به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، صرف نظر از تحلیلهای متعددی که درباره فروپاشی رژیم صهیونیستی از درون، در نتیجه شکافهای سیاسی و ایدئولوژیک مطرح شده، وقایع و شاخصهای جدی و مرتبط به هم وجود دارد که نشاندهنده انقراض و نابودی حکومتهای یهودی در دورههای مختلف بوده است.
اما در مرحله فعلی مجموعهای از اطلاعات و شاخصها وجود دارد که ثبات حکومت صهیونیستی را تهدید و آن را وارد مرحله فروپاشی یا دست کم، حالتی از سردرگمی شدید - چه در سطح نهادهای تصمیمساز اسرائیل و - چه زندگی طبیعی صهیونیستها میکند.
هرچند که رژیم صهیونیستی از طریق مشارکت در ائتلافهای منطقهای و امضای توافقات سیاسی، نظامی و امنیتی با برخی کشورهای عربی در تلاش برای تقویت موقعیت ژئوپلیتیکی خود در سراسر منطقه و جهان است، اما واقعیت شرایط این رژیم در سطح داخلی، با اهداف و آرزوهای آن تطابق ندارد.
طی ماههای اخیر عرصه داخلی رژیم صهیونیستی شاهد افزایش چشمگیر میزان هشدارها درباره خطر سقوط اسرائیل و حرکت این رژیم به سمت چندپارگی و تجزیه بیشتر بوده که نه تنها موقعیت منطقهای و جهانی آن را تهدید میکند بلکه زنگ خطری برای آغاز جنگ داخلی است که همه چیز را میسوزاند و «سرزمین موعود» صهیونیستها را به جهنمی تبدیل میکند که راه رهایی از آن نیست.
گسترش ترس و اضطراب در میان صهیونیستها
طی سالهای گذشته، یکی از نقاط مشترک محافل سیاسی و نظامی و کارشناسان و شهرکنشینان صهیونیست این بوده که دیگر نمیتوان به قدرت اسرائیل در مقابله با هرگونه خطر یا چالشهای داخلی اعتماد کرد و آنها درباره آینده اسرائیلیها در فلسطین اشغالی هشدار میدهند و این وضعیت با به قدرت رسیدن راستافراطیها بدتر نیز شده است.
«ایهود باراک» نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی یکی از مقامات این رژیم بود که ترس خود را از فروپاشی پروژه صهیونیستی ابراز کرد. او اواسط ۲۰۲۲ مقالهای در روزنامه یدیعوت آحارانوت به چاپ رسانده و در آن نسبت به نابودی قریبالوقوع اسرائیل هشدار داده و تاکید کرد که هیچ حکومت یهودی بیش از ۸۰ سال دوام نیاورده است.
«نفتالی بنت» نخستوزیر سابق رژیم اشغالگر نیز همین ترس را از نابودی قریبالوقوع اسرائیل ابراز کرده و گفت که با نزدیک شدن به دهه هشتم از حکومت اسرائیل ما به یکی از سختترین لحظات نابودی آن رسیدهایم.
«یگال بن نون» نویسنده صهیونیست نیز به نوبه خود در این زمینه اعلام کرد، ترس و اضطراب در میان بسیاری از اسرائیلیها قابل مشاهده بوده و بیانگر ناامیدی آنهاست. بسیاری از اسرائیلیها نگران آینده خود هستند و برای گرفتن تابعیت خارجی درخواست دادهاند؛ زیرا آنها با صدای بلند فریاد میزنند که اسرائیل بعد از مدتی دیگر وجود نخواهد داشت و تاسیس این حکومت در وهله نخست یک ماجراجوییِ شکستخورده بود؛ بنابراین اسرائیلیها به دنبال فرار هستند و به بقیه نیز توصیه میکنند قبل از وقوع فاجعه، از فلسطین فرار کنند.
همه این اعترافها و بسیاری دیگر از اعترافات مقامات و کارشناسان صهیونیست، بیتردید نشان دهنده نگرانی زیاد صهیونیستها درباره فروپاشی اسرائیل است؛ البته نه صرفا به این دلیل که این رژیم گرفتار نفرین دهه هشتم خواهد شد، بلکه به علت وجود شکافهای عمیق داخلی که بزرگترین تهدید موجودیتی برای اسرائیل است.
فروپاشی ساختار صهیونیسم
شکافها و اختلافاتی که اخیرا میان صهیونیستها پدیدار شده مسئله تازهای نیست و این شکافها از زمان آغاز اشغالگری آنها در فلسطین اشغالی در ۷ دهه گذشته وجود داشت و ریشه آن به آغاز پروژه صهیونیسم در پایان قرن هجدهم برمیگردد؛ جایی که «ناثان برنباوم» نویسنده یهودی از اتریش برای نخستین بار اصطلاح جدیدی به نام «صهیونیسم» را به کار برد.
در آن زمان بسیاری معتقد بودند که این اصطلاح فقط یک کلمه خودسرانه بوده و معنایی ندارد، اما چند سال بعد یک یهودی اتریشی دیگر به نام «تئودور هرتزل» در خلال اولین کنفرانس صهیونیستی در سال ۱۸۹۷ این اصطلاح را به کار برد. حاضران در این کنفرانس درحال مقدمه چینی برای اجرای پروژه صهیونیسم بودند و از یهودیان سراسر جهان میخواستند که به فلسطین اشغالی مهاجرت کنند.
آن زمان لحظه آغازه پروژه شهرکسازی صهیونیستها بود که این پروژه با تاسیس حکومت جعلی یهودی در قلب یک منطقه عربی و اسلامی (فلسطین) تکمیل شد و رژیم جعلی صهیونیستی تبدیل به سرنیزه پروژه استعماری علیه کشورهای عربی و اسلامی شد. اما این دوره، مرحله آغاز درگیری داخلی بین «یهودیان مذهبی» و طرفداران جنبش صهیونیسم نیز بود؛ جایی که بسیاری از این یهودیان ایدئولوژی صهیونیستی را رد و با آن مبارزه کردند.
در این بین موسسان و حامیان جنبش صهیونیسم تلاش داشتند یهودیان مذهبی را قانع کنند که پروژه صهیونیستی ماهیت مذهبی دارد و زمین «اسرائیل» (فلسطین اشغالی) هدیهای از جانب خداوند است؛ اما این یهودیان تاکید کردند که فریب نمیخورند و از نظر آنها هر تلاشی برای ایجاد یک حکومت یهودی قبل از ظهور (ظهور مسیح) به معنای کفر و خیانت است.
این اختلاف در میان یهودیان که از زمان آغاز پروژه صهیونیستی رخ داد عامل اصلی درگیریهای مداوم بین یهودیان مذهبی و طرفداران صهیونیسم بود. بعد از مدتی این یهودیان مذهبی احزاب سیاسی تشکیل دادند و همگی صهیونیسم را نفی میکردند.
درحالی که اختلاف داخلی میان یهودیان مذهبی و صهیونیست همچنان ادامه داشت، «دیوید بن گوریون» اولین نخستوزیر رژیم اشغالگر اعلام کرد که صهیونیسم ماهیت مذهبی ندارد. «ماکس نورداو» صهیونیست مجارستانی نیز گفت که صهیونیسم یک جنبش سیاسی و نه مذهبی بوده و هیچ ارتباطی به تفکر مسیحیت ندارد و منتظر معجزه نیست بلکه میخواهد با تلاشهای خودش راه بازگشت را آماده کند. تئودور هرتزل نیز در خاطرات خود تاکید کرده بود که من در پروژه صهیونیسم تابع هیچ انگیزه مذهبی نیستم.
به قدرت رسیدن مذهبی - افراطیها
بعد از تاسیس رژیم جعلی اسرائیل در سال ۱۹۴۸ موضع سنتی یهودیان مذهبی درباره امتناع آنها از تاسیس حکومت یهودی قبل از ظهور مسیح به تدریج تغییر کرد. بر همین اساس جنبشهای مذهبی جدیدی در میان یهودیان شکل گرفت که اختلاف زیادی با جنبشهای قدیمی داشتند و این جنبشهای جدید به دنبال نفوذ در نهادها حکومتی و موسسات امنیتی و اطلاعاتی و ارتش بودند.
جنبشهای مذهبی - افراطی رژیم صهیونیستی از ابتدای دهه ۱۹۹۰ توانستند بر نهادهای حساس اسرائیل در سطوح مختلف مسلط شوند. اما در مرحله فعلی نیز روی کار آمدن یک کابینه راستافراطی موجب شده تا بار دیگر هشدارها درباره پیامدهای رویکرد این گروه بر سطوح مختلف زندگی اسرائیلیها مطرح شود. در حال حاضر ۲ نژادپرست افراطی به نامهای «ایتمار بن گویر» و «بزالل اسموتریچ» به مناصب حساس وزارتی دست یافتهاند.
محافل و کارشناسان اسرائیلی معتقدند که اسموتریچ و بن گویر به مرور درحال گسترش نفوذ خود در موسسات حساس هستند که این امر موجب تعمیق شکاف در جامعه اسرائیلی میشود. به ویژه اینکه راستافراطیهای اسرائیل به دنبال کسب چند فراکسیون یا وزارتخانه نیستند بلکه میخواهند همه نهادهای حکومتی را تصرف کنند.
سیطره راستافراطیها بر نهادهای تصمیمگیری
برای سیطره بر موسسات تصمیمساز رژیم صهیونیستی، راستافراطیها باید به طور مستقیم یا از طریق واسطهها، نهادهای اصلی را که در تصمیمگیری شرکت دارند کنترل کنند که این امر اصلا آسان نیست؛ زیرا فرآیند تصمیمگیریهای رژیم صهیونیستی تحت تاثیر عوامل داخلی و خارجی فراوان و توازنهایی است که منافع و دیدگاههای برخی طرفها رادر داخل و خارج از فلسطین اشغالی در نظر میگیرد، به ویژه تصمیماتی که مربوط به مسائل امنیت داخلی میشود.
هرچند که کابینه اسرائیل اولین طرف در تصمیمگیریهاست، اما نیروها و موسسات زیادی هستند که در این زمینه نقش دارند؛ به ویژه موسسات امنیتی و نظامی که در مواقع جنگ و بحرانها باید نقش خود را ایفا کنند. علاوه بر آن احزاب اسرائیلی تاثیر زیادی در تصمیمگیریها دارند و از نفوذ خود در کابینه و کنست برای وضع برخی قوانین که از منافع آنها محافظت میکند، سوء استفاده میکنند.
از آن گذشته مراکز تحقیقاتی رژیم صهیونیستی نقش محوری در جهتدهی افکار عمومی به سمت برخی مسائل مهم و سرنوشتساز دارند؛ به طوری که شهرکنشینان صهیونیست را وادار به تحت فشار قراردادن کابینه جهت اتخاذ تصمیماتی میکنند که عمدتا در خدمت احزابی است که پشت این مراکز قرار دارند.
نهادهای تصمیمگیری رژیم صهیونیستی
۱- کابینه: کابینه اسرائیل دارای بالاترین اختیارات در این رژیم است که به آن اجازه میدهد سیاستها و قوانین تنظیم کننده امور داخلی و خارجی را ترسیم کند. نخستوزیر قدرتمندترین مقام رژیم صهیونیستی محسوب میگردد و بعد از او سایر وزرا قدرت زیادی دارند و وزیر جنگ و وزیر خارجه و وزیر مالی از مهمترین مقامات این رژیم هستند.
علاوه بر آن کابینه رژیم اشغالگر دارای چندین کمیته مهم است که به طور موثر در اتخاذ تصمیمات حساس و حیاتی نقش دارند. مانند کمیته کابینه که معمولا توسط نخستوزیر اداره میشود. شورای امنیت داخلی وابسته به دفتر نخستوزیر و نیز کمیته نظامی از جمله مهمترین مراکز حساس رژیم صهیونیستی به شمار میروند که حلقه ارتباطی بین نخستوزیر و موسسه امنیتی اسرائیل بوده و اعضای آن در همه جلسات نخستوزیر با مقامات ارشد نظامی و امنیتی شرکت دارند.
۲- موسسه نظامی و اطلاعاتی: از بدو تاسیس رژیم جعلی صهیونیستی، موسسه نظامی و اطلاعاتی به نمایندگی از ارتش و سرویسهای اطلاعاتی از جایگاه ویژهای برخوردار بود که آن را از سایر نهادهای حکومتی متمایز میکرد. نحوه مدیریت این نهاد با موسسه سیاسی متفاوت است؛ زیرا افسران و فرماندهان در نهاد نظامی و اطلاعاتی به مدتی طولانی در مناصب خود باقی میمانند. حرفهای بودن و امکانات زیادی که در اختیار این نهاد قرار میگیرد توانایی برنامهریزی و اجرای سیاستها را به آن میدهد.
در اینجا باید توجه کنیم که موسسه نظامی رژیم صهیونیستی به بستر اصلی پرورش رهبران سیاسی این رژیم تبدیل شده که بالاترین مناصب سیاسی را به خودت اختصاص میدهند مانند «اسحاق رابین» و «ایهود باراک» و «آریل شارون» نخستوزیران سابق رژیم اشغالگر و ۱۰۰ ژنرال دیگر که به مناصب سیاسی رسیدهاند.
۳- مراکز مطالعاتی و پژوهشی: رژیم صهیونیستی دارای صدها مرکز تحقیقاتی و موسسات مطالعات استراتژیک وابسته به دانشگاهها و وزارتخانههای مختلف است که در فعالیتهای زیادی از جمله برگزاری سمینارها و کنفرانسهای مختلف انجام میشود. گزارشها و تحقیقات صادر شده از جانب این مراکز نقش زیادی در تصمیمگیریهای سیاسی و نظامی دارد.
مراکز مطالعاتی یکی از مهمترین بخشهای تصمیمگیری رژیم صهیونیستی محسوب میشوند و بارزترین آنها به این شکل هستند:
- مرکز تحقیقات امنیت داخلی
- موسسه هرتزلیا
- مرکز مطالعات راهبردی بگین سادات.
- نهاد موسوم به موسسه بینالمللی مبارزه با تروریسم
- موسسه سیاست خارجی و منطقهای اسرائیل
- موسسه هری ترومن
- نهاد موسوم به موسسه دموکراسی اسرائیل
- مرکز قدس برای امور عمومی
- موسسه نظارت بر رسانههای فلسطین
۴- احزاب اسرائیلی: مشخصه بارز احزاب سیاسی اسرائیل، فرقهگرایی و گرایشهای متفاوت میان آنهاست که سرمنشأ بروز اختلافات میگردد. جنگ قدرت میان احزاب مختلف همواره مهمترین عامل بحرانهای سیاسی رژیم صهیونیستی بوده و این امر در دوره اخیر انتخابات این رژیم که با قدرت گرفتن راستافراطیها همراه شد کاملا مشهود بود.
نتیجهگیری
تشدید اختلافات میان سکولارها و حامیان صهیونیسم با مذهبی - افراطیها که اکنون کنترل بسیاری از نهادهای حکومتی اسرائیل را بر عهده دارند و اعتراضات گستردهای که اخیرا علیه کابینه جدید این رژیم شکل گرفت بیانگر تعمیق شکاف میان اسرائیلیهاست که اثرات منفی زیادی بر سطح انسجام حکومت صهیونیستی و نهادهای آن دارد.
برای اثبات اینکه رژیم صهیونیستی مدت زیادی دوام نمیآورد ما تنها به محاسبات و تحلیلهای زیادی که درباره فروپاشی اسرائیل از درون ارائه شده، اکتفا نمیکنیم بلکه واقعیتهای میدانی و نقاط ضعفی که این رژیم از آن رنج میبرد، شاخصهای زیادی را درباره درستی نظریه فروپاشی از درون برای اسرائیل آشکار میکند که بارزترین آنها اختلافات و شکافهای داخلی هستند.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/ ۱۳۴