱۳۷۶)
انتهای پیام/ 161