سرویس اجتماعی دفاع پرس- طیبه کرانی: به مراسمی دعوت شدهام که برایم بسیار ارزشمند است؛ چراکه میهمان عزیزانی هستم که از همان ابتدای زندگی بر قلبشان تنها ماندن و ادامه دادن را حک میکنند و هیچ چیز برایشان جز شفاعت همسر و تربیت فرزند صالح که ادامهدهنده راه پدر باشد جایگاهی ندارد.
میهمان همسر شهید "ابولفضل آتشگاهی" از شهدای نیروی انتظامی شدهام؛ بانویی که هنوز عاشقانه با خاطرات همسر شهیدش زندگی و با تمام قوت از تنها یادگارش مراقبت میکند.
گفتوگوی زیر حاصل مصاحبه همسر شهید "ابوالفضل آتشگاهی" با خبرنگار انتظامی دفاع پرس است که تقدیم حضورتان میشود. امیدواریم با نگاشتن چند خطی از زندگی مرزبانان کشورمان بتوانیم برای لحظهای هم که شده دین خود را به آنان اداکنیم؛ انشاءالله.
همسر شهید ابوالفضل آتشگاهی ابتدای صحبتش درباره نحوه شهادت ابوالفضل میگوید: مهر ماه سال 86 بود که وقتی همسرم با چند تن از همکارانش از مرز تایباد پاسداری می کردند، در حالی که کمین زده بودند تعدادی از اشرار قصد ورود به کشور را داشتند، و همسرم در درگیری با اشرار و در راه دفاع از مرزهای کشور به شهادت رسید.
وی ادامه داد: من و همسرم سال 81 ازدواج کردیم و تنها فرزندمان که پسر است در سال 85 به دنیا آمد و هنوز پسرم یک سال و نیمش تمام نشده بود که همسرم به شهادت رسید.
همسر شهید آتشگاهی با بیان این مطلب که همسرم یک ستاره درخشان در زندگی من بود، گفت: لحظه به لحظه زندگی با ایشان برای من خاطره ای خوش و درس های ماندگار است.
وی ادامه داد: یک ماه قبل از شهادتشان عکسی را انداخته بودند و پس از این که چاپ شد به من گفت «این عکس وقتی روی اعلامیه من چاپ شود خیلی قشنگ است»؛ با این حرف انگار به یکباره قلبم به تپش افتاد و من با ناراحتی به ایشان گفتم: «چرا این حرف را میزنی؟»؛ چراکه ایشان هنگامی که یک هفته به شهادتشان مانده بود برای مرخصی آمده بودند و به من گفته بودند «باید به همه فامیل سر بزنیم؛ شاید فرصتی دیگر پیش نیاید»؛ من از این حرف ناراحت شدم؛ اما او در پاسخ به من با لبخند و آرامش خاصی گفت «شغل ما یعنی شهادت؛ لباسی که بر تن ماست یعنی شهادت؛ شما باید آماده باشید که وقتی من رفتم چند ساعت یا چند روز بعد از رفتنم خبر شهادتم را بشنوید.»
وی افزود: من که شوکه شده بودم به او گفتم حالا خیلی زود است؛ لااقل بگذار پسرمان کمی بزرگ شود. وقت برای این کارها زیاد است. نه این که دوست نداشتم ایشان شهید شوند. خدا می داند خودم عاشق شهادت هستم. اما از این که هنوز پسرم دو سالش هم نشده و من اول راه بودم.
همسر شهید آتشگاهی با بیان این مطلب که همسرم روز شهادت حضرت علی(ع) به شهادت رسید، گفت: آن روز من دلشوره خاصی داشتم و دلهره ام وقتی شدیدتر شد که یکی از اقوام به همراه چند تن از همکارانش به منزل ما آمدند و از من عکس ایشان را خواستند.
وی افزود: در همان لحظه حالم بد شد؛ چرا که به یاد حرف هایش افتادم و به سمت همان عکسی که خودش برای اعلامیه اش انداخته بود رفتم و گریهکنان به سجده افتادم و از این که نفهمیدم همسرم قرار بود آسمانی شود و به من هم گفته بود اما من که درگیر فضای زمین بودم نتوانستم متوجه این موضوع شوم. من که شوکه شده بودم گفتم: باید همین الان ایشان را ببینم. حرف های زیادی دارم با همسفر نیمهراهم.
همسر شهید آتشگاهی گفت: وقتی بالای سر پیکر مطهرشان رسیدم غرق اشک و التماس شدم و به ایشان فقط در یک جمله گفتم «مرا فراموش نکن، و کمکم کن که پسرت را مانند خودت بزرگ کنم و یادت باشد مرا شفاعت کنی.»
انتهای پیام/