شعر «افشین علاء» در رثای علامه «حسن‌زاده»:

باور نمی‌کنم که «حسن‌زاده» رفته است/ مازندران؟ نه! ملک جهان بی‌پناه شد

تازه‌ترین سروده «افشین علاء» شاعر مازندرانی اهل شهرستان نور در رثای عالم ربانی علامه «حسن حسن‌زاده آملی» در فضای مجازی منتشر شد.
کد خبر: ۴۸۱۴۸۹
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۱:۲۳ - 01October 2021

باور نمی‌کنم که «حسن‌زاده» رفته است/ مازندران؟ نه! ملک جهان بی‌پناه شدبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، «افشین علاء» شاعر مازندرانی اهل شهرستان نور به مناسبت ارتحال ملکوتی عالم ربانی علامه «حسن حسن‌زاده آملی» شعری سرود که در ادامه می‌آید:

آمد خبر که خرمن دانش تباه شد
عرفان و فقه و فلسفه بی‌تکیه گاه شد

رود از میان شکافت و کوه از کمر شکست
از زخم این تبر، طبرستان تباه شد

پیری رهید از قفس تن که در غمش
پیراهن جوانی و غیرت سیاه شد

پیری که آسمان به عبایش چو وصله بود
پیری که از مهابت او کوه، کاه شد

پیر ارچه بود، لشکر همت ز هم گسیخت
یک تن اگرچه بود، خرد بی سپاه شد

تاج دلاوری ز سر مهتری جدا
تخت سخنوری تهی از فر و جاه شد

علامه‌ای، سپهردلی، کیمیاگری
کز او خزف چو لعل و شفق، چون پگاه شد

یعقوب دهر بار دگر جامه را درید
زیرا که دید یوسف حکمت به چاه شد

سلطان اشک، بار دگر بار عام داد
پس خیل دیده راهی آن بارگاه شد

برداشت عقل، افسر فرزانگی ز سر
دستار عشق سوخت، جنون بی‌کلاه شد

باور نمی‌کنم که حسن‌زاده رفته است
مازندران؟ نه! ملک جهان بی‌پناه شد

آمل گریست، بحر خزر سینه چاک کرد
جنگل خمید، بیشه پر از دود آه شد

البرز شاهد است دماوند خون گریست
آسیمه سر، هراز بر این غم گواه شد

ایرا! صبور باش حسن‌زاده، چون برفت
فردا تو را به حشر، شفیع گناه شد

در سینه ات جواهر اسرار خفته است
هرچند دیده ات تهی از آن نگاه شد

خاموش شد اگرچه صدای عصای او
پژواک آن عجین به رگ هر گیاه شد

ایرا به خود ببال که فرزند خطه ات
مقصود دیر و مدرسه و خانقاه شد

ایرا به خود ببال که بال فرشتگان
تا پا نهد به عرش برین، فرش راه شد

ایرا به خود ببال که در اربعین شاه
دردانه ات روانه به دیدار شاه شد

ایرا ببین که دوخت فلک دیده سوی تو
خاک ره تو قبله گه مهر و ماه شد

ابیات ناشیانه سرودم، مرا ببخش
تقصیر گریه بود، اگر اشتباه شد...

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها