روایت رزمنده دفاع مقدس از شهید «علی میرزایی»؛

می‌خواهم خدا را معطر ملاقات کنم

«پارسا» گفت: در حین حرکت شیشه عطری را که در دست داشتم، یکی‌یکی به لباس بچه‌ها می‌زدم و آن‌ها را معطر می‌کردم. علی میرزایی آمد و گفت: «حمید به من عطر بزن، میخوام خدا رو معطر ملاقات کنم.»
کد خبر: ۴۹۶۸۶۱
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۷ - 27December 2021

می‌خواهم خدا را معطر ملاقات کنم«حمید پارسا» رزمنده دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در کرج، اظهار داشت: شب عملیات بود و ما نیروهای گردان یاسر تیپ سلمان فارسی از لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) از چنانه حرکت کردیم تا به تک درختی رسیدیم و در نقطه رهایی قرار گرفتیم.

وی افزود: حوالی غروب 19 بهمن سال 1361 و ما آماده انجام مرحله دوم عملیات والفجر مقدماتی بودیم. در حین حرکت شیشه عطری را که در دست داشتم، یکی‌یکی به لباس بچه‌ها می‌زدم و آن‌ها را معطر می‌کردم. علی میرزایی آمد و گفت: «حمید به من عطر بزن، میخوام خدا رو معطر ملاقات کنم.»

این رزمنده دوران دفاع مقدس مطرح کرد: علی جوانی حدوداً 20 ساله و از بچه‌های پاسدار کرج بود. به شوخی گفتم: «برو بابا تو که سیاهی، میگن شهدا نورانی‌اند.» خندید و چیزی نگفت. گردان در محور تپه دو قلو مستقر و وارد عمل شد.

پارسا عنوان کرد: صبح در حال عبور از کنار خاکریزی بودم که دیدم یک نفر را روی برانکارد گذاشته‌اند. جعفر محمدی، فرمانده گردان سرش را روی صورت او گذاشته و در حال گریه بود. کمی جلوتر رفتم و دیدم علی میرزایی است. تیری به گلویش اصابت کرده و به شهادت رسیده بود.

وی بیان داشت: مات و مبهوت یاد آخرین حرف او افتادم: «میخوام خدا رو معطر ملاقات کنم...» وی ذکر اهل‌بیت (ع) بود و در حسینیه گردان اغلب مداحی می‌کرد و حالا مزد اخلاص و نوکری‌اش را گرفته بود.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها