آرزوی شهید «امینی» برای لحظه شهادت

شهید «محمدعلی امینی ابراهیم‌آبادی» در وصیت‌نامه خود آورده است: امیدوارم هنگامی که آخرین قطره خونم در این دشت کربلای خوزستان می‌ریزد، امام زمان (عج) را ملاقات کنم.
کد خبر: ۵۰۱۸۲۲
تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۵:۲۳ - 22January 2022
به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، شهید «محمدعلی امینی ابراهیم آبادی» یکم اردیبهشت ۱۳۴۲، در شهرستان یزد به دنیا آمد. پدرش حسن، در کارخانه کار می‌کرد و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. خیاط بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت.
 
وی پانزدهم خرداد ۱۳۶۳، با سمت معاون فرمانده گروهان در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، پا و دست، شهید شد. مزار این شهید در گلزار شهدای خلدبرین زادگاهش قرار دارد. برادرش غلامعلی نیز به شهادت رسیده است.
 
امیدوارم آخرین قطره خونم که در دشت کربلای خوزستان می‌ریزد امام زمان(عج) را ملاقات کنم
 
در ادامه، وصیت‌نامه این شهید بزرگوار را از نظر می‌گذارنیم.
 
کشته شدن درراه خدا برای ما عادت است و شهادت برای ما موهبتی است الهی ما پیروزیم برا‌ی اینکه خدا با ماست، ما پیروزیم برای اینکه اسلام پشتیبان ماست ما پیروزیم برای اینکه ایمان داریم ما پیروزیم برای اینکه شهادت را در آغوش می‌گیریم ما پیروزیم..
 
می‌روم تا به ندای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا لبیک بگویم. مدتهاست که به انتظار شهادت نشسته‌ام و از شهرمان هجرت می‌کنم از جایی به جایی که ... و می‌روم به جایی که یاران حسین (ع) عاشقانه و با نیتی پاک جان خود را فدای الله و قرآن و اسلام می‌کنند. جایی که مردان حق از تمام وابستگی‌های مربوط دنیوی چشم‌پوشی کرده‌اند از زن، فرزند و خانواده و پدر و مادر دور شدن تا به حق بپیوندند می‌روم تا با قطره‌ای از خونم خدمت کوچکی به اسلام و دینم کرده باشم الان که عازم نبرد با دشمن‌های اسلام هستم وصیت‌نامه‌ام را می‌نویسم.
 
اول رو به پروردگار کرده و می‌گویم که پروردگارا من با چشمانی باز و با آگاهی به اینکه چه راهی را می‌روم و با ایمان به تو و طرفداری از حق و مبارزه با کفر بدین راه آمدم نه به خاطر ریا و تکبر و خودنمایی و برای مبارزه با نفس و کامل کردن ایمان خود این راه را انتخاب کردم پس پروردگارا تو خود مرا بیامرز و از سر گناهانم درگذر و در صف اولیاء خودت قرار ده من فقط آرزوم داشتم در این دنیا و در حال این زندگی فانی و فنا شدنی حداقل برای یک بار حجة‌ابن الحسن عسکری (ع) را ملاقات نمایم، ولی نشد.
 
امیدوارم در هنگامی که آخرین قطره خونم در این دشت کربلای خوزستان می‌ریزد امام زمان(عج) را ملاقات کنم. وصیتم به پدر و مادر خواهر و برادرانم، اقوام و دوستان و آشنایانم این است که اگر خدا مرا لایق شهادت این فیض عظیم انسان‌ها دانست و آن را نصیبم کرد بعداز شهادتم سیاه نپوشند و شادی کنند و در صورت امکان در مجلس ختمم شربت و شیرینی بدهید.‌
 
ای پدر،‌ای که تو فرزندانت را همچون ابراهیم به قربانگاه می‌فرستادی امیدوارم که هیچ وقت عقیده‌ات عوض نشود و همیشه پیر حسین باشی و برای از دست دادن من ناراحت نباشی که شهادت حد نهایی کامل یک انسان است.
 
مادرجان حال وقت آن رسیده است که رسالت زینب‌بار خود را نشان دهی مرا از دست داده‌ای گریه مکن بخند و خوشحال باش و خود بر سر قبرم شیرینی تقسیم کن خواهرم تو نیز زینب زمان باش و از هرآنچه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن به برادرانم وصیت می‌کنم که شما وارث اسلحه از دست افتاده من هستید و از تو می‌خواهم که هرگز تا آخرین قطره خون خود با دشمنان اسلام سرسازش نگیرید و همیشه گوش به فرمان امام خمینی باشید.
 
پدرجان مقداری نماز و روزه قضا دارم پول بدهید تا برایم بگیرند.
والسلام. محمدعلی امینی. 
خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه بر عمر او بیافزا.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها