روزه‌داری امدادگران دفاع مقدس در گرمای جنوب

یکی از امدادگران زن دوران دفاع مقدس روایتی از روزه‌داری در رمضان‌های آن دوران را تعریف کرده است.
کد خبر: ۵۸۰۶۴۲
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۰:۱۵ - 30March 2023

روزه داری امدادگران دفاع مقدس در گرمای جنوببه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «فاطمه جوشی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای از روزه داری امدادگران در ایام جنگ خاطراتی را روایت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

بیشتر اوقات نه سحری داشتیم نه افطار، مخصوصاً اوایل جنگ که غذایمان یک لیوان سوپ بود با یک کف دست نان، ولی بچه‌ها با وجودی که شرایط کاری‌شان سخت بود، انگار به همان یک لیوان سوپ هم قانع بودند. روز‌هایی که بچه‌ها روزه می‌گرفتند، غروب‌های دلگیری داشت. ما تمام مدت معمولا دور هم بودیم، غیر از غروب روز‌هایی که روزه گرفته بودیم و می‌خواستیم افطار کنیم. وقت افطار که می‌شد برعکس همیشه که دور همدیگر بودیم، هر کس یک گوشه می‌نشست. حتی سفره نداشتیم که پهن کنیم. اگر ۱۰ نفر روزه بودیم چهار لیوان سوپ بیمارستان را داشتیم و مقدار خیلی کمی نان. شرایط طوری بود که همه می‌خواستند نفر بعدی بخورد. هیچ‌کس حرص خودش را نمی‌زد که حالا من روزه بودم حالم بد است و بخورم. آب خنک هم نبود. در آن گرمای آبادان بچه‌ها شاید دوازده، سیزده ساعت تشنه بودند.

بعضی از بچه‌ها که شب‌کار بودند و تا صبح کار کرده بودند، با وجود خستگی باز هم روزه می‌گرفتند. به‌هرحال می‌طلبید که یک آب خنک یا یک غذای گرم باشد که با آن افطار کنند، ولی نبود. ناخودآگاه بچه‌ها حال و هوایشان عوض می‌شد و به یک فضای دیگر می‌رفتند. همه که گریه می‌کردند و خالی می‌شدند، شروع می‌کردند به صحبت کردن. معلوم بود که دلشان کجا رفته است. هر کسی چیزی می‌گفت، یکی می‌گفت: «موقعی که روزه می‌گرفتم مامانم فرنی درست می‌کرد. این قدر هوامو داشت.» یکی دیگر می‌گفت: «مامانم می‌گفت بخور ضعیف نَشی.» مشخص بود که هرکس رفته به فضای قبل از جنگ. خود من هم از این حالت‌ها سراغم می‌آمد. همیشه مادرم خدا بیامرز برایم حلوا درست می‌کرد. توی سفره‌های افطاریمان همیشه یک نوع کلوچه خاص بود. گاهی اوقات عجیب هوای آن کلوچه‌ها را می‌کردم.

شرایط در اوایل جنگ این‌طور بود، ولی آشپزخانه که راه افتاد با سپاه هماهنگ کردیم و غذا می‌آوردند. روز‌های اول شرایط خیلی سخت بود. هنوز گاهی اوقات که با بچه‌ها ماه رمضان دور هم می‌نشینیم، همه بچه‌ها می‌گویند: «حاضریم تمام زندگی‌مونو بدیم و یه لحظه برگردیم به اون زمان، یه لحظه از اون لحظه‌ها تکرار بشه.» با اینکه الآن انواع و اقسام غذا‌ها و میوه‌ها هست، ولی دیگر احساس می‌کنم صداقت و درستی و گذشت آن زمان نیست؛ این حرف همه بچه‌هاست هیچ‌وقت ماه رمضان‌های زمان جنگ از خاطرمان نمی‌رود.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار