گروه سایر رسانههای دفاعپرس - «بهنام وکیلی» پژوهشگر مسائل بینالملل؛ منطقه پرتنش خاورمیانه که منطق رقابت قدرتهای منطقهای در آن از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است، شاهد ظهور رویدادی دیپلماتیک است. ایران و عربستان با میانجگری چین پس از سالها خصومت توافق کردند تا روابط خود را از سر بگیرند. بر اساس بیانیهای که بر «احترام به حاکمیت کشورها و عدم مداخله در امور داخلی» تاکید شده، تهران و ریاض برای احیاء روابط دیپلماتیک و بازگشایی سفارتخانهها طی دو ماه آینده توافق کردند. این رویداد دیپلماتیک برای خاورمیانه حائز اهمیت است. چرا که بخشی از تحولات داخلی و بیرونی این پهنه جغرافیایی متاثر از روابط پرتنش ایران و عربستان طی سالهای گذشته بوده است.
تحلیل و ارزیابی این موضوع از زوایای مختلفی امکان پذیر است و عوامل موثر متنوعی به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر این واقعه تاثیر گذار هستند. این نوشتار برای اجتناب از صورت بندی همه جوانب و کلی نگری، قصد دارد با هدف چرایی موافقت ریاض برای از سرگیری روابط با تهران به این پرسش پاسخ دهد که آیا راهبرد خاورمیانهای آمریکا به عنوان یک متغیر علی در روند تصمیم عربستان در قبال از سرگیری روابط با تهران دارای اهمیت است؟ استدلال اصلی این نوشتار بر این گزاره بنا میشود که راهبرد موازنه فراکرانهای ایالات متحده آمریکا که طی یک دهه گذشته در دستور کار رهبران کاخ سفید قرار گرفته، رهبران ریاض را متقاعد کرده اتکا به این کشور دیگر از استحکام قابل قبولی برخوردار نیست و باید رویکردی سازندهای را در جهت کاهش تنش با جدیترین رقیب منطقه اتخاذ کند.
ایالات متحده طی یک دهه گذشته اقداماتی را انجام داده که انتظارات رفتارهای این کشور را در بین بازیگران منطقه تضعیف کرده است. به عبارتی واشنگتن از سیاست خارجی آشکار که به زعم خود نقشی اساسی در حفظ نظم منطقهای داشت، فاصله گرفته است. رویکرد کاخ سفید منجر به عدم اطمینان متحدان منطقهای شده و این عدم اطمینان باعث شده تا بازیگران در خاورمیانه تدابیر نوینی را در جهت مسئولیتهای امنیتی اتخاذ کنند.
اما الگوی رفتاری آمریکا و کاهش نقش این کشور در منطقه خاورمیانه مبتنی بر چه راهبردی است؟ طی سالهای اخیر، اندیشمندان و صاحب نظران زیادی بر این نکته توافق داشته اند که رفتار خاورمیانهای آمریکا متاثر از راهبرد موازنه فراکرانه است. موازنه فراکرانهای که مورد استقبال اوباما قرار گرفت، توسط دولت ترامپ پیگیری و با ورود جو بایدن به کاخ سفید به صورت اجتناب ناپذیری دنبال شد، از سوی نظریه پردازان آمریکایی در اواخر قرن بیستم در پاسخ به تغییرات پیش آمده در محیط بین الملل به خصوص افول هژمونی ایالات متحده آمریکا و گذار جهان به یک سیستم چند قطبی پیشنهاد شد.
مطابق این دیدگاه، استفاده از رویکرد هژمونیک در جهت حفظ نظم برای ایالات متحده بسیار خطرناک، پیچیده و پرهزینه خواهد بود و احتمال دارد اتحادهای را علیه ایالات متحده ایجاد کند. به طور کلی منطق حاکم بر این استراتژی به رسمیت شناختن شکست هژمونی است که میتواند به کاهش تعهدات مستقیم و هژمونیک مابانه منجر شود.
نشانههای از این راهبرد را میتوان در رویکرد ایالات متحده در قبال افغانستان مشاهده کرد. خروج یکباره نیروهای نظامی آمریکا از خاک افغانستان را میتوان در چارچوب راهبرد موازنه فراکرانهای و کاهش تعهدات این کشور در قبال تحولات خاورمیانه تعبیر کرد. چنین اقدامی عدم اطمینان سایر متحدین این کشور را در منطقه خاورمیانه تقویت کرده است. این موضوع برای ریاض از حساسیتهای بیشتری برخوردار بود. چرا که حمایتهای تسلیحاتی آمریکا نتوانسته نیازهای این کشور را در مسائل امنیتی بر طرف کند. به عنوان مثال، حملاتی که به تاسیسات نفتی عربستان صورت گرفت، آسیب پذیری ریاض را آشکار ساخت و پرده از این واقعیت برداشت که خرید سخت افزارهای نظامی گران قیمت و پرزرق و برق تضمینی مناسبی برای حفاظت از زیرساختها و ارتقای توان دفاعی و نظامی نیست.
علاوه بر کاهش نقش ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و عدم دستیابی به نتایجی مطلوب از حمایت تسلیحاتی این کشور برای ریاض، جنگ اوکراین و تمرکز ویژه ایالات متحده و غرب بر این جنگ، رهبران ریاض را متقاعدتر کرده است که باید استقلال عمل بیشتر و روابط سازنده تری با رقبای منطقهای خود ایجاد کند. چشم اندازی روشنی از پایان جنگ وجود ندارد و متحدین سنتی آمریکا میدانند که امنیت بین المللی دستخوش تحولات جدیدی است. رهبران عربستان برای اینکه از خود محافظت کنند، نیاز به نوسنجی ترتیبات امنیتی خود دارند. یکی از مختصات این نوسنجی، گنجاندن ایران به عنوان بخشی از این ترتیبات امنیتی است. مطمئنا رهبران ریاض دریافته اند که تداوم رویکرد قبلی در جهت منافع منطقهای آنها نیست و اتکا به رویکرد ایالات متحده در قبال ایران نتیجه مطلوب آنها را رقم نخواهد زد. ایران مقاومت زیادی را در برابر تحریمهای حداکثری غرب دارد و به موازات توانسته تا علاوه بر نفوذ منطقه ای، توان نظامی خود را به صورت چشم گیری گسترش دهد. از این رو طبیعی است که کشورهای حوزه خلیج فارس سیاست مستقلی را در قبال ایران اتخاذ کنند. به عبارتی پیمودن مسیر قبلی میتواند آنها را به سمت درگیر و افزایش تنش با ایران سوق دهد و این به زیان عربستان و منافع این کشور خواهد بود.
علاوه بر این ها، یک شکاف جدی میان عربستان و آمریکا در قبال ایران وجود دارد. با ورود جو بایدن به کاخ سفید، بن سلمان امیدوار بود که رئیس جمهوری جدید آمریکا بتواند یک ابتکار دیپلماتیک جمعی را ارائه کند. اما این انتظار برای رهبران ریاض برآورده نشد. شاید رویکرد هر دو کشور در کلیات همسو باشد، اما در جزئیات چنین نیست. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نسبت به تحرکات ایران در قلمرو خود نگرانند. اما میتوانند نسبت به سیاستهای ایران در خارج از حیات خلوت خود بی تفاوت باشند. این موضوع برای واشنگتن قابل قبول نیست. از این رو، قابل پیش بینی بود که عربستان گزینه گفتگو با ایران را راه حل مناسبی بداند که به طور جدی در رویکرد ایالات متحده غایب است. با این تفاسیر به نظر میرسد از سرگیری روابط دیپلماتیک، نقطه عطفی در روابط دو کشور است و اثرات محسوسی را بر مسائل مورد مناقشه در یمن، عراق و سوریه بر جای خواهد گذاشت.
منبع: دیپلماسی ایرانی
انتهای پیام/ ۱۳۴