به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، نوشتار زیر که دومین قسمت از مجموعه گزارشهای «نجات کردستان از چنگال ضدانقلاب» است، ادامه روایت حضور سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» و شهید «مصطفی چمران» وزیر دفاع وقت در سردشت برای بررسی ابعاد حادثه تروریستی در این منطقه است.
بخش اول این گزارش، با عنوان «روایت شهید صیاد شیرازی از انقلابیگری به سبک شهید چمران» منتشر شده است که میتوانید آن را از اینجا مطالعه کنید.
این گزارش از کتاب «در کمین گل سرخ» انتخاب شده و روایتی از زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» است که محسن مؤمنی آن به رشته نگارش درآورده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.
ادامه این گزارش را میخوانید:
«.. صبح تیمسار «ولیالله فلاحی» فرمانده نیروی زمینی با چند نفر برای دیدن محل شهادت پاسداران به آنجا رفت، اما طولی نکشید که خبر رسید جیپ تیمسار هدف گلوله آر. پی. جی قرار گرفته است، اما او و همراهانش بهطور معجزهآسایی نجات یافتهاند.
بعد از ظهر آن روز سروان صیاد شیرازی با چند نفر در محوطه پادگان نشسته بود و درباره حادثهای که برای تیمسار فلاحی پیش آمده بود، صحبت میکردند. او حالا از ادامه مأموریتشان ناامید شده بود و از بیکار ماندن خودشان رنج میبرد. ناگهان دیدند که ستوان خلبان عابدی که عملاً نقش معاونی دکتر را داشت، با مرد کُردی به طرفشان میآید.
وی پرسید: برادران، کسی از شما آمادگی یک مأموریت را دارد؟
سروان پرسید: «مأموریت چه؟»
ستوان عابدی توضیح داد: «مخبرهای محلی گزارش دادهاند که انبار مهمات ضدانقلاب در یکی از روستاهای اطراف است؛ روستایی به نام «شیندرا». ما باید محل دقیق آن را شناسایی کنیم و از بین ببریم.»
بعد از آن به مرد همراهش اشاره کرد و گفت: «این مرد راهنمای ماست.»
سروان صیاد شیرازی و هفت نفر دیگر اعلام آمادگی کردند. وقتی که بالگرد از میدان صبحگاه برخاست، هیچ یک از رزمندگان همدیگر را به درستی نمیشناختند. سروان صیاد شیرازی جسته و گریخته اطلاعات کسب کرد که علاوه بر آن مرد کُرد، دو نفر از آنان پاسدار، یک نفر بسیجی و چهار نفر دیگر درجهدار ارتش هستند.
بالگرد در شیار نسبتاً وسیعی فرود آمد و پیش از آنکه به زمین برسد، ایستاد. ستوان عابدی گفت: «برادران، پایین بپرید و دنبال مأموریتتان بروید. من از بالا مراقبتان هستم.»
سروان چشم گرداند و در نزدیکشان آلونکی دید که جلوی آن پیرمرد و پیرزنی ایستاده بودند و آنها را تماشا میکردند. به سویشان رفت. سلام کرد، اما جواب آن را نشنید. کوشید آرامشان کند. گفت: «پدرجان، ما با شما کاری نداریم. اصلاً بهخاطر امنیت شما به اینجا آمدهایم.»
بعد پرسید: «شما میدانید دموکراتها مهماتشان را کجا مخفی کردهاند؟»
اما آنها لب از لب باز نکردند. سروان صیاد شیرازی دستش را به سوی پسرک هفت - هشت سالهای دراز کرد که خودش را به پیرزن چسبانده بود. ناگهان تیری از بغل گوشش گذشت و علی خودش را به زمین انداخت.
صیاد در مورد آن لحظه گفت: «تا این لحظه زندگی، این اولین گلولهای بود که آنطور از کنارم عبور کرده بود. بلافاصله متوجه شدم که در تله افتادهایم. ارتفاعات اطراف ما را احاطه کرده بودند و نقطهای که ما ایستاده بودیم، تقریباً قعر دره بود. اگرچه دره خیلی هم تنگ نبود، ولی کاملاً در محاصره بودیم. همان لحظه فکری به ذهنم رسید و به همراهان گفتم: باید در جهت مخالف صدای گلوله از یال مقابل بالا برویم. همگی به حالت دویدن حرکت کردیم تا اینکه بالای ارتفاع رسیدیم.»
باز صدای بالگرد در آسمان پیچید. لحظات بعد، دو فروند ۲۱۴ که توسط دو فروند کبرا پشتیبانی میشدند، در آسمان ظاهر شدند و در ۵۰۰ متری آنان روی یال مقابل به زمین نشستند.
دکتر چمران اولین کسی بود که در میان گرد و خاک به زمین پرید و به دنبال او نیروهای دیگر. هنوز بالگردها بلند نشده بودند که صدای رگباری در فضا پیچید. این آغاز یک درگیری سنگین بود که بیش از ۲۰ دقیقه طول کشید.
انتهای پیام/ 118