گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، نوزدهمین جشنواره بینالمللی نمایش عروسکی «تهران-مبارک»، که از هشتم آغاز و تا هفدهم تیرماه به دبیری هادی حجازیفر ادامه دارد را باید یکی از مهمترین رویدادهای نمایشی کشور دانست.
نگاهی گذرا به فرهنگ کشورمان نشان میدهد در ایران و اکثر مراسم و جشنها بنوعی از عروسک استفاده میشود. هر چند که ورود فرهنگهای مختلف تاثیرات عمدهای بر مراسم و آئینهای ایرانیان گذاشته است با این وجود در بسیاری از نقاط این کشورمان مراسم و آیینهایی هر چند به صورت پراکنده با عروسک اجرا میشود که در نوع خود بینظیر و دیدنی است. از جمله این مراسم میتوان به تکتم گردانی در عید نوروز در نزد آذربایجانیها و مراسم تمنای باران با چمچمه و نیز کتراکیشه به بازی دختران گیلانی اشاره کرد.
چمچمه گلین عروسکی است که با قاشق چوبی ساخته میشود و دختران آذربایجانی در تمنای باران دست به این مراسم میزنند. دختران ده این عروسک را ساخته و بهمراه آن به خانهها سرک میکشند و برای تهیه آش نذری مواد جمع میکنند و آنها را در مسجد جمع کرده و آش را پخته بین مردم تقسیم میکنند؛ و بعد برای بارش باران دعا میکنند. کتراکیشه (کترا به معنای قاشق چوبی است) هم بازی معمولی کودکان گیلانی است که قاشق چوبی را با لباس پوشانده و میرقصانند و شعر میخوانند.
اما نمایش عروسکی در ایران قدمتی طولانی دارد که این قدمت به قرن ۵ هجری قمری باز میگردد. بهرام بیضایی در کتاب نمایش در ایران به این امر اشاره دارد و اعتقاد دراد که از دوره اسلامی این نمایشها (نمایش عروسکی) تا قرن چهار اطلاع مستقیمی در دست نیست و از قرن پنجم به بعد است که در شعرهای شاعران اشاره به این نمایشها و تعدادی از واژههای آنان دیده میشود.
اسدی طوسی (قرن ۵ هجری) در گرشاسبنامه هنگام وصف بی ثباتی طبیعت و ناپدیدار بودن زندگی میگوید «طبیعت در دست دو پرده (ظاهرا شب و روز) آویخته است و از این رو تصاویر با سایههای گوناگون به هیئت جانداران بیرون میآید» بی یقین در پیش از این هم نمایش عروسکی وجود داشته، اما به لحاظ محدودیت دینی کمتر جرات خودنمایی داشت و با این حال هر از گاهی به نحوی از انحاء در میان مردم خودی نشان میداد تا یاد و خاطره خود را زنده نگه دارد.
در اشعار عمر خیام بارها به واژه عروسک و عروسک باز برمی خوریم. مثلا: ما همه لعبت کانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتم نه از روی مجاز و اینها شواهدی است که ما به طور حتم نشان میدهد از قرن ششم و هفتم هجری نمایش عروسکی در ایران رواج داشت و متعالیترین و به زبان دیگر جا افتاهترین شکل نمایش عروسکی در ایران خیمه شب بازی است که در عین سادگی و بی پیرایگی تاثیرگذار و جالب است و اغلب توسط نمایش گران دوره گرد به اجرا در میآمده و عناصر تشکلیل دهنده آن عبارت بود از: یک خیمه، صندوق و چند عروسک نخی و کمانچه و تمبک و داستان اغلب این نمایش در حول محور چند قهرمان پابت به نامهای سیاه (مبارک، یاقوت، الماس و …) پهلوان کچل، ورور جادر، پهلوان پنبه، عروس، سلطان سلیم و …. که بر حسب موقعیتهای کمیکی که قرار میگیرند شکل میگیرند.
البته باز هم برحسب داستان ممکن است شخصیتهایی به آن افزده شود، اما هر چه بود شخصیتهای این نمایش بیشتر اشخاص عام را در بر میگرفت و قصهها قصههایی عامیانه و شناخته شده بودند. با این حال نمایش عروسکی در ایران از محبوبیت فوق العادهای برخوردار است.
با توجه به پیشینهی ذکر شده درباره عروسک و جایگاه آن در فرهنگ کشورمان امروز «تهران مبارک» تنها رویداد جدی نمایشی است که به این مقوله میپردازد؛ بخشهای بینالملل، بزرگسال، کودک و نوجوان، فراگیر، بخش فضای باز و مهمان در این رویداد سعی داشته است تا به تخصصی شدن رویداد کمک کند و کیفیت و جایگاه آن را ارتقاع دهد.
با اینکه جشنواره بینالمللی نمایش عروسکی «تهران-مبارک» تنها رویداد مهم این عرصه در کشورمان است اما نبود سالنهای نمایشهای عروسکی و عدم حمایت و برنامهریزی برای ارتباط مستمر با مخاطب مهمترین ضعفهای این عرصه خواهند بود. صداوسیما و رسانه ملی هرچند در مقاطع مختلف برنامههای عروسکی محدودی داشتهاند اما شاید لازم باشد در این زمینه تدابیر ویژهای صورت گیرد تا گروههای مختلف فعال دلگرم به چرخه تولید برنامه و عرضه محتوا شوند. باز شدن پای فعالان نمایشهای عروسکی به شبکههای مختلف تلویزیون و برنامههای کودک حتماً میتواند زمینه را برای تولید محتوای بیشتر فراهم آورد. اقبال مردم ایران از عروسکهای مختلف در برنامههای تلویزیونی نشان دهنده تاثیرگذاری این شخصیتهای نمایشی است.
کلاه قرمزی/ کارگردان ایرج طهماسب
کلاه قرمزی بیهیچ شک و شبههای شناخته شدهترین شخصیت کارتونی سینما و تلویزیون ما است. کلاه قرمزی ابتدا یک مورچه عروسکی بوده که سال ۶۰ توسط مسعود صادقیان طراحی شد و در برنامهای به نام چتر حضور یافت. بعد از آن ایرج طهماسب از آن در برنامه سقائک و شانهبهسر دانا استفاده کرد. دستی به سر و شکلش کشید و با حذف شاخکها و چسباندن یک بینی آن را جذابتر کرد. ستاره بخت کلاه قرمزی سال ۷۱ و در برنامه جغجغه و فرفره درخشید.
او چند سال در انبار خاک میخورد تا این که طهماسب تصمیم گرفت یک بار دیگر از آن استفاده کند؛ برای همین مرضیه محبوب تغییرات اولیه را روی آن ایجاد کرد. او ابتدا قرار بود مهمان یک قسمت باشد، اما حضورش به قدری دلچسب بود که پای ثابت برنامه شد. دو سال بعد طهماسب دست او را گرفت و آن را به برنامه صندوق پست آورد. درخشش کلاه قرمزی در این برنامه به اوج رسید و پایش به سینما باز شد.
شخصیت کلاه قرمزی به گونهای بود که همه میتوانستند با او همدل باشند. بچهای بازیگوش، ساده و خوش قلب که حتی دروغ گفتنش هم معصومانه بود. غلط حرف زدنش روی مخ نمیرفت و حتی آقای مرجی گفتنش تکیه کلام شد. صدای خاص حمید جبلی هم خیلی زود شناسنامهاش شد.
سال ۷۳ و در اوج محبوبیت کلاه قرمزی طهماسب آن را به سینما آورد. فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله حسابی ترکاند و نامش را به عنوان یکی از پرفروشهای سینما ثبت کرد. سال ۸۱ جلد دوم فیلم با عنوان کلاه قرمزی و سروناز روی پرده آمد و باز هم در گشیه موفق بود. کلاه قرمزی و بچه ننه با شخصیتهای جدید سال ۹۱ اکران شد و با وجود فروش میلیاردی نتواست دل مخاطبانش را ببرد.
زیزی گولو/ کارگردان مرضیه برومند
زی زی گولو سال ۱۳۷۵ یکی از شخصیتهای عجیب و محبوب تلویزیون ظهور کرد: زیزی گولو در سریال قصههای تابهتا. این شخصیت از عالمی دیگر آمده بود و یک تکیه کلام داشت: آسی پاسی دراکوتا تا به تا. پشت این عروسک هم نام مرضیه برومند به عنوان کارگردان قرار دارد. سریال قصههای تابهتا در دهه هفتاد شیوه تازهای از برنامه سازی کودک و نوجوان را ارائه کرده بود و سعی میکرد در قالب داستانهای مختلف آداب معاشرت به آنها بیاموزد.
تا پیش از این بچهها نمونه چنین کاراکتر فانتزیای را ندیده بودند که این قدر در برآوردن آروزها توانایی دارد؛ حتما این جمله معروف یادتان است: زیزیگولو آسیپاسی دراکوتا تابهتا را بخوانید و به آرزویتان برسید. برای همین زی زی گولو نقطه اوج خیال پردازی کودکان بود. این عروسک با گوشهای نامتوازن و شیوه نامتعارف حرف زدنش مرز تخیل و فانتزی را برداشت. او بین آدمها زندگی میکرد و کاراکترهای داستان، زی زی گولو را پذیرفته بودند. بچهها هم آرزوی داشتن همچین رفیقی میکردند. امیر حسین صدیق، لیلی رشیدی، مریم سعادت، رضا فیاضی، مهتاب نصیرپور، جمشید اسماعیل خانی، مهری ودادیان، افسانه چهره آزاد و محمود بصیری هم هر کدام برای بچهها دوست داشتنی شده بودند.
سنجد/ عروسک گردان: نگار استخر
سنجد هم نامش غریب بود هم ریختش! ولی خوب گل کرد و دو دهه است دوام آورده. از سنجد اواسط دهه هفتاد رونمایی شد؛ عروسکی با دهانی گشاد و زبانی سرخ. ابتدای دهه هفتاد شبکه دو سفارش این عروسک را به امیر فیضی داد تا به حوزههای مختلف سرک بکشد و از همه چیز سر در بیاورد. تکیه کلامش این بود: گفته بودم دوباره برمیگردم. گفتگو با چند چهره مطرح مثل وزیر سابق بهداشت از جمله کارهای غیر متعارف جناب سنجد است.
سنجد علاوه بر شکل متفاوتش یک تفاوت دیگر هم با عروسکهای دیگر داشت و آن حرفه خبرنگاریاش است. او یک خبرنگار تمام عیار است که میخواهد از همه چیز سر در بیاورد و طبعا فضای زیادی برای ورود به حطیههای مختلف دارد. صدای خشدار نگار استخر هم خیلی خوب به این عروسک نشسته.
چاق و لاغر/ کارگردان: مسعود رسام
چاق و لاغر یکی از خاطره انگیزترین زوجهای تلویزیون کشورمان چاق و لاغر هستند. در روزگاری که کمتر چیز دندان گیری برای سرگرمی پیدا میشد، این دو شخصیت عروسکی به خوبی دهه شصتیها را سرگرم کردند. این زوج خنگ و کلهپوک ابتدا سال ۶۵ در قاب تلویزیون ظاهر شدند. چاق و لاغر در سری اولشان آیتمی بودند از یک برنامه که در یکی از سالنهای مدرسه رازی اجرا میشد. این عروسکها ساخته دست مرحوم صمیمی مفخم بودند و حسن پورشیرازی و حسن زارع به جای آنها حرف میزدند. سال ۶۶ این دو عروسک همراه هاچین و واچین بازگشتند و دو سال بعد با شمایلی تازه به تلویزیون آمدند؛ یعنی چاق و لاغر تبدیل به دو آدم ماسک پوش شدند. اسداله یکتا و محسن رامشه بازیگران آن بودند.
چاق و لاغر از الگوی کلاسیک داستان پردازی پیروی میکردند چیزی که ما ایرانیها عاشقش هستیم. این دو عروسک از طرف رئیس بزرگ، مأمور بودند برنامههای دهه فجر را به هم بزنند، اما هرگز هم موفق نمیشدند و رئیس بزرگ را عصبانی میکردند. قرقی همان ژیان معروف این ۲ عروسک و در ادامه آدم آهنی X۶۲۵ هم بر جذابیت سریال افزوده بود.
مجید دلبندم/ کارگردان: رضا عطاران
مجید دلبندم این دیالوگ هنوز که هنوز است بار معنایی خاصی دارد و به آدمی که کاری را اشتباه انجام داده گفته میشود. کاراکتر عروسکی مجید در مجموعه مجید دلبندم سال ۷۷ از نقش مجید در یکی از آیتمهای سیب خنده شکل گرفت. رضا عطاران با این مجموعه استعداش را در خلق کاراکترهای بیاد ماندنی نشان داد.
سریال مجید دلبندم یک عروسک عیجب با دستانی بلند و بیانی منحصر به فرد که نامش هم مجید بود! این عروسک شیرین همیشه برایش سوال بود که چرا دستهای من درازه؟ موقع حرف زدن هم کلمات را جابجا و اشتباهی بیان میکرد. همین اشتباهات تعارض ایجاد میکرد و مخاطب را به خنده وا میداشت. مجید دلبندم چرا با بچهها بازی نمیکنی؟ - آخه من چوب ندارم .. پسرم چوب نه توپ .. توپ که اسم غداست .. اون سوپه سوپ .. سوپ که از دودکش بیرون میاد .. دلبندم اون دود است .. دود که رو به کبوترا میدن .. پسرم اون دون است.. خب ما هم حسابی میخندیدیم.
مخمل در خونه مادربزرگه/ کارگردان: مرضیه برومند
مخمل مرضیه برومند در مجموعه خونه مادربزرگه شخصیتهای دوست داشتنی دیگری خلق کرد. این سریال اولین بار سال ۶۶ روی آنتن رفت و بعد از آن بارها تکرار شد. در این سریال مخمل بیش از دیگران جای خود را باز کرد. جایی که آقا حنایی، گل باقالی خانم، نوک سیاه، نوک طلا و... هم حضور داشتند.
خونه مادربزرگه در سالهای تلخ پس از جنگ، از هزار قصه و هزار شادی میگفت. این بار هم شخصیتها منطبق با کاراکترهای بیرونی بودند و بچهها خود را در آن میدیدند. قصههای جذاب و موسیقی بیاد ماندنی آن بچههای دهه شصت را از دیدن قصهای شاه پریانی سیراب میکرد. در این میان جناب مخمل از اصول ضد قهرمان بهره میبرد. گربه غرغروی داستان ما شگرد عجیبی در ایجاد اختلاف میان مادربزرگه با سایر اعضای خانه به ویژه خانواده آقا حنایی و گل باقالی خانوم داشت. مخمل سیاه نبود؛ کارش را که میکرد پشیمان میشد و در آخر وجه دیگری از خود نشان میداد. این ویژگی یعنی سیاه و سفید نبودن و شگردهای روزانهاش، مخمل را دوست داشتنی میکرد. به ویژه آن که در پایان قصه از کردهاش پشیمان میشد و به فکر اصلاح امور میافتاد. صدای خاطره انگیز بهرام شاهمحمدلو حسی دیگر به این شخصیت داده.
مجموعه خونه مادربزرگه بارها از تلویزیون پخش شده و حتی نسخه خانگی آن در بازار موجود است. چند سال پیش عادل بزدوه سازنده عروسکهای مجموعه خونه مادربزرگه گفته بود: در بازدید از آرشیو شبکه دو تصمیم داشتم چند عروسک را برای نمایشگاهی که در کانون پرورش فکری برپا شده بود، به امانت بگیرم، اما وقتی به این آرشیو مراجعه کردم، متوجه شدم عروسکهای خونه مادربزرگه و هادی و هدی کاملاً از بین رفته و الان هم اصلاً خبر ندارم بر سر عروسکهایی که دیگر دوستان ساختهاند، چه بلایی آمده است.
موشهای مدرسه موشها و شهر موشها/کارگردان: مرضیه برومند
چه کسی باور میکرد یک موجود چندشآور این قدر دوست داشتنی شود؟ موشها از یک موجود نه چندان جذاب فراتر رفتند و خیلی زود محبوب کوچک و بزرگ شدند. سال ۶۰ داستان مدرسه موشها در قالب یک جُنگ روی آنتن رفت و قرار بود بچهها را برای رفتن به مدرسه تشویق کند. شبکه یک با دیدن محبوبیت موشها سفارش ادامه ساخت آن را به مرضیه برومند داد. او هم با قوام دادن شخصیتها و تغییر در سر و شکلشان سری تازه مدرسه موشها را به آنتن رساند و سه سال خانوادهها با شخصیت موشها درگیر بودند.
دلایل زیادی در محبوبیت موشها وجود دارد. شخصیتها بر اساس آدمهای جامعه طراحی شده بودند. برای همین هنوز که هنوز است خیلیها همدیگر را به یک شخصیت مدرسه موشها تشبیه میکنند. داستان، صداها، فضاسازی، شعر و موسیقی سریال هم تاثیر زیادی در محبوبت آن داشت.
سال ۶۴ مرضیه برومند تصمیم گرفت نسخه سینمایی عروسکهایش را هم بسازد. بعد از توافق میان او، تلویزیون و بنیاد فارابی مقدمات ساخت شهر موشها فراهم شد. محمد علی طالبی هم به عنوان کارگردان سینمایی این فیلم کنار مرضیه برومند (کارگردان عروسکی) قرار گرفت. در زمان اکران، نسخه سینمایی موشها هم با استقبال زیادی مواجه شد.
فرهنگ اصیل ایرانی در مناطق مختلف دارای قصههای جذابی برای روایت عروسکی است اما خلا نبود نمایشهای عروسکی برای کودکان و نوجوانان را باید از مهمترین مسائل دانست که انتظار میرود جشنوارههایی نظیر تهران مبارک قدمی در راستای پرکردن این کمبودها باشند و با استقرار گروههای مختلف در مراکز استانها و حتی شهرستانها، جریان آموزش گروههای جدید رقم بخورد.
انتهای پیام/ 121