به گزارش دفاعپرس از مشهد، سردار «مهدی فرودی» رئیس ستاد لشکر ۵ نصر در ۲۲ فروردین ۱۳۳۴ در «فردوس» متولد شد و سرانجام در سحرگاه پنجم دی ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای چهار» به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن زیر فرازی از نامه عارف شهید حاج «مهدی فرودی» است که از بیتالله الحرام خطاب به دوست و همرزم خود «هادی سعادتی» به رشته تحریر در آورده که در ادامه میخوانید.
خدمت برادر عزیزم هادی سعادتی
سلام علیکم؛
از اینکه توفیق نیافتم در میان شما حبیبان خدا حاضر و با دوستان باشم، سخت متأسفم، چراکه دوباره زیارت بیتالله الحرام نصیبم شد، هرچند که دلم پیش شماست، شمایی که به سوی خدا هستید و حاضر در محضر خدا.
من به ظاهر طائف خانه خواهم بود و شما در حضور صاحبخانه و خانه کجا و صاحبخانه کجا؟؟؟
طائف آن کجا و عارف این کجا؟؟؟؟
سفر من جسمانی است و سفر شما روحانی، من اهل و عیال و دوستان را وداع کنم و شما ماسوی را، من ترک اندکی مال کنم و شما ترک همه جان، سفر من در ماه مخصوص است و سفر شما در همه ماهها، سفر من سال یکبار و سفر شما همه عمر، سفر من آفاقی و سیر شما انفسی، راه مرا پایان است و مسیر شما را نهایت نباشد، من میروم که برگردم و شما میروید که از شما نام و نشانی نباشد، من فرش پیمایم و شما عرش پیمائید، من مُحرم میشوم و شما مَحرم، من لباس احرام میپوشم و شما از خود عاری میشوید، من لبیک میگویم و شما لبیک میشنوید، من به مسجدالحرام رسم و شما از مسجد الاقصا بگذرید، من به کوه صفا رسم و شما به روح صفا، سفر من چندبار بین صفا و مروه و سفر شما یک بار در کشور هستی، من هروله میکنم و شما پرواز، من مقام ابراهیم طلب کنم و شما مقام خدای ابراهیم، من آب زمزم نوشم و شما آب حیات، من عرفات بینم و شما عرصات، مرا یک روز وقوف است و شما را همه روز، من از عرفات به متعر کوچ کنم و شما از دنیا به محشر، من درک منا آرزو کنم و شما ترک تمنا، من حیوان قربانی کنم و شما خویشتن را، من رمی جمرات کنم و شما رحم همرات، من از موی سر کوتاه کنم و شما ترک سر کنید، مرا لافسوق و لاجدال در حج است و شما در همه عمر، من بهشت طلب کنم و شما بهشت آفرینید، من سر تا پا منم و شما سر تا پا او، لاجرم من حاجی شوم و شما ناجی، خنک آن حاجی که ناجی است.
خدمت برادران خوب و عزیزم ... و بچههای دیگر تیپ و لشکر سلام برسان. همه برادران اینجا خدمت همه سلام دارند و التماس دعا.
... و بالاخره خوشا شماها که همواره بر بساط قرب حق آرمیدید و شب و روزتان شهیدید، خداوند روزتان را چون شبتان روحانی گرداند و شبتان را چون روزتان نورانی و همو به شما قوتی دهد که در آنجا که عقل میگوید الحذر الحذر و عشق میگوید العجل العجل، آن میگوید دور باش و این میگوید زود باش، عاشق باشید نه عاقل، و در آنجا که همه سر آسوده خواهند، شما دل آسوده طلبید و خداوند که دیدههایتان را به تماشای جمال خیره کرده است دلهایتان را هم به دیدار ذوالجمال خیره گرداند و همانطور که دیده از دیدار جمال لذت میبرد، دلتان از لقای زال جمال لذت برد.
... بگذریم که او مرا به دیدن خانه خوانده است و شما را به دیدار خود، نصیب من سنگ و گل است و سهم شما جان و دل، پس دل به جمال مطلق دهید هر چه باداباد.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
شما از درد و درمان، وصل و هجران
پسندید آنچه را جانان پسندد
انتهای پیام/