گروه سایر رسانههای دفاعپرس ـ محمد درودیان نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس؛ هرگونه بحث درباره «تجربه وقوع جنگ با عراق»، بجای محدود شدن آن در گذشته و تبدیل به خاطرات و مناقشات سیاسی، تاریخی، در نسبت با «جنگ آینده» قابل بهرهبرداری است و به این اعتبار بررسی آن ضرورت دارد. از نظر روششناختی بررسی تجربه جنگ در نسبت با جنگ آینده، در پاسخ به سه پرسش قابل بررسی میباشد: مسئله مورد بحث در نسبت گذشته با آینده، به چه معناست؟ با چه روشی باید برای واکاوی این مسئله اقدام کرد؟ چهارچوب و محورهای بحث کدام است؟ پاسخ به پرسشهای سه گانه در ادامه خواهد آمد.
۱- مسئله چیست؟
از نظر روش شناختی، این پرسش نیاز به بررسی دارد که مشخصههای حاکم بر ساختار و نظام فرهنگی، رسانهای، پژوهشی و آموزشی ما در نگرش به مسئله جنگ کدام است؟ چه نقش و تأثیری در تبیین گذشته و پاسخ به نیازهای آینده دارد؟ پاسخ به این پرسش از این جهت اهمیت دارد که رویکردها و روشهای کنونی را در جامعه و نیروهای مسلح، همچنین در نظام و ساختار فرهنگی، پژوهشی، آموزشی و حتی رسانهای روشن خواهد کرد. ارزیابی تجربه کنونی در مواجهه با تجربه جنگ با عراق، در سه گزاره کلی قابل صورتبندی میباشد:
۱- تجربه متفاوت و مناقشه آمیز ارتش و سپاه در زمان جنگ، که تا کنون درباره آن با رویکرد تاریخی، عملیاتی سخن گفته و یا کتاب نوشته میشود، هیچگونه نسبتی با نیازهای کنونی و آینده ندارد.
۲- رویکرد سیاسی، تبلیغاتی به تجربه جنگ که در زمان جنگ شکل گرفته و ادامه دارد، بیشتر در چهارچوب مفهوم دفاع مقدس و برای توجیه مشروعیت و ضرورت دفاع در برابر متجاوز است. بدون آنکه در تبیین گذشته و رفع ابهامات آن تأثیر داشته باشد.
۳- در سطوح سیاسی و دانشگاهی و در فضای عمومی، مدیریت تصمیم گیری سیاسی و فرماندهی نظامی جنگ، بدلیل جنگ طولانی و نتایج برخی عملیاتها، مورد پرسش قرار گرفته و پاسخ اقناع کننده به روش مستند و مستدل داده نمیشود.
با این توضیح، ارزیابی اولیه از ادبیات منتشرشده پیرامون نسبتِ تجربه جنگ گذشته با نیازهای جنگ آینده این است که؛ در مواجهه با تجربه جنگ با عراق، رویکرد و روش مناقشهآمیز و تبلیغاتی غلبه دارد و از نظر مفهومی- روشی هنوز با تبدیل تجربه به دانش و نظریه، برای تبیین گذشته و پاسخ به نیازهای آینده فاصله دارد. در مواردی هم که در این زمینه از طریق گفتگو با مسئولین و فرماندهان جنگ اقدام شده و نتیجه آن بصورت کتاب منتشر شده، مباحث هنوز از سطح بررسی و تحلیل رخدادها و توجیه عملکردها فراتر نرفته است؛ بنابراین هم اکنون پس از چهار دهه تلاش پژوهشی، پشتوانه مناسبی برای نظام آموزشی و پاسخ به نیازهای جنگ آینده فراهم نشده است.
۲- با کدام روش؟
با فرض اینکه روش، تابع تعریف مسئله است، این پرسش وجود دارد که؛ با چه روشی باید تجربه جنگ گذشته را بررسی و به نیازهای حال و آینده پاسخ داد؟ پاسخ به این پرسش نیاز به بررسی کاملتری دارد، ولی اجمالاً میتوان تأکید کرد؛ بررسی تجربه جنگ با عراق در حوزه راهبردی و عملیاتی، با روش تاریخی و نقلی، حتی اگر ارزش تاکتیکی و تاریخی داشته باشد، بدون پاسخ به نیازهای دفاعی و تهاجمی ما در برابر جنگ آینده، منجر به بهرهمندی از میراث تاریخی مردم این سرزمین نخواهد شد. زیرا از نظر روششناختی، استفاده از بررسیهای تاریخی- عملیاتی و فرهنگی، به دلیل محدودکردن تجربه جنگ به گذشته و سطح تاکتیکی- عملیاتی و تقلیل جنگ از امر استراتژیک به امر دفاعی و فرهنگی، پاسخگوی نیازهای آینده نیست؛ بنابراین حتی اگر مسئله ما تعریف و تعیین شود و مورد اجماع قرار بگیرد و فرماندهانِ نسل جنگ در ارتش و سپاه به این تجربه پایبند و ملتزم باشند، با روش کنونی نمیتوان به مسایل اساسی در جنگ آینده پاسخ داد.
گذار از بررسیهای مناقشه آمیز تاریخی- عملیاتیِ دوگانهای که از سوی ارتش و سپاه انجام میشود، برای پاسخ به نیازها در انجام مأموریت مشترک در نیروهای مسلح در برابر تهدیدات و جنگ آینده، از طریق «نقد و همدلی» قابل حصول است. در جلد اول کتاب «نقد و بررسی مسایل اساسی جنگ در آثار ارتش و سپاه»، بعنوان مقدمهای برای عبور از این مرحله، با شاخصگذاری مفاهیم اساسی جنگ، نظیر تهدید، بازدارندگی، دفاع و تعقیب دشمن، رویکرد و روشهای کنونی مورد بررسی قرار گرفت و در پایانِ جلد اول کتاب، «جنگ پژوهی» به جای «تاریخ پژوهی» پیشنهاد شد. هر چند میزان تأثیرگذاری و امکان باورپذیری و اهتمام به آن، همچنان محل پرسش است.
۳- مهمترین محورهای بحث کدام است؟
تجربه جنگ طولانی و گسترده با عراق، به اعتبار دامنه موضوعات، تنوع دارد و لذا در حوزهها و زمینههای مختلف قابل بهرهبرداری میباشد.
با فرض اینکه تا جنگی آغاز نشود، ادامه و پایان آن موضوعیت ندارد، به همین دلیل بررسی علت «وقوع جنگ» در مقایسه با هر بحث دیگری در حوزه تاریخی- راهبردی، مهمتر و تقدّم دارد، زیرا وقوع
جنگ در آینده تکرارپذیر است. چنانکه نیاز کنونی ما در برابر تهدیدات و جنگ احتمالی در آینده، با همین موضوع نسبت دارد. با این توضیح، میتوان از یک چهارچوب نظری برای بررسی مسئله وقوع جنگ، با استفاده از تجربه جنگ با عراق، براساس یک الگوی نظری از مفهوم بازدارندگی و مدیریت بحران، بر گزارههای زیر تاکید کرد:
الف) ظهور «تهدیدات» در هر مرحله، حاصل تضاد در منافع است که با تغییر در شرایط، نیاز به بازبینی و تغییر دارد. با وقوع انقلاب اسلامی و تغییر در ساختار سیاسی در ایران، تضاد منافع با عراق، در بستر اختلافات تاریخی تشدید شد و پس از تصرف سفارت امریکا، زمینه همسویی عراق با امریکا را فراهم کرد. با نظر به آینده، این پرسش نیاز به بررسی دارد که؛ چگونه میتوان با جلوگیری از انسجام و تشدید تهدیدات، از تبدیل تهدید به بحران جلوگیری کرد؟
ب) حدّ فاصل تهدید تا وقوع جنگ، مرحله «بحران» سیاسی و امنیتی است که با اقدامات عملی و اعلام مواضع رسانهای همراه میشود. استفاده از ظرفیتهای دیپلماتیک برای «کاهش تهدیدات» و استفاده از قدرت نظامی برای بازدارندگی، مانع از تشدید روند بحران و اجتناب ناپذیری جنگ خواهد شد. با نظر به این ملاحظه تاریخی و راهبردی، با نظر به تجربه گذشته و نیازهای آینده، این پرسش وجود دارد که؛ آیا در شرایط خاص کشور پس از پیروزی انقلاب، ادراک مناسبی از مخاطرات جنگ و استفاده از ظرفیتها برای جلوگیری از وقوع جنگ وجود داشت؟ در صورت ظهور شرایط مشابه راهبردی، چه باید کرد؟
ج) «مدیریت» بحران از طریق مذاکرات سیاسی و قدرت بازدارندگی میتواند مانع و یا تسهیل کننده جنگ باشد. در حالیکه پس از پیروزی انقلاب و در برابر عراق، به دلیل فروپاشی ساختار سیاسی و شکاف در درون آن و فروپاشی قدرت نظامی، ایران در مسیر جنگ قرار گرفت. این نتیجه گیری بیانگر منطق اجتناب ناپذیری جنگ است که مانع از بازبینی تجربه گذشته برای استفاده در حال و آینده میشود. با این توضیح و ضرورت مدیریت جنگ در آینده، چگونه میتوان با عبور از سیطره تفکر اجتناب ناپذیری جنگ، برای باور به امکان پذیری جلوگیری از وقوع جنگ اقدام کرد؟
د) در صورت وقوع جنگ، برخورداری از قدرت نظامی، میتواند دشمن را با شکست همراه کرده و به جنگ خاتمه دهد. با وجود آشکارشدن زمینههای جنگ از فروردین سال ۱۳۵۹، طبق اسناد و بررسیهای انجام شده، ناتوانی در ایجاد آمادگی دفاعی مانع از توقف ارتش عراق در نقطه صفر مرزی و موجب پیشروی در سرزمین ایران و طولانیشدن جنگ شد. در حالیکه شکست ارتش عراق در نقطه صفر مرزی موجب تسریع در پایان دادن به جنگ میشد. با نظر به آینده، این پرسش وجود دارد که؛ با استفاده از درسهای راهبردی در جنگ طولانی، چگونه میتوان در صورت وقوع جنگ برای پایان آن اقدام کرد؟ همچنین شاکله قدرت دفاعی- تهاجمی ج. ا. ایران چه تأثیری در ایجاد بازدارندگی در برابر جنگ دارد؟
منطق وقوع جنگ بر اشتباه تصمیم گیرندگان در محاسبه از شرایط و معادلات، با مبالغه درباره قدرت خودی و تحقیر دشمن استوار است. با این ملاحظه، باید در توصیف قدرت خودی و دشمن، صریح، دقیق و صادقانه سخن گفت تا برای مردم و تصمیمگیرندگان «اعتمادزا» و در برابر دشمن «قدرت ساز» و «تأثیرگذار» باشد. از این طریق قدرت اقدام، بر مبالغه در کلام تقدّم خواهد یافت.
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۹۱۱