به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، کتاب «به دلم برات شده» از مجموعه مجاوران خورشید روایت داستانی از زندگی شهید «علیاصغر حسینپور» طلبه و دانشجوی دانشگاه علوم اسلامی رضوی است که به قلم «طیبه مزینانی» به رشته تحریر در آمده است.
«علیاصغر حسینپور ازغدی» ششم تیر ۱۳۴۴ در مشهد مقدس چشم به جهان گشود، خدمت شبانه روزیاش در آستان مقدس حضرت رضا (ع) چنان پر ثمر بود که تولیت آستان قدس بر ماندنش در این نهاد اصرار داشت اما عطش جهاد در راه خدا، او را با شور و عشقی بیوحد به جبهههای حق علیه باطل، گسیل کرد. شاید دیرتر از برادر و دوستانش پا به میدان نبرد گذاشت اما چنان خالص شده بود که زودتر از خیلیهایشان، در ۲۷ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه به دیدار حق نائل آمد.
کتاب «به دلم برات شده» توسط انتشارات آستان قدس رضوی در شمارگان ۵۰۰ نسخه و ۸۸ صفحه در سال ۱۴۰۱ چاپ و منتشر شده است.
بخشی از کتاب:
یک روز، خاله علیاصغر آمد سراغم و گفت: «دیشب خواب علیاصغر را دیدم» گفتم: «چه خوابی؟» گفت: «خواب دیدم، آمده توی یک دشت که پر از باغ و ساختمان و رودخانه است. پرسیدم: «اینجا چه کار میکنی؟ مگر شهید نشده بودی؟» جواب داد: «چرا! شهید شدهام. الان با بقیه رفقایم آمدهایم برایتان جاده را آسفالت کنیم. ما هر وقت والدینمان خوشحال باشند، کار میکنیم و هر وقت آنها ناراحت باشند، دست از کار میکشیم. شما برو به پدرم بگو، برود سراغ آقای واعظ طبسی، خواهش کند که این خانواده شهدای دانشگاه را یک شب برای افطار دعوت کند تا دلشان شاد شود و ما هم بتوانیم کارمان را بکنیم. یادتان باشد که اکثر آنها غیربومی هستند و اینجا کسی را ندارند».
گفتم: «پس برایم سفارش داشته که آمده توی خوابت». گفت: «از من گفتن بود». گفتم: «این پسر، آن دنیا هم از دلجویی و پیگیری کار مردم دست بر نمیدارد.»
شال و کلاه کردم و رفتم سراغ حاج آقا واعظ طبسی، ماجرا را گفتم. خوشحال شد و گفت: «چه کاری بهتر از این؟! اما حاج آقا! اگر من بیایم منزل شما افطاری، به این راحتیها نمیتوانید از پس میهمانها بربیایید. اگر من بیایم، یک گروه از سپاه، یک گروه از دانشگاه، یک گروه از شهربانی و صد نفر از جاهای دیگر میآیند و کار شما سخت میشود. اجازه بدهید من افطاری بگیرم؛ شما و بقیه خانوادههای شهدا را دعوت کنم».
حاج آقا به همان بیست خانواده شهید دانشگاه علوم اسلامی رضوی بسنده نکرده بود. یادبودی برگزار شد و جمعیت زیادی از خانوادههای شهدا دعوت شدند. آن زمان، صحن امام خمینی معروف بود به صحن موزه. یکی از رواقهای همان صحن را بستند. پردهای وسط رواق کشیدند، خانوادهها را دعوت کردند و بندههای خدا با کلی ذوق و شوق برای افطاری آمدند.
آن شب، آستان قدس رضوی میزبان خانوادههای شهدا بود و مهمانان در حرم امام رضا (ع) افطار کردند و نمیدانید والدین شهدا و آنهایی که میدانستند ماجرا از چه قرار بوده است، چقدر از این اتفاق، راضی و خشنود بودند و به جان علیاصغر دعا میکردند.
انتهای پیام/