به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، درگیری اخیر در غزه که با شهادت تیسیر الجعبری ملقب به ابومحمود از فرماندهان گروهانهای قدس شاخه نظامی جنبش جهاد اسلامی فلسطین شروع شد هر چند بعد ۳ روز پایان یافت، اما حاوی نکات خاصی درباره رژیم صهیونیستی است.
بیشک، تل آویو از رشد کنشگری جوانان مسلح شده فلسطینی در کرانه غربی به شدت نگران است و آنچه در چند ماه اخیر توسط اعضای جنبش جهاد اسلامی در شهر جنین (شمال کرانه غربی) روی داد به تقویت جایگاه جهاد اسلامی کمک کرد و قابل تسری به طولکرم، قدس، نابلس و الخلیل است؛ بنابراین هدف رژیم صهیونیستی از ترور سه تن از رهبران این جنبش در غزه، ضربه زدن به این جایگاه بود، اما مساله مهم اینکه، فعالیتهای ضد اشغالگری در کرانه غربی در حال گسترش است و شهادت فرماندهان در ناحیهای دیگر مشکل تل آویو را حل نمیکند.
ضعف راهبردی تل آویو به چه معناست
با نگاهی گستردهتر میتوان دریافت ضعف بنیادین که تل آویو در ماجرای منابع گازی مدیترانه شرقی نشان داد و با سقوط کابینه «نفتالی بنت» ادامه یافت، اثباتگر این نکته است که وضعیت برای رژیم صهیونیستی تغییر کرده و این بار محور مقاومت است که برای صهیونیستها معادله تعیین میکند.
حزبالله لبنان با ارسال پهپاد به میدان گازی «کاریش» به اسرائیل اولتیماتوم داد و تل آویو با درک موقعیت برتر حزب الله لبنان از درگیری گریخت و میداند که مغلوب هر نبردی با حزب الله لبنان خواهد بود. درنتیجه در جستجوی راهی برای فرار از این تنگنا است، اما به دو دلیل رژیم صهیونیستی خود را ناگزیر از آن میدانست که کاری انجام دهد.
نخست آنکه تل آویو نیاز داشت تا افکار عمومی جامعه صهیونیستها را از ضعف راهبردی اسرائیل (که بیان شد) دور نماید.
دوم اینکه رژیم صهیونیستی مجبور بود مشکلات داخلی خود را به مسألهای که بالفعل نیست و چندان خطری هم نداشت (یعنی فعالیت جهاد اسلامی در غزه) فرافکنی کند؛ و البته بازهم قصد نداشت با همه بازوهای مقاومت در غزه از جمله حماس درگیر شود چرا که نبرد سیف القدس را به یاد دارد.
برای مقایسه گذشته و حال کافیست به یاد آوریم رژیم صهیونیستی چند دهه قبل به محض آنکه اراده میکرد تا قلب بیروت میتاخت و غارت منابع آبی و حتی خاک حاصلخیز لبنان یک امر سهل الوصول برای تل آویو بود. همچنین رژیمی که در گذشته همزمان با چند ارتش عربی آموزش دیده و مجهز به نیروی هوایی و دریایی و مسلح به جنگ افزارهای روز میجنگید به جایی رسید که در سالهای اخیر به ویژه بعد از شکست سال ۲۰۰۶ از حزب الله لبنان حتی از تهدید سید حسن نصرالله هم میهراسد.
رژیم صهیونیستی با یقین به ضعف خود تلاش کرد برای گریز از درگیری که نتیجه اش شکست بوده به میانجیگری آمریکا سرعت بخشد.
پنجمین انتخابات ظرف مدت ۴ سال
با نگاه دقیق میتوان دریافت که رژیم صهیونیستی با دو چالش اساسی مواجه است اول رشد قدرت مقاومت در منطقه غرب آسیا و دوم معضل ماهیت وجودی این رژیم که موجب تنشهای بی پایان در داخل جامعه سیاسی و اجتماعی این رژیم شده است و کار به جایی رسیده که رسانههای رژیم صهیونیستی درباره فروپاشی داخلی اسرائیل به صراحت هشدار میدهند.
از بی نتیجه بودن آشکارسازی روابط عمیق و قدیمی دولتهای عربی (مانند امارات و بحرین) با تل آویو که بگذریم تشدید تنشهای سیاسی و تعمیق شکاف اجتماعی درون رژیم صهیونیستی موجب شد تا صهیونیستها برای پنجمین بار در مدت ۴ سال برای تشکیل پارلمان به پای صندوقهای رأی فرخوانده شوند که به راستی غیرمنطقی است.
وقتی درباره فروپاشی داخلی رژیم صهیونیستی صحبت میشود ناظر به تفاوت حال با گذشته این کابینه است. پیشتر کابینههای قوی با اکثریت کرسیهای کنست بر سر کار بود و در منطقه غرب آسیا حرف اول را میزد. اما کافیست به آخرین انتخابات کنست در مارس ۲۰۲۱ دقت کنیم که با وجود مشارکت حدود ۶۷ درصدی صهیونیستها، اما اکنون «یائیر لاپید» از حزبی به نخست وزیری این رژیم رسید که فقط ۱۴ درصد کرسیهای پارلمان را در اختیار دارد و حزب نخست وزیر قبلی «نفتالی بنت» هم تنها ۶ درصد کرسیها را همراه داشت.
این روند تازه بعد از چهارمین انتتخابات زودهنگام کنست شکل گرفته بود و ناسازگاری میان جریانهای صهیونیست به حدی است که همین هم به سرانجام نرسید و کار تشکیل کابینه غیرموقت به پنجمین انتخابات زودهنگام (در مدت ۴ سال) موکول شد و محتمل است شرایط از این هم بدتر شود.
در ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی ۴ گروه اصلی صهیونیست اروپایی (اشترن، ایرگون، کاخ و هاگانا) با یکدیگر همراستا کار کرده و در نهایت در یک ارتش ادغام شدند، اما اکنون این رژیم به مرحله پیش واگرایی رسیده است که مقدمه فروپاشی کامل است.
یکی از دلایل این وضعیت در رژیم صهیونیستی به ناهمگون بودن جمعیت آن بازمی گردد که با کوچ افرادی از کشورهای گوناگون افزایش یافته و بدتر اینکه حاکمیت نژادپرستی به آنها اجازه نمیدهد در ترکیب قدرت و ثروت این رژیم مشارکت داشته باشند.
همه آنچه گفته شد کمترین چالش رژیم صهیونیستی است و اصل ماجرا به افزایش قدرت محور مقاومت در منطقه بازمی گردد. حزب الله لبنان، انصارالله یمن، ُنجباء عراق و نیز مقاومت مردمی سوریه به سهولت میتوانند طرفهای نبرد موشکی و زمینی با اسرائیل باشند. این جدای از قدرت اصلی این محور یعنی ایران است.
سوال مهم این است که چرا اسرائیل نمیتواند روی ایالات متحده حساب کند؟ این درست است که واشنگتن مانند یکی از ایالتهای خود به اسرائیل کمک کرده و چه بسا بیشتر هم پول مالیات دهندگان آمریکایی را خرج ماجراجویی تل آویو میکند، اما مشکل جدی آنها این است که در صورت درگیری منطقهای که پای ایران هم در میان باشد وضعیت جهان به گونهای دیگر رقم میخورد.
صهیونیستها و همه دولتهای غربی نیک میدانند در جنگی که ایران حضور داشته باشد به سرعت و سهولت مسیرهای ارسال نفت از خلیج فارس مسدود خواهد شد و این به معنای حذف ناگهانی حداقل ۲۰ میلیون بشکه نفت در روز (به صورت تخمینی حدود دو پنجم ظرفیت روزانه) بازار جهانی نفت است. این جدای از گاز مایع، میعانات گازی و مشتقات نفتی است که از خلیج فارس به جهان عرضه میشود و این روزها اروپا روی آن حساب ویژه باز کرده است که در صورت جنگ طبعاً آن صادرات هم متوقف خواهد شد.
منبع: مهر
انتهای پیام/ ۹۱۱