دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

اقدام معصومانه شهید نوجوان برای اعزام به جبهه/ افشای راز قرآنی شهید «حسین‌زاده» پس از شهادتش

مادر شهید حسین‌زاده در دیدار با جمعی از اعضای جامعه قرآنی کشور به بیان خاطراتی از فرزند شهیدش پرداخت.
کد خبر: ۵۷۵۸۰۴
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۰:۱۰ - 28February 2023

رسیدن خبر بازگشت پیکر شهید با دادن قنداقه علی اصغربه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سیده فاطمه سادات کیایی؛ جمعی از اعضای جامعه قرآنی، به نیابت از قاریان، حافظان و فعالان قرآنی به همراه نمایندگانی از مجموعه قرآنی سپاه محمد رسول الله (ص) و ناحیه شهید رجایی به دیدار خانواده شهید قرآنی حسین محمدحسین‌زاده رفتند.

رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج ضمن تبریک ماه شعبانی و همزمانی اعیاد این ماه و بیست و پنجمین دیدار با خانواده شهید اظهار داشت: کمیته‌ای برای شناسایی شهدای قرآنی ترتیب داده شده که یکی از فعالیت‌های این کمیته دیدار هفتگی با خانواده شهدا قرآنی و ساخت مستند‌هایی از این خانواده‌ها است.

مادر درباره فرزند شهیدش گفت: حسین شب ۱۸ ماه رمضان به دنیا آمد، از همه لحاظ آدم خاصی بود، از شش سالگی‌اش یک عکسی داریم که در حال نماز خواندن است، از آن سن نماز می‌خواند گاهی برادرش شوخی می‌کرد و میگفت آخر تو بچه چه کار می‌کنی.

مادر شهید با اشاره به حضور فرزندانش در جبهه گفت: رفت برای ثبت نام، اما چون سنش کم بود و جثه ریزی هم داشت ثبت نامش نکردند برای همین شناسنامه‌اش را دستکاری کرد. برادر سومش آن زمان رفته بود لبنان، کفش او را پیدا کرد و داخلش شن ریخت و پوشید که برود ثبت نام، با این کار می‌خواست قدش بلندتر شود.

وی درباره رضایتش از حضور فرزندان در جبهه بیان داشت: من از اول رضایت داشتم، هر کدام که خواستند جبهه بروند من رضایت دادم، پدرش کمی سخت می‌گرفت، نه اینکه راضی نباشد، اتفاقا مرد انقلابی‌ای بود، اما می‌گفت همه باهم نروید یکدفعه خانه را خالی نکنید، به حسین هم‌می‌گفت تو هنوز بچه‌ای. من، اما راضی بودم، می‌دانستم بچه‌ها جای خوبی می‌روند.

مادر شهید ادامه داد: چندباری زخمی شد، اما از هنرزمانش خواسته بود به ما نگویند، یکبار در همان دوکوهه ماند تا زخمش خوب شد و دوباره رفت جبهه.

وی افزود: آخرین باری که رفت جبهه قرار بود بماند تهران و دیپلمش را بگیرد، اما یکباره گفت باید بروم، پدرش شب که به خانه آمد گفت می‌خواهم بروم جبهه، پدرش گفت تو بمان این بار من می‌روم، اما قبول نکرد. همان زمان عملیات بدر در هورالعظیم انجام شد و حسین بعد از شرکت در عملیات دیگر نیامد، پیکرش ۱۷ سال مفقودالاثر ماند. ما فکر می‌کردیم شهید نشده و اسیر است، پدرش خیلی چشم انتظار بود تا اینکه پیکرش بازگشت، یک سال بعد از بازگشت حسین پدرشان به رحمت خدا رفت.

مادر شهید درباره فعالیت‌های قرآنی فرزندش تصریح کرد: ما بعد از شهادتش متوجه شدیم قاری است، خب از بچه‌های فعال مسجد خزانه بود، فقط گاهی میدیدم غلط‌های قرآنی خواهر برادرهایش را می‌گیرد. نمی‌گذاشت بفهمیم قرآن کار می‌کند، اما یادم هست قرآن خواندنش جور خاصی بود با اینکه سنی هم نداشت. یکسره در مسجد جامع فاطمه زهرا (س) بود، از مدرسه که می‌امد خانه یک موتور داشت با آن میرفت بیرون، یکبار دیدم با بدون کاپشن برگشته، میفهمیدم بین راه آن را به فقیر داده، از این کار‌ها هم می‌کرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها