گروه اخبار داخلی دفاعپرس - سعید شهرابی فراهانی؛ پس از تصرف بسیاری از ولایات افغانستان؛ نهایتاً طالبان بر کابل نیز مسلط شد. حال بسیاری منتظر هستند تا ببینند ادامه زنجیره حوادث به کجا خواهد رسید. در ایران نیز مواضع و دیدگاههای مختلفی درباره ماهیت و عملکرد گروه طالبان در دوره جدید حضور در رأس هرم قدرت افغانستان در بین صاحبنظران و حتی مردم کوچه و بازار مطرح میشود. از تردیدها در مورد تغییر طالبان تا مشروعیت حکومت آینده افغانستان، امکان به رسمیت شناختن و برقراری رابطه با آن و ...
منطق میگوید راهحلهای تکراری برای یک مسئله، جوابهای تکراری را به ارمغان خواهد آورد. شاید رهبران طالبان این منطق را نپذیرند لیکن موارد مشابه تاریخی نشان داده است که اگر طالبان بخواهد با رویکردی مانند ۲۰ سال گذشته ولو با ابزار، امکانات و افراد متفاوتی با مردم افغانستان و همسایگان خود مواجه شود؛ نباید انتظار واکنشی بهتر را نسبت به آنچه در گذشته دریافت کرده؛ داشته باشد.
طالبان با استفاده از خصوصیات محیطی افغانستان این امکان را بدست آورد تا نیروهای نظامی بیگانه را خسته کرده و آنها را وادار به خروج از افغانستان نماید. آیا دولتهای خارجی حاضر در افغانستان و در رأس آنها؛ آمریکاییها در طول همه این سالها به ویژه پس از نهایی شدن تصمیم کاخ سفید در دوره ترامپ برای خروج از افغانستان؛ فاقد برآوردهای اطلاعاتی در خصوص توانایی ارتش، دستگاه امنیتی و اطلاعاتی افغانستان در برابر طالبان بوده اند؟! این سوال را به ترتیب دیگری نیز میتوان پرسید:
آیا آمریکاییها از پیشروی سریع طالبان در اشغال مناطق مختلف و تسلط قریب الوقوع آن بر حاکمیت سیاسی افغانستان غافلگیر شدند؟ مخاطب این یادداشت میتواند پاسخ مثبت به سوال اخیر بدهد لیکن اجازه بدهید با فرض جواب منفی به سمت یک تجسم یک سناریو حرکت کنیم.
اگر دولت، سی. آی. اِی و فرماندهان ارشد نظامی آمریکا میدانستهاند که طالبان بدون رویارویی با چالش عمدهای از جانب دولت اشرف غنی؛ به کابل میرسند؛ ناگریز برای مراحل بعدی نیز پیش بینیهایی را در نظر گرفتهاند.
اینکه مراحل بعدی در صحنه میدانی چه خواهد بود، فعلاً موضوع این نوشتار نیست بلکه دست کم نگرفتن و غافل نشدن از "سناریو [های]آمریکایی" برای خلاء سیاسی-امنیتی پس از خروج بیگانگان، در کانون توجه است.
تا زمان روشن شدن تمامی ابعاد قضیه برای افکار عمومی؛ فضای تحلیلی در حالت تاریک و روشن یا همان گرگ و میش به سر خواهد برد. بدیهی است که دیر یا زود ابهامات قضایا برطرف خواهد شد، پس لازم است تا در موضعگیریها، الزامات "ساعت گرگ و میش" رعایت شوند تا بعدا خسارت و پشیمانی به بار نیاید.
حال به زاویهای دیگر از مسئله بپردازیم:
در شرایطی که آمریکا و متحدانش طی دو دهه با بهرهگیری از انواع ابزارهای سخت و نرم نتوانستند کلّیت طالبان را از صحنه افغانستان کنار بزنند؛ چرا برخی کاخنشینان در تهران اصرار دارند که ایران حتی بدون دریافت درخواست رسمی، باید در داخل خاک همسایه شرقی خود مداخله کرده و با کوبیدن طالبان؛ منجی مردم افغانستان باشد؟!
آیا کسانی که در غائله سال ۸۸، فریاد "نه غزه، نه لبنان... " سر میدادند، واقعاً دچار دگردیسی فکری شدهاند؟!
آنانی که تا دیروز حضور فداکارانه مدافعان مظلوم حرم اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) به جلوداری و فرماندهی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را در سوریه و عراق برای مبارزه با داعش، تقبیح کرده و آن را دفاع از حکومت مستقر سوریه میدانستند؛ به یکباره در افکار و دیدگاههای راهبردی خود تجدیدنظر کردهاند؟! یا اینکه قرار است پوست خربزهای از جنس لزوم همکاری جمهوری اسلامی ایران با صدام در جنگ سال ۱۹۹۱ با آمریکا تئوریزه شود؟!
البته حالت بسیار بدبینانهای را نیز میتوان تصور کرد که ناظر بر نقشآفرینی حضرات نفوذی در پلن فرار و "سناریو [های]آمریکایی" پس از خروج از افغانستان است.
به هر ترتیب راه افتادن برخی مجادلات در افکار عمومی داخلی درباره نحوه مواجهه با ظهور مجدد طالبان در افغانستان؛ ناشی از دلسوزی برای هر دو ملت ایران و افغانستان و پیوندهای دیرینه تاریخی، فرهنگی، هویتی و مذهبی طرفین است که به واسطه شرارت و خباثت سلطنت بریتانیا از هم جدا افتادهاند.
بروز جهتگیری اشتباهاتی که برآمده از دغدغههای ایمانی و انسانی هستند، قابل رفع و اصلاح هستند ولی جا دارد به برخی عناصر نفوذی که بهدنبال پیادهسازی نیات شوم آمریکایی و رژیم صهیونیستی هستند، تذکر موکد داده شود که اقدامات آنها از چشمان تیزبین حافظان امنیت مردم ایران دور نمانده است.
حرکت در مسیر خیانت به مستضعفین و همکاری و همدستی با قاتلان حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و همرزمان ایشان در جبهه گسترده مقاومت؛ تاوان سنگینی خواهد داشت. همچنین این هشداری است برای اتمام حجت بر کسانی که گمان میکنند قادر هستند منافع ملی ایرانیان را قربانی مطامع حقیر خود نمایند.
انتهای پیام/ ۳۵۱