گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: مادری پیر و خمیده روی ویلچری نشسته است و نوجوانی با سرعت او را حرکت میدهد. گویی مادر این چنین شتابان به دنبال گمشدهاش آمده است. شاید طاقتش طاق شده برای اینکه تابوتی را در آغوش بکشد، با او نجوا کند، اشک بریزد و سبک شود؛ شاید همین فرزندش باشد. 29 سال دوری و فراق میدانی یعنی چه؟
هنوز ساعت رسمی آغاز مراسم نرسیده. قرار است تا دقایقی دیگر دانشگاه تهران میزبان وداعی باشکوه با مردانی بزرگ باشد. مردانِ مردی که پس از سالها، رخ نشان دادهاند تا دست ما را بگیرند.
تابوت مطهر شهدا را بهصورت سهتایی در جایجای مصلی قرار دادهاند. دانشجوها، اساتید و مردم دور آن حلقه زدهاند و هریک چیزی زیر لب زمزمه میکنند.
خیل جمعیت رو به افزایش است. مراسم که شروع میشود، دیگر کمتر جای خالی پیدا میشود.
پرچمهای سرخی که نوشتهی هَیْهاتِ مِنّا الذلَّة روی آن نقش بسته است در جایجای دانشگاه و در دست دانشجوها به چشم میخورد. گویی این همان سرخی خون شهدای ماست که با دستان بسته زیر خاک خفتند، اما زیر بار هیچ ذلتی نرفتند. و این بار شاید نوبت ماست.
شعارهای جمعیت هم در همین راستاست. «به دست بستهی شهیدان قسم، ملت ما نمیپذیرد ستم»، «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا» و «لبیک یا حسین»...
اما زیباترین صحنهی این وداع اشک ریختن بیصدای دانشجوهاست. بعضی نیز هقهق میکردند، این را میشد از تکان خوردن شانههایشان فهمید. مناجات شعبانیه که شروع شد، صدای گریهها هم بلندتر شد. گویا در مناجاتشان، شهادت را بخواهند.
اما دلم گواهی میدهد، فردا عصر در مراسم تشییع شهدا، صحنههایی بزرگتر و عاشقانهتر رقم خواهد خورد. این مردم تشنهی معرفتاند و چه خوب عارفانی هستند این شهدا...
انتهای پیام/