به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، مثل همه جوان های انقلابی و فعال آن زمان "احمد اسماعیلی" هم، همراه با مردمی که از ظلم شاه کاسه صبرشان لبریز شده بود علیه رژیم شاه مبارزه می کرد. با نزدیک شدن به پیروزی و زمانی که امام دستور فرار سربازان از پادگان ها را داد با اسلحه اش فرار می کند و به خانه ی دوست و معلم خود "آقای بخشی" پناه می برد.
سال ها بعد در برگشت از مجلسی که به مناسبت هفتم شهادت شهیدان رجایی و باهنر برگزار شده بود با دختری هم عقیده و فکر خود آشنا می شود و ازدواج می کند. بعد از گذشت مدتی از زندگی، محمود کوچک به جمع دونفره خانواده اسماعیلی اضافه می شود روزهای که با اوج جنگ عراق علیه ایران و اعزام احمد اسماعیلی به جبهه همزمان می شود و دانشجوی رشته نقاشی دانشگاه تهران همراه با ادامه درس به جبهه ها نیز می رود که در آخرین اعزامش به بعد از طراحی حسینیه ای در مقر لشگر سیدالشهدا اعلام می شود که دشمن حمله گسترده ای را آغاز کرده. اتفاقی که باعث می شود احمد با دوره های نظامی که در همان چند روز می بیند برای دفاع به خط مقدم برود.
در آخرین دستنوشته ای که "احمد اسماعیلی" قبل از اعزام به خط مقدم نوشته، آمده است: "من ساعتی قبل از رفتن به خط و منطقه مطلع شدهام، اما نمیدانم چرا یک اضطراب غریبی وجودم را فراگرفته است و احساس می کنم زخمی یا شهید می شوم " احمد جوان در همان عملیات به شهادت می رسد پیکرش چند روز پس از پایان عملیات به تهران منتقل و در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده می شود در ادامه وصیت نامه شهید اسماعیلی به همراه تعدادی از عکس های این شهید آمده است.
***
اینجانب احمد اسماعیلی فرزند ایوب بدینوسیله وصیت نامه خود را به بازماندگان خود ابلاغ می کنم.
با سلام به پیشگاه آقا امام زمان و نایب بر حقش حضرت امام خمینی و درود به روان پاک شهیدان و با امید شفاعت و دستگیری ائمه(ع) و انبیاء(ص)، به جبهه حق علیه باطل می روم تا با دوست معامله کنم باشد که تقدیر چه باشد و به چه چیز رضایت دهد.
ما هم تسلیم اوییم و از او جز کمک و یاری جهت انجام فرائض شرعی و رفع تکلیف چیزی نمی خواهیم لکن وجود مبارکش اگر صلاح دید پیروزی نصیب اسلام می نماید و به این وسیله دل اماممان و امتش را شاد می گرداند و این شادی، شادی من نیز خواهد بود.
در این لحظات که شاید ساعات آخر زندگی من در این دنیای فانی باشد با اجازه چند سفارش به مستمعین این نوشتار دارم: ای عزیزان یقین داشته باشید که ما در موضع حق هستیم و پیروزی از آن ما خواهد بود هرچند که برای دست یابی به آن از موانع نفسانی و سدهای نظامی دشمنان باید گذشت، شما مطمئن باشید که اگر همگی مخلصانه و برای رضای خدا از پندهای امام امت پیروی کنید و به آن ها جامعه عمل بپوشانید بزودی به مدینه فاضله دست خواهید یافت و همیشه سربلند و پیروز زندگی را خواهید گذراند و بشریت را به مرور از این زندگی ددمنشانه و حیوانی (بلاتشبیه) نجات خواهید داد و در فردای قیامت در پیشگاه خالق روسفید خواهید بود، در صورتی که خدایی ناکرده این چنین عمل نکنید بدانید که به خسران دنیا و آخرت مبتلا خواهید شد و در حرکت بشریت به سوی نابودی سهیم خواهید بود.
اما سفارشاتم به خانواده معظم خودم این است که امام و انقلاب را رها نکرده و بعد از من زیاد بی تابی نکنید و بدانید که عمر انسان ها بسیار کم است و زندگی به سرعت می گذرد و طولی نخواهد کشید انشالله در قیامت همدیگر را ملاقات خواهیم کرد و در آن مکان شریف به لطف خداوند کریم برای همیشه زندگی خواهیم کرد.
دیگر اینکه مثل گذشته باشید در صورتیکه جسدم به دستتان رسید در بهشت زهرا دفنم کنید و بر روی سنگ آن که همسطح با زمین خواهد بود شعری که خوانندگان را به یاد خدا و معاد بیاندازد حک نمایید.
برای من از همه اطرافیانم حلالیت طلب نمائید. از این مسائل گذشته از مادر زحمتکشم که تمام توان خود را وقف فرزندانش کرده می خواهم که مرا حلال کند و به خاطر همه مسائلی که در دوران زندگی از من سرزده و موجب ناراحتی او شده و زحماتی که برای ما کشیده از خداوند برای او اجر تقاضا می کنم و همچنین از همه افراد خانواده، برادران و خواهرانم امید بخشش دارم و اگر تاکنون برادر خوبی برای آن ها نبوده ام و به وظایف برادری عمل نکرده ام از آن ها معذرت می خواهم.
و اما همسر و فرزند عزیزم محمود که می دانم برای آن ها سرپرست خوبی نبوده ام و به علت مشغله زیاد و ضرورت انقلاب نتوانستم کامل انجام وظیفه کنم و دین خود را نسبت به آن ها ادا نمایم معذرت می خواهم.
امیدوارم مرا عفو نموده و بعد از من زندگی را با تکیه به خدا و اسلام با خونسردی تمام بگذرانید در مقابل مشکلات و سختی ها از خود ضعف نشان نداده و بدانید که آقا امام زمان همیشه مواظب شما خواهد بود، اگر خداوند لطف دیگری در حق این حقیر کند در زمان ظهور حضرت با او خواهم آمد و شما و مادرم را در آغوش خواهم کشید و نهایت خدمت را برای شماها انجام خواهم داد.
همسرم، در تربیت فرزندمان نهایت کوشش را به جا آور و از او مسلمانی مصلح و راهگشا برای مسلمین ببار آور. طوری که وجودش برای مسلمین موجب افتخار و سربلندی و برای حضرت رسول موجب موهبات باشد.
همسرم، از طرف من از خانواده خود به خاطر همه زحماتی که به آن ها داده ام طلب بخشش کن.
دیگر عرضی نیست و این حقیر با کوله باری از گناه و علاقه زیادی به زندگی در کنار خانواده و حسرتی فراوان به جهت مطالعه نکردن کتبی که برای فراگیری آن همیشه در انتظار فرصت بوده ام و بتصویر کشیدن تابلوهائی که تاکنون در ذهن خود پرورده ام به سوی مقابله با دشمنان اسلام می روم و برای حفظ آن جان خود را هدیه می کنم که عزیزترین چیزهاست.
ارتفاع مشرف به شهر مندقی عراق، داخل سنگر دیده بانی آبان 62
عکس سه نفره شهید "احمد اسماعیلی" با آمریکایی مسلمان
آخرین لحظات قبل از شهادت
نوشتن آخرین یادداشت توسط شهید "احمد اسماعیلی"
انتهای پیام/