به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد.
همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
«خداوردی سینه سپهر» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «گلوگاه» است که در ادامه زندگینامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید
از آنجا که هر فرزندی قبل از او زنده نمیماند، اما او در فروردین ۱۳۴۰ به دنیا آمد. پدرش «نعمت»، نامش را «خداوردی» نهاد که یک نام ترکی است. کودکی پر جنب و جوش که در دامان مادری مهربان و مومن، چون «دَده باجی» پرورش یافت. خداوردی با اتمام مقطع ابتدائی در دبستان «شهید زاهدی» فعلی «گلوگاه»، به دلیل بیماری پدر و مشکلات معاش خانواده از ادامه تحصیل بازماند.
اوقات فراغتش علاوه بر کمک به خانواده، با مطالعه کتابهای دینی و فعالیت در رشته فوتبال میگذشت. در بیان تقیدات دینی این فرزند نیکسیرت، همین بس که به واسطه تربیت و توجه والدین، در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی خاص داشت. با قرآن، این منبع حکمت و معرفت نیز، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.
خداوردی که همواره خود را به زیور خصائل نیک میآراست، در ادب و تواضع نسبت به دیگران، از محبوبیتی ویژه بهرهمند بود. او پیوسته احترام به پدر و مادر و اطاعتپذیری از آنها را نیز، سرلوحه زندگیاش قرار میداد. همزمان با اوج مبارزات مردم ایران در روزهای قبل از انقلاب، او که نوجوانی بیش نبود، به صفوف انقلابیون در کوچه و خیابانهای شهر پیوست و با شرکت در تظاهرات و جلسات علیه رژیم پهلوی به فعالیتهای خود جامه عمل پوشانید.
او که تابع محض پیر جماران و اندیشههای ایشان بود، ولایت فقیه را پیشرو اصلی انقلاب، و روحانیتِ پیرو خط امام را، پرچمدار این نهضت اسلامی میدانست. حضور مداوم در احزاب موافق، بهخصوص حزب جمهوری اسلامی به سرپرستی آیتالله بهشتی، از دیگر فعالیتهای سیاسی خداوردی به شمار میرود. با تشکیل کمیته، فعالیتهایش را در این نهاد از سر گرفت. در ۵۹/۹/۱۵ با بانو «سکینه خادملو» ازدواج، و زندگی مشترکش را با او در منزل قدیمی پدر خود آغاز کرد. سپس، یک روز بعد از عروسی، به مدت یک هفته، جهت سرکوب تحرکات منافقین در غائله ۶ بهمن آمل، راهی این شهر شد.
مدتی نیز، در گنبد مشغول خدمت بود. خداوردی در ۲۰ اسفند ۱۳۵۹ جهت ادای تکلیف، با جامه بسیجی، در پایگاه ارومیه حضور یافت. در سال ۱۳۶۰، به عضویت سپاه در آمد و در کسوت مسئول دسته، راهی مریوان شد. به گفته خواهرش «فضه»، «موقع رفتن به جبهه، همیشه سرم را میبوسید و میگفت: خواهرم، خوشحال باش که دارم به جبهه میروم. دعا کن که شهید شوم.»
و، اما «سمیعالله مظفری» درباره همرزمش اینگونه روایت میکند: «با اینکه یک نیروی معمولی بود، اما شجاعت و روحیه شهادتطلبی خوبی داشت. فردی باهوش و آشنا به مقررات نظامی بود. در عملیات پاکسازی مریوان که منجر به آزادسازی جاده کامیاران شد، به عنوان کمکبیسیمچی، با من بود. من به شوخی به او میگفتم: مواظب خودت باش! تو شهید میشوی. میگفت: من کجا و شهادت کجا!»
و عاقبت، خداوردی در ۲۵ فروردین ۶۱ در سروآباد مریوان، طی درگیری با گروهک کومله و دموکرات به مقام والای شهادت نائل آمد. سپس، با بدرقه اهالی قهرمانپرور گلوگاه، در گلزار شهدای «سفیدچاه» آرام گرفت.
وصیتنامه شهید
به نام خدا و به نام خدای آسمان و زمین و به نام خدای آفریننده موجودات زنده و به نام خدایی که انسان را آفرید و او را اشرف مخلوقات قرار داده است و به نام خدای محمد و به نام خدای علی و یازده فرزندش و به نام خدای شهیدان که شهادت را آخرین مرحله رشد و تکامل یک انسان والا قرار داده است و به نام خدایی که به مستضعفین وعده داده است که وارث روی زمین آنها را گرداند.
اینجانب الله وردی سینه سپهر گلوگاهی به عنوان یک سرباز کوچک اسلام با شروع انقلاب اسلامی همگام با امت مسلمان ایران در تظاهرات علیه شاه شرکت داشته، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به این نتیجه رسیدم که باید در یک ارگانی به عنوان یک سرباز اسلام مشغول خدمت باشم. با اینکه سواد آنچنانی نداشتم، همیشه دلم میخواست برای رضای خدا و برای پاسداری از خون شهدا یک پاسدار باشم تا اینکه توانستم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گلوگاه پاسداری از انقلاب اسلامی شوم؛ و حال وصیتهای خودم را به خانواده عزیزم که افتخار است برای اینجانب و خانواده محترم که توانستند چینن فرزندی را عاشقانه در راه اسلام و مکتب و قرآن بدهند.
پدر و مادر و برادران و خواهران عزیز! امیدوارم که مرا ببخشید و از من راضی باشید. مادرم! اگر نتوانستم خوبیهای شما را جبران کنم امیدوارم و از خدای بزرگ میخواهم که فداکاریهای شما نسبت به من در بهشتی که خدا به شهیدان وعده داده است، جبران شود.
شما ای پدر و مادر گرامی! بعد از مرگ و یا شهادت من همچون زینبوار رسالت خون فرزندتان را به ملت مسلمان ایران برسانید و از شما میخواهم با مشتهای گرهکرده در تشییع جنازه من مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی و مرگ بر منافق و ضدانقلاب بدهید و با روحیه انقلابی و شعار انقلابی پشت دشمنان اسلام و انقلاب را به لرزه بیاندازید؛ و خلاصهای ملت غیور و انقلابی ایران! از رهبر انقلاب حمایت کنید، از اسلام حمایت کنید و راه شهیدان را ادامه دهید.
نگذارید دیگر این منافقین که همیشه دشمن اسلام و قرآن و روحانیت بودند، شخصیتهای مهم را از دست ما بگیرند؛ و پیام من به شما برادران عزیز پاسدار این است که از خط ولایت فقیه خارج نشوید و از روحانیت حمایت کنید. دوست و حامی بیچارگان باشید و با مستکبران مبارزه کنید. برادران پاسدار! حتماً در تشییع جنازه من شرکت کنید. سرانجام به خانوادهام توصیه میکنم که اگر این افتخار شهادت نصیب من شد، در شهادت من هیچ کس گریه نکند تا دشمنان اسلام بدانند ما از مرگ نمیترسیدم و شهادت را با آغوش باز میپذیریم.
انتهای پیام/