خاطره ای از مدافع حرم شهید "حجت الاسلام تمام زاده"

نصرت خدا "شیخ ابوهادی" را به سوریه رساند

شهید تمام زاده تعریف می کرد: ما رفتنمان به جبهه های مقاومت سوریه اینطور شد که با سلام و صلوات از کشور رفتیم و به اسم یکی از مجاهدین دیگر سوار هواپیما شدیم ، عکسی هم که روی کارت بود اصلا شبیه من نبوداینجا متوسل به اهل بیت (علیهم السلام) شدم.
کد خبر: ۵۷۳۴۴
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۹ - 09November 2015

نصرت خدا

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "حجت الاسلام علی تمام زاده" با نام جهادی "شیخ ابوهادی" از مدافعان حرم حضرت زینب(س) است که روز جمعه در جریان عملیات محرم به دست نیروهای تکفیری وهابی به شهادت رسید.

شهید "تمام زاده" با ایجاد وبلاگ "مدافعون"  خاطرات شهدای مدافعان حرم را در این وبلاگ منتشر می کرد. حجت الاسلام تمام زاده دومین شهید روحانی مدافع حرم بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم آل الله عازم سوریه شد.

"شیخ ابوهادی" در صحبت هایی از اهمیت کار فرهنگی در ایران سخن می گوید: من که خط مقدم سوریه بودم یک نگاهم به فعالیت های بچه ها در آنجا و یک نگاهم به ایران بود با خودم می گفتم این مجموعه هایی که کار فرهنگی و تبلیغی می کنند بخصوص گروه هایی که روحیه انقلابی دارند و کارهای اول انقلابی انجام می دهند همان روحیه را حفظ کرده اند. آن هم در دنیایی که همه به دنبال زرق و برق زندگی شان هستند و این حرف ها را رها کرده اند، حالا یک عده جمع شده اند و خالطانه می خواهند آرمان های حضرت امام(ره) را زنده نگه دارند.

یک نگاهم به سوریه بود و درباره ایران می گفتم که اگر این عقبه نباشد رزمنده ها نمی توانند کارشان را به خوبی انجام دهند و صد در صد می بُرند، اصلا همین جمع ها هستند که شهید سازند، بچه هایی که در ایران کار می کنند چون نیت دارند که بین رزمنده ها باشند و می خواهند کمک بکنند اولا ثواب جهاد برایشان نوشته می شود و ثانیا اصل همین جاست، عقبه اینجاست، مرکز اینجاست؛ اگر در ایران پرچم پایین بیاید در سوریه بچه ها نمی توانند کاری انجام دهند. اگر ایران به هر دلیلی ضعیف شود در کل دنیا اسلام ضعیف خواهد شدف پس این جمع ها باید حفظ شود.

شهید "حجت الاسلام علی تمام زاده" در جای دیگری درباره حضورش در سوریه روایت می کند: ما رفتنمان به جبهه های مقاومت سوریه اینطور شد که با سلام و صلوات از کشور رفتیم و به اسم یکی از مجاهدین دیگر سوار هواپیما شدیم ، عکسی هم که روی کارت بود اصلا شبیه من نبود ، متوسل به اهل بیت (علیهم السلام) شدم، واقعا نصرت بود ، چیزی که من دیدم نصرت بود چون چند گیت را رد کردم ولی دیدم ماموران متوجه نشدند، از گیت اول که خواستم رد شوم مامور که عکس را دید، گفت: این عکس تو نیست ؟ گفتم: آره ، توی ذهنم گفتم خدایا دروغ بگم؟! گفتم:نه!راستش را گفتم. مامور خیال کرد که عکس اشتباه خورده گفت برو به مسئولمان بگو من هم رفتم فقط با مسئول خداحافظی کردم. گیت دوم هم که اصلا نگاه نکردند، کارت همه را دیدند کارت من را ندیدند بالاخره رد شدم و رفتم.

انتهای پیام/

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار