روایت تکان‌دهنده یک پزشک از ملاقات با مامور مراقب شهید مدرس

پزشک فعال در دوران دفاع مقدس خاطره‌ای از صاحبخانه‌اش درباره شهید مدرس و نحوه شهادت او را از زبان یکی از ماموران مراقبت از او نقل کرده است.
کد خبر: ۴۹۲۶۷۹
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۰ - ۰۰:۳۷ - 05December 2021

روایت تکان دهنده از شهادت مدرسبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود مطلبی از دکتر محمدتقی خرسندی آشتیانی از پزشکان فعال در دوران دفاع مقدس آورده است که در کتاب «پزشک پرواز» روایت تکان دهنده‌ای از صاحبخانه‌اش را به بهانه سالروز شهادت آیت‌الله مدرس روایت کرده است.

متن مذکور به شرح زیر است:

«رابطه خوبی با صاحبخانه داشتیم. یکی دو بار که مریض شد، او را بردم دکتر و در بیمارستان دانشگاه خودمان بستری کردم. از بهترین اساتید دانشگاه خواهش کردم او را معاینه کنند و خودم هم شب تا صبح کنارش ماندم. خیلی مرا دوست داشت. اتاق صاحبخانه زیر اتاق من بود. با خانمش آنجا زندگی می‌کرد. گاهی شب‌ها صدای گریه او را می‌شنیدم. فکر می‌کردم شاید اشتباه می‌کنم اما دوستان دیگر هم گفتند شنیده‌اند. یک‌بار از او پرسیدم: «چرا شما این‌قدر گریه می‌کنید؟» گفت: «نمی‌توانم بگویم.» حاجی با همسرش مشکلی نداشت. بچه‌هایش هم آدم‌های خوبی بودند. گاهی می‌آمدند به آن‌ها سر می‌زدند. ولی گریه‌های شبانه او برایم معمایی شده بود.

یک روز گفتم: «حاجی، جریان چیست؟» گفت: «گناه من خیلی بزرگ است. من و یکی دیگر از دوستانم دو پلیسی بودیم که مدرس را می‌بردیم به جایی که او را تبعید کرده بودند. در مسیر، هنگام غروب آفتاب، مدرس گفت می‌خواهد نماز بخواند و روزه‌اش را افطار کند. دو مأمور ساواک که با ما بودند، سم داخل قوری چای ریختند و دادند مدرس خورد و او را شهید کردند. ما شاهدان قضیه بودیم. من آن موقع نمی‌دانستم مدرس چه کسی است. بعد‌ها متوجه شدم چه شخصیتی‌ است. برای همین، الان خیلی ناراحتم.»

گفتنی است این بخش عیناً از کتاب نقل شده و صحت و سقم آن بر عهده راوی است. در زمان رضاخان ساواک وجود نداشته و شاید راوی به جای «ماموران امنیتی حکومت»، مسامحتاً از «ماموران ساواک» استفاده کرده است.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها