به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، «هوای حوالی حوّا» مجموعۀ داستان کوتاه برای ردۀ سنّی بزرگسال است که توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده است.
ویژگیهای این مجموعه داستان عبارتند از: بومینگاری، نگاه جهانی در عین بهرهمندی از عناصر بومی و ملّی، تنوع پیرنگ، تغییر مداوم تم داستانها با توجه به موضوعات روز جامعه ایران، استناد به فرازهایی از تاریخ معاصر، تنوّع زبان روایت و تغییر شیوه روایت در هر داستان، ارجاعات بینامتنی و فرامتنی، داستان در داستان، آمیختگی کمدی و تراژدی، مواجهۀ سنت و مدرنیته، پایان بندی قوی و دور از انتظار در عین توجه به اقتصاد کلمات و اختصار جملات.
زمان، مکان و فضای داستانها به فرازهایی از تاریخ معاصر (مشروطه، جنگ تحمیلی، بمباران شیمیایی و …) اشاره میکنند و موضوعات روز جامعه ایران (معیشت، دشواریهای فضای مجازی، یاس فلسفی، پوچ پسندی، اهدای عضو، آمار بالای جراحی زیبایی، طبیعت دوستی، حیوان آزاری، کولبری، وفاداری، اسیدپاشی و مرگ آگاهی) را دستمایه قرار میدهد. شرح ظرائف بومی و مختصات اقلیمی در این کتاب، علاوه بر بعد داستانی، میتواند در آینده مرجعی برای جامعه شناسی، مردم شناسی و اتنوگرافی باشد.
نکتۀ شایان توجه، بهای حداقلی کتاب است. در پی سالها تدریس و پژوهش در حوزۀ مدیریت و اقتصاد نوآوری، از خودم انتظار داشتم تا دغدغههای اهل کتاب را هم لحاظ کنم. نویسنده باید نبض جامعه را درک کند. اکنون که معیشت بر مردم صبور و غیور و شکور این دیار سخت گرفته، با مدیریت هزینه و همکاری تنگاتنگ ناشر، موفق شدیم قیمت پشت جلد کتاب را به حداقل برسانیم تا بهای غذا و دوای روح، از قیمت یک وعده غذای جسم کمتر باشد!
این کتاب در قطع نیم وزیری با ۱۶۵ صفحه، و بهای پشت جلد ۲۳ هزار تومان، حاوی ۱۲ داستان کوتاه با اسامی «قرص جوشان»، «با انگشتان خیس»، «مشروطه»، «هوای حوالی حوا»، «یک داستان مودار»، «کولبر»، «به امید دیدار»، «پروای پروانه شدن»، «درنا»، «باران اسیدی»، «انفرادی دونفره» و «دژاوو» است.
هوای حوالی حوّا، حکایت حوّاست از آدمهای این سرزمین و روایت آدم از سیب گلوگیر حوّا.
مجموعۀ دوازده داستان کوتاه از زن و زمین و زمان.
قصّۀ دو روی سکّه است: رویی نان و نمک و غزل و عسل، و رویی کوچ و زخم و اشک و شک.
روایتی از ماه و محاق، حنا و حُنّاق! داستانی از تبسم و تغزّل تا دشنه و دشنام. از سهراب کشی تا رستم زایی.
نَقل حوّایی که به حکم خالق زن میشود و به حکم مخلوق ظن!
قصّۀ سور و سوگ، ترنج و تیغ، دودلی سَرِ دوراهی تجدّد و تعصّب، پا در هوایی میان پریرویی و پرده نشینی!
هوای حوالی حوّا، لالایی بیداری ست؛ آنگاه که ساعت از دوازده میگذرد.
با شهرزادهایی که به نامی دیگر نامیده شدهاند: لیلی، باران، مستانه، سارا، پروا، حمیرا، هاجر، رودابه، آیتک، مارال، درنا، ریمـا، شیما، شیکا، سئودا و حوّا …
شاید قصّۀ توست با نامی مستعار!؟
شاید آینه ایست برای تماشای چهرۀ بیبزک!؟
شاید هم قصّۀ دیگریست …
هوای حوالی حوّا، داستان امیدواریست آنگاه که دستت به هیچ بند است. بارقۀ مهتاب است از لابه لای ابرهای تیره.
زمزمۀ زلال بیزوال زایندگیست که به یک دست گهواره میجنباند و به دست دیگر گردون!
پیشکش مادران، خواهران و دختران سرزمینم.
انتهای پیام/ 121