به گزارش خبرنگار دفاعپرس از سنندج، پاسدار شهید «جهانبخش زندیه» فرزند غلامحسین و بانو صغری در روز هشتم اردیبهشت ۱۳۱۹ در روستای فتحآباد از توابع بخش چنگ الماس شهرستان بیجار در خانوادهای کشاورز دیده به جهان گشود.
جهانبخش اولین فرزند خانواده بود و در کانون گرم خانوادهای متدیّن و با صفا رشد و نمو یافت و دوران کودکی را پشت سر نهاد.
مردم زادگاهش از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش میکردند و کودکان همسن و سالانش خیلی زود مشغول به کار میشدند. از کار در مزرعه و باغداری گرفته تا نگهداری احشام اموری بودند که در تمام چهار فصل سال مشغله کافی را برای مردم فراهم میکرد و بچهها در انجام این امور کمک کار بزرگترها بودند.
جهانبخش خیرخواه مردم بود و در حل مشکلات اهالی روستا در حد توان میکوشید، به همین خاطر در بین مردم از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار بود.
شهید زندیه با رسیدن به سن ۱۸ سالگی به خدمت سربازی فراخوانده شد و دو سال خدمت نظام وظیفه را در لشکر ۲۸ پیاده کردستان به اتمام رسانید و برای ادامه زندگی به روستا بازگشت. مدتی میشد که جهانبخش به همراه خانوادهاش به روستای همجوار نقل مکان کرده بودند و در روستای حسن تیمور زندگی میکردند.
این شهید بزرگوار با وجود محرومیت از نعمت سواد، از بینش بالایی برخوردار بود و از همان ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی روند جریانهای سیاسی داخل کشور را از طریق رادیو که در آن روزها تنها رسانه فراگیر در تمام کشور محسوب میشد، دنبال میکرد و با تمام وجود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) عشق میورزید و سخنرانیهای امام راحل را از طریق نوارهای کاست که توسط افراد انقلابی توزیع میشد، دنبال میکرد و مردم را به مبارزه با رژیم ستمشاهی تشویق میکرد تا جایی که گاهی دوستان و آشنایان از سر خیرخواهی از ایشان میخواستند از پرداختن به مباحث سیاسی پرهیز کند، اما وی همواره میگفت: من حاضرم جان و مالم را فدای اسلام و انقلاب کنم.
شهید زندیه در سال ۱۳۴۳ ازدواج کرد و زندگی مشترکش را در کنار همسرش آغاز کرد و اولین فرزندش در اسفندماه سال یک ۱۳۴۴ به دنیا آمد؛ حالا دیگر او مسئولیت پدری را نیز عهدهدار بود.
پدری که در کمال صداقت تلاش میکرد با کسب روزی حلال رفاه نسبی را برای خانوادهاش فراهم کند و مادر خانواده هم به عنوان همسری با وفا و شریک زندگی پدر خانواده علاوه بر امور خانهداری به شغل قالیبافی مشغول بود تا کمک خرج خانه باشد.
سال ۱۳۵۰ شهید زندیه برای ادامه زندگی به همراه اهل و عیالش به شهر بیجار نقل مکان کرد و در شهر بیجار به شغل خامهفروشی مشغول شد. در آن سالها بیشتر زنان و دختران منطقه به کار فرشبافی مشغول بودند و خامه یکی از مصالح اصلی فرش و مواد مورد نیاز فرشبافان محسوب میشد و به همین دلیل تعداد قابل توجهی از کسبه شهر به شغل رنگرزی و خامهفروشی و فروش سایر لوازم مورد نیاز فرشبافی مشغول بودند.
هفت سال از زندگی شهید زندیه در شهر بیجار میگذشت و از وضع مالی نسبتاً خوبی برخوردار بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. شهید زندیه با تمام وجود از نظام و انقلاب اسلامی طرفداری میکرد و حمایت از نظام نوپای اسلامی را بر خود واجب می دانست.
با همین انگیزه و همزمان با پیدایش گروهکهای ضد انقلاب در منطقه و متعاقب آن آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز رژیم بعث عراق به ایران اسلامی، شهید زندیه شغل و حرفه خود را ترک و به عضویّت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
شهید جهانبخش زندیه در لباس مقدس پاسداری در پاکسازی روستاهای کردستان از لوث وجود عوامل ضدّ انقلاب نقش مؤثری داشت و در چندین عملیات و درگیری حضور پیدا کرد. این مجاهد فی سبیل الله سرانجام پس از ماهها ایثار و فداکاری در روز چهاردهم مرداد ۱۳۶۲ در روستای خوشمقام بیجار در مصاف با مزدوران استکبار جهانی به آرزوی دیرینهاش که شهادت در راه خدا بود، دست یافت.
این شهید بزرگوار در وصیتنامهاش نوشته بود: «در حال حاضر دو فکر در سر دارم؛ اول جهاد در راه خدا و پیروزی اسلام بر کفر و دوم شهادت در راه خدا. هر کدام از این دو نصیب من شود خوشبختی است. سربلندی اسلام و مسلمین به رهبری زعیم عالی قدر امام خمینی را خواستارم».
وی همچنین آورده است؛ خداوند انشاءالله اعمال ما را قبول کند و این جان نا قابل ما که از خود اوست قبول کند. من از خدا میخواهم که اگر خون من برای اسلام میتواند کاری انجام دهد، مرا به درجه شهادت برساند.
انتهای پیام/