به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرمان،«حسین نادری» در بیست و پنجمین روز از بهار سال ۱۳۴۷ در سیرجان متولد شد. شهید نادری با وجود سن کمی که داشت در ۱۸ سالگی به سمت فرمانده گردان ۴۱۶ عاشورا لشکر ۴۱ ثارالله رسید. جوانترین فرمانده گردان نیروی زمینی سپاه بود. وی در دوم مرداد 1367 در بیتالمقدس هفت به شهادت رسید.
متن وصیتنامه شهید به شرح ذیل است:
سپاس و ستایش محضر بارگاه باعظمت ایزد منان و خدای قهار. او که نامش کلید تمام مشکلات و ذکرش آرام بخش قلبهای متشنج انسانها میباشد و سپاس و درود بر پیامبران از آدم تا خاتمالنبیین کامل کننده دین حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام او که مشعل دار هدایت و نبوت و چراغ راه گمشدگان گیتی بوده و هست.
سلام و درود بر علی (ع) امیرمومنان پیشوای شیعیان و امامان بعد از آن و سلام و درود بر امام زمان (عج) منجی عالم بشریت و نجات دهنده ستمدیدگان گیتی و درود و سلام بر امام کبیرمان نجات دهنده ایرانیان در بند و مظلوم و درود و سلام بر شهیدانی که با نثار جان خود خون خویش را اهدا کردند تا که این نهضت پایدار ماند و سلام بر پدر و مادر این غیورمردان که جوانان خود را با عشقی وصفناپذیر به قتلگاه فرستادند و درود بر شما ملت حزب الله مردم همیشه در صحنه و با ایمان.
سلام بر شما ای پدر و مادر بزرگوار و گرامیم و بر شما ای مادر مهربانم ای که برای بزرگ کردن من از جان خود مایه گذاشتی.
سلام بر شما برادرانم قاسم – عباس – حمید و خواهر محبوبم مریم.
پدر جان ای که برای بزرگ کردن من سختیها و مشقتهای فراوان کشیدی شما که در شبهای سرد زمستان مرا به طبیب میرساندی.
پدر مهربانم نمیتوانم از زحمات شما که برای من کشیدی چیزی بر زبان آورم و آن را بر روی کاغذ نویسم چه گویم که هر چه گویم در وصف شما کم گفتهام.
و ای مادر جان عاجز از آنم که زحمات طاقت فرسای شما را بازگو کنم چه شبهای که تا صبح بر بالینم نشستی و چه سالهایی که با رنج فراوان گذراندی تا مرا بزرگ و حال که خود را در این موقعیت میبینم واقعا قدر شما را میدانم و ممکن است شما مایل نبودید که من به جبهه روم که البته به شما حق میدهم چون که حب مادری جلوی وظیفهای را که در برابر خدا و در قبال خون شهدا دارید میگیرد ولی مادر جان این راهی که من انتخاب کردم حق بوده و هست و ای برادر بزرگم ای مایه افتخارم و ای تاج سرم ای که در گرفتاریها میتوانستم به داشتن شما افتخار کنم و شما را مشکلگشای کار دانم و بدانم که همواره پشت و پناهی خواهم داشت و ای عباس جان برادر کوچکم ای عزیز من و ای زحمت کش خستگی ناپذیر و ای مریم خواهر مهربانم و حمید جان برادر کوچک و شیرین زبانم از شما به خاطر تمامی زحمات و مشقاتی که در طول زندگی برای من کشیدهاید تشکر کنم پدر جان انسان از خاک است و باید بر خاک برود و روزی میآید و روز دیگری می رود حیات جاودانی مخصوص ذات خدایی است و مرگ برای همگان حق است ولی مرگ نیز زشت و زیبا دارد هم انسان میتواند در بستر بمیرد و هم میتواند در میدان رزم هم میتواند کفن سفید پارچهای را برای خود برگزیند و هم میتواند جامه سرخ خونی و لباس سربازی آقا و مولا مهدی (عج) را حال اگر این را جلوی شما بگذارند کدام را انتخاب میکنید؟
به هر حال هرکس توانی دارد یکی قدرت رزم و دیگری قدرت صبر.
پدر جان اگر شهادت نصیبم شد صبر را که شیوه مردان است در پیش گیر و استقامت کن تا مقرب درگاه خدا گردی در آخر از شما امید عفو و بخشش دارم.
و اما ای مادر در این لحظه آرزو میکنم که ای کاش قلم میشکست و زبانم بند میآمد و این چند خط الکی را نمینوشتم ولی بهر حال چون که نیاز بود از زحمات و رنجهای شما تشکر کنم.
اکنون در مقابل شما شرمنده و خجل و سرافکنده نمیتوانم احساساتم را بیان کنم چرا که هر چه از عظمت مادری بگویم کم گفتهام و حال آن که من پسر خوبی نبودم که اکنون بتوانم قدردانی کنم.
خلاصه شما مادر هستید و بزرگوار و رئوف و مهربان پس از تمامی خطاها و لغزشهایی که در طول حیاتم داشتهام و احیانا خدای ناکرده باعث ناراحتی شما شدهام پوزش میطلبم و از شما امید عفو و بخشش دارم و تقاضایی که از شما دارم این است که در ماتم از دست دادن من صبر را الگوی خود قرار دهید که چرا زینب (س) صابرترین صابران بود و اگر خواستی گریه کنی بر مظلومیت اباعبدالله گریه کن برای کودکان سیدالشهدا گریه کن در آخر از شما امید عفو و بخشش دارم. و اما شما ای برادر بزرگوار شما نیز به بزرگواری خودتان مرا ببخشید و در امر رسالت عظیم خود کوشا باشد تا در جوار حق تعالی سربلند باشید.
ببخشید که نمی توانم بیشتر بنویسم چرا که در شب آغاز عملیات این وصیت نامه را می نویسم.
و اما شما برادران و خواهرم عباس جان حمید جان مریم ای خواهر عزیزم. اول تو ای عباس جان تو از حمید و مریم بزرگتر هستی و باید بیشتر به پدر کمک کنی گرچه من آدم خوبی و پسر شایستهای برای پدر و مادر نبودم ولی خوب آدم نباید الگوی خود را بدان و خطاکاران قرار دهد تو حق فرزندی را برای پدر و مادر درست و آنطور که شایسته است انجام بده تا انشاءالله خداوند از تو راضی باشد.
انشاءالله و اگر در طول زندگی من به تو بدی کردم حتما ببخش ای مریم حجابت را حفظ کن درست را بخوان و فرزند خوبی برای پدر و یاری برای مادر باشی و شما ای پدر و مادر حمید را جوانی برومند و سربازی سربلند برای آقا مهدی (عج) تربیت کنید باشد که خداوند از دست شما راضی و خشنود گردد و اما وصیتی که با اقوام و خویشاوندان و آشنایان دارم سعی کنید همواره به خاطر خدا گام بردارید و به خاطر خدا کار کنید و همیشه با مردم با خوشی و مهربانی برخورد کنید تا انشاءالله خداوند نیز شما را مورد عفو و بخشش خود قرار دهد و از همه شما امید عفو و بخشش دارم.
در آخر اگر جنازهام را آوردند و اگر امکان داشت در کنار قبر شهید «محمدرضا اسفندیار پور» قرار دهید تا شاید خدا به آبروی این شهید مرا در جوار خود قرار دهد و از تمامی دوستان و آشنایان هر کس دینی به گردن من دارد ببخشد و اگر به کسی بدهکاری دارم که حتما دارم بعد از من به خانواده مراجعه کند و مسئله آن را حل کند و مرا ببخشند و ای همسنگران و همرزمان اگر و انشاءالله که حتما به قبر اباعبدالله خواهد رسید که انشاءالله میرسید ما که لیاقت حضور در صحن اباعبدالله را نداشتیم لااقل یک عکس را همراه خود ببرید و نام مرا نیز در آنجا قرائت کنید.
والسلام علی من التبع الهدی