گروه بینالملل دفاعپرس- خسرو هداوندخانی؛ نداشتن برنامه برای مهار بحران طالبان و خروج سریع نیروهای آمریکایی در برابر پیشرویهای برقآسای طالبان که در ظرف چند هفته منجر به سقوط کابل و فرار اشرف غنی شد، اوج درماندگی و شکست برنامههای نظامی و سیاسی ایالات متحده آمریکا را در افغانستان نشان داد.
هنگامی که در اکتبر سال ۲۰۰۱، حدود ۲۰ سال پیش، جرج بوش پسر رئیس جمهور وقت جمهوریخواه آمریکا، با بهانه قرار دادن حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به برجهای دو قلوی آمریکا و متهم کردن القاعده و سرکرده آن بنلادن، به افغانستان و علیه طالبان که از تحویل اسامه بن لادن خودداری میکردند، لشکرکشی کرد و با شکست این جنبش و کشتن سرکرده آن، زمینه حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا را در این سرزمین پرتلاطم فراهم کرد، شاید کمتر کسی باور میکرد که امروز آمریکا بدون هیچگونه دستاوردی و بدون اینکه بتواند دولتی که دست نشانده و تحت فرامین خود در افغانستان باشد را پایه گذاری کرده و با خروج بیحساب و کتاب نیروهای خود از این کشور، ز مینه را برای قدرت یابی مجدد طالبان بر این سرزمین فراهم کند.
به همین دلیل است که اکثر صاحب منصبان و کارشناسان خود ایالات متحده، امروز جو بایدن رئیس جمهور دموکرات آمریکا را به باد انتقادات شدید خود گرفتهاند که با این اقدام نسنجیده و خروج فضاحتبار، فلسفه حضور نزدیک به دو دهه ایالات متحده در افغانستان را که با صرف هزینههای مادی فراوان و کشته شدن چندین هزار نظامی آمریکایی در این کشور به همراه بوده است، به زیر سوال برده است.
درست است که با تغییر روسای جمهور آمریکا و با توجه به به اصول و دیدگاههای متفاوت بین جمهوریخواهان و دموکراتها، سیاست خارجی ایالات متحده نیز تحت تاثیر این تفاوت نظرات و اختلافات سلائق، دست خوش تغییرات میشود، اما همواره یکی از اصولی که جزء مبانی ساختاری دکترین ایالات متحده است، نفوذ در مراکز و مناطق مهمی از دنیاست که خلا قدرت در آن احساس شده و در مورد منطقه مهم خاورمیانه و غرب آسیا که همواره محل تلاقی قدرتهای بزرگ در طول تاریخ به شمار رفته است، جزء منافع حیاتی آنها به شمار میرود.
امروز سوالی که در ذهن تمام کنجکاوان به تحولات بین الملل و البته خود جامعه آمریکا شکل گرفته است، این است که دستاورد مثبت این حضور طولانی مدت ایالات متحده در افغانستان چه بود؟
چرا مسئولان آمریکایی نتوانستند حداقل زمینه حفظ و ادامه حیات دولت نیمه جان اشرف غنی را در افغانستان فراهم سازند و اساسا چگونه نتوانستند در طول این سالها با وجود این همه نیروی نظامی، پایههای یک دولت انتقالی در حال عبور از دوران بحران را که به اتکای آموزشهای نظامی آنان بتواند در برابر چالشهای امنیتی و مقابله با شبه نظامیانی همچون طالبان ایستادگی کند، فراهم سازند.
نداشتن برنامه برای مهار بحران طالبان و خروج سریع نیروهای آمریکایی بعد از چندین سال حضور مستمر، در برابر پیشرویهای خزنده و برقآسای طالبان که در ظرف چند هفته منجر به سقوط کابل و فرار اشرف غنی شد، اوج درماندگی و شکست برنامههای نظامی و سیاسی ایالات متحده را در افغانستان نشان میدهد که یاد آور شکست شوروی کمونیست در دهه هشتاد میلادی در حمله به افغانستان میباشد.
واقعیت این است که امروز ایالات متحده بویژه با روی کار آمدن جو بایدن که برنامه مشخصی برای تداوم حضور نظامی، امنیتی و سیاسی در منطقه غرب آسیا ندارد، در حال افول و از دست دادن سیطره و هژمونی خود در این منطقه مهم دنیاست. کما اینکه مشاهده میشود در عراق نیز وضعیت حضور آمریکا در بغرنجترین شرایط خود قرار دارد و روزی نیست که کاروانهای لجستیکی آمریکا مورد هدف قرار نگیرند و شرایط حضور نظامی آمریکا در این کشور نیز در وضعیت منفعلانه و بی تاثیری قرار گرفته و با مهار اقدامات محدود داعش در این کشور توسط حشدالشعبی؛ فلسفه حضور نیروهای آمریکایی نیز پوچ شده است و از هم اکنون زنگ خروج قریب الوقوع نیروهای نظامی آمریکا از عراق نیز به صدا در آمده است.
انتهای پیام/ 411