گروه بینالملل دفاعپرس- سعید شهرابی فراهانی تحلیلگر مسائل بینالملل؛ سومین سالگرد ترور ناجوانمردانه حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و همرزمانشان در قتلگاه فرودگاه بغداد به دست تروریستهای آمریکایی، صهیونیست و سرشاخههای خائن به پایان رسید. به همین مناسبت و به منظور پاسداشت یاد شهدای مظلوم این حادثه تروریستی؛ نگاهی مختصر داریم به یکی از شاهکارهای فرماندهای که در عین اقتدار و ابهتی که در چشم دشمن داشت؛ به تأسی از مراد و مرشد همه پهلوانان و جوانمردان و آزادگان عالم؛ امیرالمومنین امام علی (صلوات الله علیه و آله) آغوش خود را از یتیمان شهدا دریغ نمیکرد، در هنگامه عافیت طلبیها با تیغ سخن به مصاف شبهات و یأس آفرینیها میشتافت و در زمان بلایا با حضور جهادی خود؛ تسلای دلهای دردمند مردم شهرها و روستاهای آسیبدیده بود. او که تا دیروز گرهگشای رهبر خود در مأموریتهای خطیر نظامی و امنیتی به شمار میرفت، حالا حاج قاسمی است که کودکان سرزمین ما، او را قهرمان خود میدانند، جوانان از او الگو میگیرند و عموم مردم با مرام و مسلک او عشقبازی میکنند و ما نیز حسرت جا ماندن از او و یارانش را، چون داغی سخت بر دل خویش تحمل میکنیم. یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً.
در سالهای ابتدایی اشغال عراق توسط آمریکا به بهانه مقابله با تسلیحات کشتار جمعی دیکتاتوری صدام؛ اصطلاحی مجعول پای خود را به ادبیات سیاسی-امنیتی غرب آسیا باز کرد. «هلال شیعی» عبارتی بود که ملک عبداله پادشاه اردن، آن را برای هشداردهی نسبت به افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه به کار برد و البته این مفهوم سازی جای خود را در بین رقبای منطقهای ایران باز نمود. هلال شیعی صرفاً به گسترش آرمان انقلابی یا تسلط جمعیت شیعه منطقه غرب بر آسیا بر مناطق نفت خیز اشاره نداشت؛ بلکه با تلفیق منابع قدرت، گسترهی اطلاق خود را به حوزه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک توسعه میداد. از این حیث؛ ماجرای «برخورد تمدنها» و دمکراتیزه کردن منطقه نیز برای اهل معانی امنیتی، قابلیت فهم و درک بیشتر و البته ذهنیت خاصی را پدید میآورد.
پس از اشغال افغانستان و عراق به وسیله جورج بوش پسر؛ اولین آزمون رودررویی با تهدید برساختهی «هلال شیعی» در تابستان ۲۰۰۶ و جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان و حزب الله رخ داد. هنگام پایان این جنگ، معادلات حاکی از یک حقیقت هولناک برای آمریکا، مرتجعین منطقه و به ویژه دولت جعلی اسرائیل بود: جریانی به نام مقاومت در برابر استکبار و صهیونیستها که نزدیک به دو دهه قبل متولد شده بود؛ حالا به نیرویی بالغ و سرزنده، اثرمند و فعال تبدیل گردیده که قادر به برقراری موازنه با مجهزترین و خشنترین ارتش منطقه شده است. به فاصله دو سال و از ۲۰۰۸ میلادی با درگیر شدن چندباره غزه با ارتش رژیم صهیونیستی؛ معادلات بازدارندگی به حوزه سرزمینهای فلسطین اشغالی و بیخ گوش اسرائیلیهای جنایتکار توسعه یافت.
همزمان در عراق اشغال شده نیز انشعاب مخوفی از القاعده با هدایت ابومصعب الزرقاوی اقدام به حملات تروریستی علیه اهداف خود در مناطق مختلفی نموده و با رویکرد تکفیری عملاً علیه شیعیان وارد جنگ شد. اگرچه مبارزه نمایشی و مصلحتی آمریکاییها علیه القاعده و گروه زرقاوی، در مقاطعی با تضعیف شاخه عراقی سازمان مزبور همراه بود، ولی بار اصلی مقابله با تهدیدات تکفیری بر دوش مقاومت عراق قرار گرفت. پس از طی شدن یک دوره فترت، با هجوم برقآسای داعش به شهرهای عراق و همچنین سربرآوردن معترضان مسلح در سوریه که با حمایت سرویسهای اطلاعاتی غربی-عبری-عربی؛ حتی تا نزدیکی دروازههای دمشق پیش تاختند؛ فصل جدیدی در صحنه امنیتی منطقه رقم خورد. سازماندهی مقاومت مردمی عراق با فتوای مرجعیت در شرایطی صورت پذیرفت که موجودیت نظام سیاسی عراق در معرض انهدام و حتی اقلیم کردستان در آستانه سقوط قرار گرفته بود.
امواج بحرانهای امنیتی یکی پس از دیگری در «هلال مجعول شیعی» رفت و آمد میکردند و در هم پیچیدگی و وخامت اوضاع باعث شد که حتی برخیها در تهران – تحت فشار تحریمهای فلج کننده، همچنان در برابر زیاده خواهی غرب به ویژه امریکا و خباثتهای صهیونیستها ایستادگی میکرد- شرایط موجود غیرممکن تلقی کرده و خواستار تغییر سیاستهای کلان منطقهای نظام شوند! در این میان؛ حاج قاسم سلیمانی، فرمانده هوشمند سپاه قدس با فراستی که برآمده از شناخت دقیق منطقه و لایههای اجتماعی آن بود؛ به خوبی درک میکرد که ایده مقاومت، پتانسیل ایجاد یک «جریان پویا» و یک «جبهه توانمند» را برای رهایی بخشی تمامی مردم منطقه از شر خباثتهای طراحی شده در اتاقهای فکر و عملیات سرویسهای موساد، MI۶ و سیا دارد.
جبهه مقاومت مبتنی بر محوریت آرمان فطری «حرّیت»، «نوع دوستی» و «ظلم ستیزی»؛ شیعیان و اهل تسنن و مسیحیها و ایزدیها و کردها و آذریها و افغانستانیها و پاکستانیها و بحرینیها و فلسطینیها و لبنانیها و سوریها را در یک شبکه منعطف و علیه دشمن مشترک مانند داعش و گروهکهای تکفیری که به دنبال خالص سازی و دیگرستیزی بودند سازماندهی و تقویت کرد. حالا دیگر کسی از هلال شیعی دم نمیزد مگر اینکه در پستوها خود را به موهومات و توهمات سنتی مشغول میکرد و لجوجانه چشم بر واقعیات میبست. ابتکار برآمده از تدبیر فرمانده میدان و حامی حکیم او؛ شاهکاری را خلق کرده بود که ایرانهراسی مرتجعین را که با کلیدواژه و کد «هلال شیعی» تئوری پردازی شده بود به شجره طیبهای به نام جبهه مقاومت مبدل کرد. شجرهای تناور و با طراوت که یادگار حاج قاسم و همرزمان اوست که در میان شدائد و بلاهای معرکههای کوچک و بزرگ؛ با خون دل آبیاری شده و حالا میراث ماندگاری است حفاظت از ثمرات آن به نسل حاضر سپرده شده است.
بدیهی است هر زمانی که جبهه مقاومت در میدان و بطور مستقیم بر خصم غلبه کرده؛ طراحی و نقشههای پشت صحنه میدان برای جبران شکست محور غربی-عبری-عربی تشدید شده است. در این راستا ابتدا تخریب چهره جبهه مقاومت، رزمندگان و فرماندهان آن در دستور کار قرار گرفته و هنگامی که تمامی تیرهای ترکش فتنه بدخواهان مردم منطقه در برابر ایثار و فداکاری رزمندگان میدان و عقبه مردمی آن به سنگ خورد؛ کارگردان فتنه تمام عیار دو دهه در منطقه غرب آسیا یعنی ایالات متحده آمریکا، از پشت پرده بیرون آمد و (به اعتراف اخیر ژنرال تامیرهایمن رئیس بخش اطلاعات ارتش رژیم اشغالگر قدس) با همکاری و برنامهریزی محور غربی-عبری- عربی اعم از دستگاههای اطلاعاتی رژیم تروریست صهیونیستی، انگستان، سعودی، امارات متحده عربی (که دستانشان تا مرفق به خون بیگناهانی مانند مردم یمن آلوده است) بقایای گروهکهای تکفیری، عوامل به جا مانده از حزب بعث عراق و همچنین معاندین ضدانقلاب مانند سازمان منافقین - در بامداد مورخ ۱۳ دیماه سال ۱۳۹۸؛ جمعی از فرزندان برومند ایران و عراق و در رأس آنان سرداران شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را در قتلگاه فرودگاه بغداد ارباً اربا نمود تا به خیال خام خود چراغ مقاومت را بشکند، نور آن را محو و ظلماتی از جنس زمامداری حکاّم وابسته عربی را حاکم کند. غافل از اینکه نوری که از جنس «آتش کوه طور» باشد خاموش شدنی نیست.
آنچه خواندید تحلیلی مختصر، شاید نارسا و در حد بضاعت قلم نگارنده بود، اما آنچه در پی میآید دلنوشتهای است که مرکّب آن از دودهی آتش دلهای خونینی است سوگوار مصیبت عظما و محزون فراق حاج قاسم، ابومهدی و شهدای همراه آنان است: نقل است که، چون بدکاران امت یهود، خون حضرت یحیی نبی (علی نبیّنا و آله و علیه صلوات الله) را بر زمین ریختند؛ آن خون همچنان میجوشید تا اینکه آمران و عاملان شهادت آن مظلوم دوران قصاص شدند؛ و در امت آخرین پیامبرنیز مظلومی است همانند جناب یحیی و حسین نام؛ که نابکاران خونش را در بیابانی نزدیک به دو نهر آب با کام عطشان بر زمین ریختند. سر مطهر پسر پیامبر را مانند یحیای مظلوم در تشت طلا به نزد فرزند شخصی بدکاره پیشکش کردند و آن رأس شریف را بر نیزه منزل به منزل گرداندند... و روزگار چرخید و گردید تا داغدیدگان حسین؛ به گرد هم جمع شدند تا مرام و اعتقاد او را به پا دارند و مستضعفین را به فرزند موعود حسین رهنمون باشند. بدکاران زمان عزم قتل ایشان کردند. شیداییان حسین به همو اقتدا کردند و پا پس نکشیدند تا خونشان زمین را آذین شد.
خون یحیی و خون حسین را منتقمی بوده و هست و حاشا که حسین – علیه السّلام – هواداران کویش را چو جان خویشتن ندارد! خون قاسم، ابومهدی و شهدای جبهه مقاومت نیز همچنان در جوشش خواهد بود تا آن زمان که با قصاص شدن اولیای شیطان و رسوایی خائنان به دست منتقمان؛ این خون آرام گیرد. قتلهی شهدای مظلوم، آن را دیر و دور میپندارند ولیکن ما آن را نزدیک میبینیم؛ زیرا این کلام حق است که: «انّا من المجرمین منتقمون»!
انتهای پیام/ 411