31 خرداد؛ سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

یک روح بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش/ عشق آمد و چمران را با خودش برد

نام چمران، برای آنها که او را ندیده اند تصویر مبهمی است از کسی که درس و دانشگاه را رها کرد و جنگید. تن به تن، سلاح به دست. او سالها در لبنان با بچه های مدرسه جبل عامل زیست و زیستن را آموخت و جنگید و جنگیدن را آموخت و عاشق شد و عشق ورزیدن را آموخت.
کد خبر: ۴۸۶۳۳
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۶ - 21June 2015

یک روح بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش/ عشق آمد و چمران را با خودش برد

خبرگزاری دفاع مقدس، بیرجند: چمران مثل هیچ کس نبود، مثل هیچ کس هم زندگی نکرد. زندگی او پر بود از بلندی هایی که روی آن می ایستاد و سخنرانی می کرد و گودال هایی که در آن سنگر می گرفت و کمین می کرد.

تا بالاخره روز رفتن رسید. عشق آمد و چمران را با خودش برد. اندوهی گذاشت برای همرزمان و صبری برای غاده!

نام چمران برای آنها که او را ندیده اند، تصویر روشنی است از زندگی مردی که برای خدا آمد، برای خدا زندگی کرد و به سوی خدا رفت.

- "به من گفتند تو دیوانه شده ای ! این مرد 20 سال از تو بزرگتر است. ایرانی است. همه اش توی جنگ است . پول ندارد. همرنگ ما نیست، حتی شناسنامه ندارد! "

این حرف های اطرافیان خانم "غاده جابر" بود تا او را از ازدواج با دکتر چمران منصرف نمایند؛ اما او می گفت " ... و بیشتر از همه، همین مرا به مصطفی جذب کرد؛ عشق او به ولایت. من همیشه می نوشتم که هنوز دریای صور، هر ذره از خاک جبل عامل، صدای ابوذر را به من می رساند. این صدا در وجودم بود. حس می کردم باید بروم. باید برسم آنجا؛ ولی کسی نبود دستم را بگیرد، مصطفی این " دست " بود. وقتی او بود، انگار سلمان آمد. او می توانست دست مرا بگیرد و از این ظلمت روزمرگی بکشد بیرون. قانع نمی شدم که مثل میلیون ها مردم ازدواج کنم، زندگی کنم ...

دنبال مردی مثل چمران می گشتم، یک روح بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش.

- وقتی جنگ شروع شد به فکر افتاد برود جبهه. نه توی مجلس بند می شد نه وزارتخانه. رفت پیش امام. " باید نا منظم با دشمن بجنگیم تا هم نیروها خودشان را آماده کنند، هم دشمن نتواند پیش بیاید." برگشت و همه را جمع کرد. گفت " آماده شویم همین روزها راه می افتیم" پرسیدم " امام ؟" گفت " دعامان کردند."

- وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت " دکتر گفته قوطی هاشو سالم نگه دارین." بعد خودش پیداش شد، با کلی شمع. توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد. شب قوطی ها را فرستادیم روی اروند. عراقی ها فکر کرده بودند غواص است، تا صبح آتش می ریختند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها